لحظه ها و صحنه (مجموعه شعر)

مهدی سهیلی

نسخه متنی -صفحه : 112/ 99
نمايش فراداده

هماي ذوق و هنر

خداي من همه اشکم نظر به چشم ترم کن

شکسته خاطر دهرم از اين شکسته ترم کن

دل فسرده ي بي عشق را به سينه نخواهم

مرا در آتش شوقي بسوز و شعله ورم کن

روا مدار که لب از نواي عشق ببندم

نديدم مرغ شب و يار بلبل سحرم کن

در آن نفس که سپاه هوس به جنگ من آيد

توان حمله بياموز و نغمه ي ظفرم کن

زمانه بي هنري مي خرد زمان هنر نيست

گناه رفته ببخشا و فارغ از هنرم کن

تو اي رفيق موافق به مهر پنجره بگشا

از يان هواي غم آلود زندگي بدرم کن

کجاست خلوت دل تا ز هاي و هو بگريزم

به کوي بي خبري گر گذر کني خبرم کن

هماي ذوق و هنر بودم به خاک تپيدم

فغانم ار نشنيدي نگه بال و پرم کن