باتوجه به جايگاه بلند قرآن و اهميت فرهنگ در اسلام، شناسايي عوامل، مظاهر و بازدارندههاي انحطاط فرهنگي، از منظر قرآن داراي اهميت بسزايي است. حضور جدي قرآن و اجراي اهداف آن، در عصر حاضر جامعههاي اسلامي را از تهاجم فرهنگي در امان ميدارد.
پژوهش حاضر در راستاي ريشهيابي انحطاط جوامع بشري و مصاديق آن و چگوني درمان چنين دردي از ديدگاه قرآن، تدوين شده است. بيشك تصوير جامعههايي كه در گذشته، مسير انحطاط فرهنگي را پيمودهاند و به سرانجام شوم آن دچار شدهاند به منظور عبرتآموزي پيروان وحي الهي، صورت گرفته است.
اين نوشتار با بررسي آيات، در چند مرحله تصوير جامعه انحطاط يافته، ريشههاي انحطاط زندگي و مظاهر و بازدارندههاي آن به اين نتيجه نايل ميشود كه بهترين و زيباترين راه براي مقابله با تهاجم فرهنگي و جلوگيري از انحطاط فرهنگي جامعه، اجراي كامل و صحيح دستورهاي قرآن در اجتماع بشري است.
خداوند متعال، رسولان خويش را در راستاي ايجاد مكارم اخلاقي براي مردمان فرستاد: «انما بعث لأتمم مكارم الاخلاق.»(2) يعني: همانا من براي تكميل مكارم اخلاق مبعوث شدم.
از سوي ديگر، خاستگاه دستورهاي مهم و اصيل الهي، در قرآن كريم (اگر چه به اجمال و اشاره) تبيين شده است. از اين رو، بررسي و تحقيق در زمينه انحطاط فرهنگي از منظر قرآن، ميتواند بشر را به هدف خلقت نزول قرآن و بعثت نزديكتر نمايد.
اگر با انديشه تقريب مذاهب به مسائل فرهنگي بنگريم و راهي همهپسند براي ايجاد فرهنگ سالم بجوييم باز هم بايد به تعمق در آيات الهي بپردازيم؛ زيرا همه مذاهب اسلامي با همه گوناگوني اعتقادي، قرآن را به عنوان نقطه اشترك پذيرفتهاند. بنابراين، با پژوهش در فرهنگ قرآني ميتوان به تبيين قابل اطميناني براي همه مذاهب و انديشههاي ديني دست يافت.
اين پژوهش بر آن است كه با بررسي و تحقيق در جايگاه قرآن، انحطاط فرهنگي از ديدگاه قرآن و زمينههاي آن به اين پرسشها پاسخ دهد چگونه سنن الهي در مورد انحراف فرهنگي جامعههاي پيشين، تحقق يافته است؟ و از چه رو، جامعهاي مورد لطف و تأييد آفريدگار مهربان قرار گرفته و سعادتمند ميشود؟ و با چه ضوابط و قوانيني، امواج انحطاط فرهنگي، جامعه را در گرداب قهر خويش فرو ميبرد؟ و چه عواملي موجب ميشود كه مسلمانان پس از يك دوره عزت و رشد فرهنگي، به سير قهقرايي گرفتار ميآيند و جامعه را به سمت انحطاط فرهنگي و از بين رفتن ايدههاي اوليه خويش ميكشانند؟
اگر نگاهي كوتاه به انحطاط فرهنگي و اخلاقي در جهان معاصر داشته باشيم ضرورت چنين پژوهشي در سايه وحي الهي ضرورتي انكار نشدني مينمايد. مرگ ارزشهاي اخلاقي، سبب بحرانهاي بزرگ معنوي شده است. امروز انسان متمدن در دهشتناكترين بنبست خود به سر ميبرد؛ زيرا روگرداني از ارزشهاي اصيل انساني و حاكميت فرهنگ بيبند و باري و افسارگسيختگي در كشورهاي پيشرفته، به طور فزايندهاي بر تيرگي دلها ميافزايد و نور معنويت را كه سبب آرامش است، بكلي از بين ميبرد و اصول و موازين حقيقتي را به قوانين كاري مجازي تبديل ميكند.
