لحظه ها و صحنه (مجموعه شعر)

مهدی سهیلی

نسخه متنی -صفحه : 112/ 33
نمايش فراداده

شکوه خيال

هر زمان تنها شدم از شعر ياري ساختم

همچو نقاشان ز هر نقشي نگاري ساختم

د خزان سر زد ز طبعم واژه هاي رنگ رنگ

.واژه ها گل کرد و از گل بهري ساختم

اي بسا شب ها که با من با آب و رنگ اشک خويش

از سر شب تا سپيده شاهکاري ساختم

نور مه را ريختم در بستر رود خيال

وز چنين رود بلورين آبشاري ساختم

عشق را بردم ميان اختران و ز اشکشان

در مسير کخهکشان جويباري ساختم

تا که پروين تن بشويد نيم شب در جام نور

در خيال از روشنايي چشمه ساري ساختم

زهره را در جامه ي مهتاب بنشاندم به تخت

بهر گوشش از ثريا گوشواري ساختم

نقش کردم شعر خود را بر جبين روزگار

تا بماندي از من يادگاري ساختم