شرق اندوه (مجموعه شعر)

سهراب سپهری

نسخه متنی -صفحه : 26/ 22
نمايش فراداده

و شكستم و دويدم و فتاددم

درها به طنين هاي تو واكردم

هر تكه را جايي افكندم پر كردم هستي ز نگاه

بر لب مردابي پاره لبخند تو بر روي لجن ديدم رفتم به نماز

در بن خاري ياد تو پنهان بود برچيدم پاشيدم به جهان

بر سيم درختان زدم آهنگ ز خود روييدن و به خود گستردن

و شياريدم شب يك دست نيايش افشاندم دانه راز

و شكستم آويز فريب

و دويدم تاهيچ و دويدم تاچهره مرگ تاهسته هوش

و فتادم بر صخره درد از شبنم ديدار تو تر شد انگشتم لرزيدم

وزشي مي رفت از دامنه اي گامي همره او رفتم

ته تاريكي تكه خورشيدي ديدم خوردم وز خود رفتم و رها بودم