در چنين وضعيتي تنها راه باقي مانده براي نجات فرهنگي انسان معاصر، پناه بردن به دستورهاي الهي و يگانه نسخه زندگي انسان يعني قرآن است.
واژه فرهنگ(3) مركب است از «فر» كه پيشوند است و «هنگ» از ريشه «ننگ» اوستايي به معناي كشيدن. فرهيختن و فرهنگ هر دو مطابق است با ريشه «ادوكاو ادور» در لاتين كه به معناي كشيدن و نيز تعليم و تربيت است و تعريف لغوي آن در فارسي عبارت است از: آموزش و پرورش، تعليم و تربيت و امور مربوط به مدارس و آموزشگاهها.(4) در اصطلاح جامعهشناسان معاصر، فرهنگ بر رسوم و معتقدات، علوم، هنرها و سازمانهاي اجتماعي، دلالت ميكند.(5)
واژه انحطاط به معناي فروافتادن، پست شدن، به پستي گراييدن و به زير آمدن است كه در زمينههاي متفاوتي مورد استفاده قرار ميگيرد.(6)
قرآن بزرگترين هديه الهي است كه خداوند با فرستادن آن توسط پيامبر(ص) بر بشريت منت نهاد؛ زيرا راهنمايي است كه به بهترين راه سعادت، رهنمونش ميسازد.(7) هر آنچه بشر نيازمند است بيان كرده(8) و نوري است كه هيچ گاه خاموش نميشود، چراغي است كه شعله آن نميميرد، دريايي است كه به اعماق آن نتوان رسيد،(9) چشمه جوشان علم و معرفت است براي كسي كه آن را بفهمد و درك كند،(10) ظرايف و عجايبش پايان ندارد(11) و انديشمندان از آن سير نميشوند.(12)
در بيانهاي ديگري، قرآن مايه بينيازي است(13) و هر كس دانش اولين و آخرين را ميجويد بايد به قرآن مراجعه كند.(14) حضرت علي عليهالسلام ، امير و مولاي سخن، درباره قرآن چنين ميفرمايد:
«جعله ريّا لعطش العلماء، ربيعا لقلوب الفقهاء و محاجّ لطريق الصلحاء و دواء ليس بعده دواءٌ و نورا ليس معه ظلمة.»(15)
يعني: خداوند قرآن را مايه سيرابي عالمان، بهار قلبهاي فقيهان، راهي روشن براي سلوك صالحان، دارويي كه پس از آن دوايي نيست و نوري كه با ظلمت همراه نيست، قرار داده است.
رسول گرامي اسلام نيز فرمودند:
«عليكم بالقرآن، فاتخذوه اماما و قاعدا»(16)
يعني: بر شما باد توجه به قرآن! آن را امام پيشواي خويش قرار دهيد.
سخنان بسيار ديگري نيز از پيشوايان معصوم عليهمالسلام در زمينههاي متفاوت قرآن، نقل شده است كه در اين مختصر نميگنجد.
از سوي ديگر، فرهنگ اسلامي بر اصولي جاويد و منابع غني و محكمي، بنيان نهاده شده است؛ به گونهاي كه فرسوده نميشود و اسباب رشد انسان را فراهم ميآورد. اسلام براي نوسازي جامعه انساني، دور نگهداشتن انسان از انحرافها و خرافهها و هر گونه پليدي آمده است و بشر را به سوي آداب و رسوم در سايه اعتقادات و اخلاق ارزشي فرا ميخواند.
