لحظه ها و صحنه (مجموعه شعر)

مهدی سهیلی

نسخه متنی -صفحه : 112/ 105
نمايش فراداده

باشم يا نباشم

دوست مي دارم که با خويشان خود بيگانه باشم

همدم عقلم چرا همصحبت ديوانه باشم

دل به هر کس کي سپارم من در دلها مقيمم

تا نتوانم شمع مجلس شد چرا پروانه باشم

آزمودم آشنايان را فغان از آشنايي

آرزومندم که با هر آشنا بيگانه باشم

مرغ خوشخوانم و گر در حلقه ي زاغان نشينم

کي توانم لحظه يي در نغمه ي مستانه باشم

مردمي گم شد ميان آشنايان از تو پرسم

با چنين نامردان بيگانه باشم يا نباشم