به طور كلي، فرهنگ اسلامي گوياي اين است كه براي خود بودن و براي خود زيستن و در خدمت موجودي ناقص قرار گرفتن، پوچ و بيهوده است، اما براي خدا زيستن و به ديگران انديشيدن، انسان را به ارزش حقيقي خود ميرساند. از نظر اسلام، تقوا و پرهيزكاري در همه زمينههاي فردي و اجتماعي، ميزان فضيلت و برتري است: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاكُمْ»(17)
با توجه به آنچه گذشت و تلفيق جايگاه قرآن و اهميت بسزاي فرهنگ، چنانچه دستورات قرآن در جامعه اسلامي، در جايگاه خويش قرار گيرد و مبناي تفكر، انديشه سياسي، اخلاق، روابط اجتماعي و فرهنگسازي واقع شود، مسلمانان به اوج عزت و سربلندي و غناي فرهنگي ميرسند و سدي محكم در مقابل تهاجم و انحطاط فرهنگي بيگانگان خواهند بود و همه كمبودهاي فرهنگي را بر طرف ميكنند و عميقترين اصلاحات فرهنگي را تحقق ميدهند.
بنابراين، اگر چه قرآن كاملترين مجموعه معارف بشري و علوم اسلامي است و در همه زمينههاي تاريخ، حقوق، سياست، اخلاق، تربيت، اعتقادات، جامعهشناسي و...بهترين دستورها را ارائه ميكند ولي هدف اصلياش گسترش فرهنگ انسانيت است.
با بررسي آيات، روايات و تاريخ به اين نتيجه ميرسيم كه عصر جاهلي عرب، يا برخي از جوامع پيشين بارزترين جامعهاي بودند كه انحطاط فرهنگي آنرا فراگرفته بود. عميقترين و گوياترين بيان از آن روزگار در كلام خداوند متعال آمده است. حضرت حق (جل و علي) مردمان عصر جاهليت را بر لبه پرتگاه حفرهاي از آتش ميداند كه اسلام، آنان را از آن پرتگاه نجات بخشيد:
«وَ كُنْتُمْ عَلي شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها ...»(18)
يعني: و شما (اعراب جاهلي) بر لبه پرتگاهي از آتش بوديد پس ما شما را از آن برگرفتيم.
كلام وحي با چنين جملهاي، تصويري كلي از همه زشتيها و پليديهاي آن دوران تاريك ارائه ميدهد كه شرح و تفصيل آن در سخن پيشوايان و مفسران حقيقي قرآن آمده است:
«ان الله بعث محمدا صلياللهعليهوآله نذيرا للعالمين و أمينا علي التنزيل. انتم معشر العرب علي شرّ دين و في شرّ دار، منيحون بين حجارة خشن و حيّات صمّ، تشربون الكدر و تأكلون الجشب و تسفكون دماءكم و تقطعون ارحامكم، الأصنام فيكم منصوبة و الآثام بكم معصوبة.»(19)
يعني: خداوند متعال محمد صلياللهعليهوآله را تبليغ كننده بر عالميان و امين براي فرستادن قرآن و رسالت مبعوث نمود؛ در آن حالي كه شما اي گروه عرب داراي بدترين دين بوديد و در بدترين جامعه زندگي ميكرديد؛ در ميان سنگهاي سخت و مارهاي ناشنوا سكونت داشتيد، آبهاي تيره ميآشاميديد و غذاي نامطبوع ميخورديد و خون يكديگر را ميريختيد و با خويشاوندان خود قطع رابطه ميكرديد، بتها در ميان شما نصب شده و پيوند محكمي با گناهان داشتيد.
همانگونه كه مشاهده ميشود، حضرت علي عليهالسلام براي به تصوير كشيدن انحطاط فرهنگي جامعه جاهليت، به مهمترين زمينههاي فرهنگي آنان اشاره ميفرمايد. محورهاي اصلي فرهنگ و رسوم انحرافي آنان را در بستر زندگي در ميان سنگهاي سخت و خوردن غذاهاي نامطبوع، با خونريزي و فساد و كجرويهاي فراوان، يادآور ميشود.
براي روشن شدن انحطاط فرهنگي يك جامعه و عادت زشت مردمان آن، به برخي از ويژگيهاي مردم عصر جاهلي بر اساس آيات الهي اشاره ميكنيم:
در جامعه جاهلي، بر اساس انديشههاي خرافي، ارزشها تبديل و دگرگون شده بود. آنان به چيزهايي افتخار ميكردند كه ارزش و قيمت حقيقي نداشت؛ زيرا هر گروهي بر آن بود تا حسب و نسب قبيله خود را به رخ ديگر قبايل بكشد و بدين وسيله بر آنها فخر بفروشد. آنان تا آنجا پيش رفتند كه دو قبيله، در شمارش افراد قبيله خود به رقابت برخاستند و تا آنجا پيش رفتند كه به شمارش قبر مردگان خود پرداختند.(20) اين فرهنگ زشت در دو آيه قرآن منعكس شده است:
«أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ حَتّي زُرْتُمُ الْمَقابِرَ»(21)
يعني: خوي فزونطلبي شما به آن جا كشيد كه (براي شمارش مردگان) به شمردن قبور پرداختيد.
وقتي مردمان يك جامعه به رشد فكري و فرهنگي دست مييابند، افتخارات آنان جلوههاي الهي و انساني پيدا ميكند و آنگاه كه در زمينه فكر و انديشه و ايمان به پستي گرايش مييابند، به چيزهايي افتخار ميكنند كه هيچ ارزش حقيقي و عقلاني ندارد و همانند مردم جاهليت به اموري بر ديگران فخر ميفروشند كه نشانه پشتوانه فكري بسيار پست و زشت است.
يكي از نشانههاي انحطاط فرهنگ در جامعه، برتريجويي پارهاي از افراد آن بر گروه و يا جنس ديگر است. در جامعه جاهلي، مردان به گونهاي خويش را از زنان برتر ميشمردند كه جنس زن را نشانه سرافكندگي و شرمساري به حساب ميآوردند. خداوند درباره ديدگاه آنان چنين ميفرمايد:
«إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأُْنْثي ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ»(22)
يعني: زماني كه به يكي از آنان خبر تولد دختري داده ميشد، از فرط خشم، چهرهاش سياه و تيره ميگشت.
و درباره زنده به گور كردن دختران ميفرمايد:
«بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ»(23) يعني: به كدامين گناه كشته شد.
و در آيهاي ديگر اين عمل زشت ايشان را سفيهانه و بر گرفته از جهل معرفي ميكند:
«قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ»(24)
يعني: به حقيقت آنان كه فرزندانشان را سفيهانه و بدون آگاهي كشتند، زيان كردند.
ظلم و ستم به همه گونههاي ياد شده، تجاوز به حق حاكميت الهي است كه انسان را از معنويت و بهكارگيري مسائل الهي ـ انساني دور ميگرداند و او را در فرومايگي انديشه و رفتار شخصي و اجتماعي پيش ميبرد و به انواع گوناگون فسق و فجور كه نمايههاي اصلي انحطاط فرهنگي به حساب ميآيند، واميدارد.
افزون بر اين، ستمگران با زور و انواع حيلهها، به حقوق ديگران تجاوز ميكنند تا ثروتهاي زمين را به ملكيت انحصاري خود در آورند و هدف اصليشان اين است كه مردم را در چارچوب شرايطي كه خود ميخواهند به استثمار فرهنگي و مالي بكشانند.(25)
اسارت طبقه محروم در چنگال قدرتمندان ستمگر، آنان را از تكامل فكري و معنوي و تعالي فرهنگي جامعه باز ميدارد. انديشه حفظ حيات و دور كردن خطر مرگ از گرسنگي، بيكاري و بيماري و مدام در پي تأمين روزي خويش دويدن، نه تنها فرصتي براي تفكر درباره مسائل ديگر زندگي و جستجوي حقايق باقي نميگذارد بلكه عمده مسائل فرهنگي را تحت الشعاع قرار ميدهد و افراد اجتماع را نسبت به ارزشهاي فرهنگي اجتماع اسلامي و انساني خويش بيتفاوت ميسازد.
اگر گونههايي از ظلم و ستم ياد شده، به صورت غير مستقيم سبب انحطاط فرهنگي جوامع ميشود، بيشك رواج فسق و فساد و شكستن موازين شرعي و اخلاقي، به اختلال در روابط اجتماعي و پديدههاي حياتي جامعه و طبيعت ميانجامد و به صورت مستقيم فرهنگ جامعه را تحت تأثير قرار ميدهد.(26)
بنابراين، بايد توجه داشت كه زنجيره ياد شده در تجازو از حدود سه گانه (ظلم ميان انسان و خدا، انسان و مردم، انسان و خويشتن) يكي از ريشههاي ايجاد انحطاط فرهنگي در جوامع به شمار ميآيد. از اين رو، همانگونه كه اگر يك جامعه با حق و عدالت تدبير شود و به سوي آن حركت نمايد، به ترقي و سعادت و تداوم ارزشها ميرسد، اگر در مسير باطل و ستم قدم بردارد، به ذلت و پستي فرهنگ نزديك ميشود.
يكي از مهمترين عوامل گسترش منكرات و فساد و انحلال هويت فرهنگي در جامعه، حاكم فاسق و ظالم است كه به گونهاي سرمنشأ همه زشتيها و در رأس هرم انحطاط فرهنگي به حساب ميآيد:
«وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثِيراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ»(27)
يعني: و از پي خواهشهاي آن قومي كه خود گمراه شدند و بسياري رانيز گمراه كردند و از راه راست دور افتادند، نرويد.
در هر جامعهاي كه مشكل حكومت و سلطنت كافر و ظالم وجود دارد، منكر اساسي، وجود آن حاكم است كه سر چشمه همه زشتيها است و قبل از هر منكر جزئي بايد چنين منكري را زمينه و ريشه انحطاط فرهنگي جامعه دانست. در غير اين صورت، تلاش صالحان در مواجهه با زشتيها به هدر خواهد رفت و با ابزارهاي تبليغاتي خوبيها، زشت تلقي ميشوند و زشتيها، ارزش و حق، نمايان ميگردد. قرآن اين افراد را كه در صدد گمراهي و جلوه دادن ضد ارزشها در نظر مردمان برميآيند، ظالم و مورد لعن و نفرين خداوند در قيامت معرفي ميكند.(28)
حاكمان ظلم پيشه، خويش را معيار و ملاك تعيين ارزش و ضد ارزش ميدانند و در عمل بادگرگوني ارزشها، در پي اهداف خود ميروند.
خدافراموشي
«وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ»(29)
يعني: و شما مؤمنان مانند آنان نباشيد كه بكلي خدا را فراموش كردند و خدا خودشان را از يادشان برد؛ آنان به حقيقت، بدكاران عالمند.
بر اساس اين آيه، پيامد فراموشي خود رحماني و ملكوتي، فراموشي خداوند است. علامه طباطبايي در اين باره ميفرمايد:
اين آيه عكس نقيض حديث معروف نبوي است كه پيامبر اكرم(ص) فرمودند: «من عرف نفسه عرف به» يعني اگر انسان خود را نشناخت، مطمئنا خالق خود را هم نميشناسد. پس اگر انسان در اثر ناداني، غفلت از حقيقت خويش و فراموشي خداوند سبحان، به خود فراموشي برسد، در واقع، از هسته مركزي خويش كه همان فطرت الهي، توحيدي و كمال طلب است فاصله ميگيرد كه نتيجه آن، مرگ ارزشهاي فطري و گرايشهاي عالي انساني است.
اين حقيقت در سخن نوراني امير بيان، حضرت علي(ع) نيز به روشني ديده ميشود:
«من لم يعرف نفسه بعد عن سبيل النجاة و خبط في الظلال...»
يعني: كسي كه خودش را نشناسد، از راه نجات دور ميشود ودر گمراهي غوطهور ميگردد.(30)
بنابراين، يكي از دلايل و ريشههاي ايجاد همه بلاياي فرهنگي و اجتماعي در نظام جامعه، مسأله خدافراموشي است. اگر آمار طلاق، دزدي و همه انحرافات اخلاقي و جنسي و...كه نمونههاي بارز انحطاط و ناهنجاريهاي فرهنگي هستند، در جامعهاي بالا ميرود به اين دليل است كه رواج خدافراموشي در بين افراد آن جامعه است. بيتوجهي به آخرت و ياد خداوند، مهمترين عامل ايجاد شرايط تاخت و تاز شيطان و شيطاننماهاست. همان طور كه خداوند در قرآن ميفرمايد:
«وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ»(31)
يعني: و هر كس از ياد خدا رخ بتابد شيطان را برانگيزيم تا يار و همنشين دائم وي باشد و آن شياطين، همواره آن مردم را از ياد خدا غافل و از راه خدا بازدارند و به گمراهي افكنند.
اگر يك نگاه جامعهشناسانه و دقيق به معضلات اجتماعي و انحرافات اخلاقي داشته باشيم بسياري از آنها ريشه در همين مسأله دارد؛ چرا كه يكي از عوامل عمده و مهم بازدارنده انسان از گناه و فساد و فرومايگي اخلاقي، ياد خداست اگر ياد خدا نباشد، شيطان همنشين انسان ميشود. بر اساس آيات ديگر قرآن، كار شيطان ايجاد گمراهي،(32) غرور،(33) عداوت و دشمني،(34) نزاع و درگيري،(35) جدال و درگيري،(36) زيبا جلوه دادن اعمال و رفتارهاي زشت،(37) امر به فحشا و زشتي(38) و... است.
اگر عداوت و نزاع، درگيري و جدال در ميان زن و شوهر وجود دارد، يا فحشا و منكر در جامعهاي رواج مييابد و اعمال زشت و ناپسند به عنوان هنجار و ارزش در جامعه نمود پيدا ميكند و تبذير و اسراف جايگزين صفت ارزشمند قناعت ميشود، آيا نتيجه چيزي جز فراموشي ياد خدا و نزديكي به شيطان است؟
دشمنان فرهنگ بشري، با ايجاد اشتغالات فكري و ذهني كاذب و غيرواقعي، در فراموشي و كمرنگ شدن ياد خدا در جامعه سعي ميكند؛ چرا كه در اين صورت، ميتوانند نقشههاي شيطاني خود را به اجرا گذارند.
در فرهنگ قرآن يكي از ريشههاي انحطاط فرهنگي و نپذيرفتن راه درست، پايبندي متعصبانه به رسوم نادرست ابا و اجدادي و قبيلهاي است. يكي از بزرگترين مشكلاتي كه پيامبران الهي(ص) با آن مواجه بودند تعصبي بود كه امتهاي آنان به پدران و نياكان خويش داشتند. قوم موسي،(39) هود(40) و محمد خاتم الانبياء صلياللهعليهوآله (41) در مقابل رسولان خويش ايستادند و تأكيد ورزيدند كه از راه و رسم و فرهنگ پدرانشان عدول نخواهند كرد. آنان با تقليد و بدون تفكر، حاضر به جايگزيني فرهنگ اسلامي ـ قرآني به جاي فرهنگ باطل و زشت گذشتگان خود نشدند.
افزون بر اين، عدم رشد فكري و فرهنگي توده مردم، آنان را به تقليدهاي كوركورانه و پيروي از حاكمان ستمپيشه، ميكشاند. قرآن كريم، صفت ناپسند اين گروه را در روز قيامت از زبان خودشان چنين بيان ميكند:
«وَ قالُوا رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلاَ»(42)
يعني: ايشان ميگويند: خدايا! ما از بزرگان و پيشوايان خود پيروي كرديم و آنان ما را به راه ضلالت و گمراهي كشاندند.
زمينه و بستر ديگر انحطاط فرهنگي (كه از موارد گذشته، مهمتر است) تقليد بدون استدلال مردمان يك جامعه از بيگانگان است:
«تَري كَثِيراً مِنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَ فِي الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ»(43)
يعني: بسياري از آنها را ميبيني كه كافران را دوست ميدارند؛ چه بد اعمالي از پيش براي خود فرستادند كه نتيجه آن، خشم خداوند بود و در عذاب الهي جاودانه خواهند ماند.
روشن است كه مراد آيه از دوستي اهل كتاب با كافران، صرف علاقه داشتن نيست بلكه دوستي آميخته با انواع گناه و تشويق به اعمال و افكار نادرست است. قرآن با بيان سرانجام اين دوستي، اهل كتاب و همه توحيدگرايان را از تقليد كوركورانه از بيگانگان باز ميدارد. حديثي از امام باقر عليهالسلام نقل شده است كه چنين معنايي را تاييد ميكند:
«يتولون الملوك الجبارين و يزينون اهوائهم ليصبوا من دنياهم.»(44)
يعني: اين دسته كساني بودند كه جباران را دوست ميداشتند و اعمال هوسآلود آنان را در نظرشان خوب جلوه ميدادند تا به آنها نزديك شوند و از دنيايشان بهره گيرند.
به فرموده حضرت امام خميني قدسسره تقليد در پوشاك، خوراك، وسائل تجملي، آداب و رسوم شهواني و... مسلمانان را در انحطاط فرهنگي و فساد پيش ميبرد و آنان را به ذلت و وابستگي در همه زمينهها ميكشاند.(45) از اين رو، قرآن اين گونه شباهتها و تقليدها را ممنوع ميداند.
يكي از مظاهر و نمودهاي انحطاط فرهنگي در جامعه بشري، پرداختن به عياشي و خوشگذراني است. در حقيقت، خواسته نفساني مبتني بر لذتهاي شهواني، سبب شكستن حريمهاي الهي و حتي انكار رسول ميشود:
«وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلاّ قالَ مُتْرَفُوها إِنّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ وَ قالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ»(46)
يعني: ما هيچ رسولي را در سرزميني نفرستاديم، جز آن كه ثروتمندان عياش آن ديار به رسولان ما گفتند: «ما به رسالت شما كافرين و هيچ ايمان و عقيدهاي به شما نداريم.» و باز گفتند: «ما بيش از شما مال و فرزند داريم و در آخرت هرگز رنج و عذابي نخواهيم داشت.»
«مترف» كسي است كه در خوشيهاي زندگي غوطهور است و هر چه ميخواهد ميكند و در استفاده از لذتهاي دنيا و شهوات خود را آزاد ميداند.(47) به ديگر عبارت، مترفين به طبقهاي از بزرگان مرفه ميگويند كه مال و خدمتكار بسيار داشته و از نعمت راحتي و آقايي بهرهمندند تا آن كه نفسهايشان سست شده و در فسق و فجور، غوطهور ميشوند و به مقدسات و ارزشها، توهين و به آبرو و زشتيها تعرض ميكنند. اگر كسي جلوي اينگونه افراد را نگيرد در زمين، فساد به راه مياندازند و زشتي را گسترش ميدهند و... سرانجام جامعه را به نابودي فرهنگي ميكشانند.
فرو رفتن در راحتيهاي نفساني و غوطهور شدن در فساد ناشي از ثروت و قدرت، باعث طغيان و سوء استفاده از نعمتهاي خداوند ميشود و انسانهاي ضعيف را به سركشي در مقابل بندهاي فطرتهاي پاك و قوانين الهي وا ميدارد. آنگاه كه چنين مردماني در انحطاط غير قابل بازگشت فرو روند، سنت الهي جريان مييابد و عذاب بر آنان فرود ميآيد:
«كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَها...»(48)
يعني: چه بسيار شده كه ما اهل دياري را كه به هوسراني و خوشگذراني پرداختند، هلاك كرديم.
ابن خلدون در مقدمه خود به زمينهسازي خوشگذراني، براي تباهي فرهنگ اهل به توجه كرده و آن را سبب نابودي ارزشها ميداند:
تجملخواهي و ناپروردگي، براي مردم تباهيآور است؛ زيرا در نهاد آدمي، انواع بديها و فرومايگيها و عادات زشت را پديد ميآورد و صفات نيك را از ميان ميبرد و انسان را به صفات متضاد آن متصف ميكند. بنابراين، تجمل پرستي و پيامدهاي آن نشانه بدبختي و انقراض است.(49)
تجملگرايان و خوشگذرانان، داراي صفات و ويژگيهايي هستند كه زمينه انحطاط فرهنگي جامعه و فرد را فراهم ميآورد. تبلور چنين صفاتي در اجتماع و فراگيري آنها در عموم مردمان يك جامعه، سبب مهمي در انحطاط فرهنگي و اخلاقي به حساب ميآيد، بلكه فراتر از آن، در انديشه قرآني انحطاط فرهنگي چيزي جز تحقق اين ويژگيها نيست.
اگر مظاهر و نمودهاي انحطاط فرهنگي يك جامعه را نمايان شدن فسق، ظلم، بياعتنايي به ارزشها، برتريطلبي، افتخار به صفات پوچ و...بدانيم، قرآن كريم همه اين نمودها را بر مترفين منطبق ميداند و به همين دليل، سرانجام كارشان را هلاكت و گرفتاري در عذاب الهي بيان ميكند.
به مناسبت، به بيان چند مورد از اين نمودها ميپردازيم:
«وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفِيها فَفَسَقُوا فِيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِيراً»(50)
يعني: هنگامي كه ما بخواهيم اهل سرزميني را هلاك سازيم متنعمان آنان را به اطاعت امر ميكنيم ولي آنها راه فسق و تباهي در آن ديار را پيش ميگيرند. بنابراين، عقاب لزوم خواهد يافت، پس همه آنان را هلاك سازيم.
مطابق اين آيه، از ويژگيهاي بارز مترفين (خوشگذرانان) فسق يعني گذر از حد و حقوق صحيح و درست است. آنان با به وجود آوردن نابرابريهاي اجتماعي، روابط عاطفي و انساني، فرهنگ و... را خدشهدار ميسازند و به صورت مستقيم و غير مستقيم اسباب انحطاط جامعه را فراهم ميآورند و مردم را به امراض اخلاقي دعوت ميكنند تا به اين وسيله به اهداف خود برسند.
از ويژگيهاي ديگر خوشگذرانان، ستمگري آنان است؛ زيرا با ايجاد مراكز فساد و فحشا، ارزشهاي انساني را دچار چالش ميسازند و با چنين اعمالي به خويشتن و ديگر انسانها، بلكه به خالق خود، ظلم روا ميدارند:
«.... لا تَرْكُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلي ما أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَ مَساكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْئَلُونَ قالُوا يا وَيْلَنا إِنّا كُنّا ظالِمِينَ»(51)
يعني: مگر يزيد و به خانههاي خود در آييد و اصلاح فسادكاريهاي كه ممكن است روزي از آنها بازخواست شويد، بپردازيد. در آن هنگام با حسرت و ندامت گفتند: و اي بر ما كه سخت ستمكار بوديم!
قرآن كريم، خوشگذرانان مترف را مجرم ميداند و ميفرمايد:
«وَ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فِيهِ وَ كانُوا مُجْرِمِينَ»
يعني: و ستمكاران از پي عيش، به دنبال نعمتهاي دنيوي رفتند و آنان مردمي به كار و مجرم بودند.
آنان در پي لذتهاي زودگذر و راحتي جسمي، شبنشينيهايي (كنايه از اتلاف وقت در راستاي عياشي و توطئه و برنامه ريزي بر ضد انبيا و صالحان) ترتيب دادند و بدين وسيله افراد بسياري را به تباهي اخلاقي كشاندند:
«حَتّي إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ يَجْأَرُونَ لا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُمْ مِنّا لا تُنْصَرُونَ قَدْ كانَتْ آياتِي تُتْلي عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلي أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُونَ»(52)
يعني: آنگاه كه متنعمان را به عذاب اعمالشان بگيريم، در آن حال فرياد خداي آنها بلند ميشود كه امروز فرياد مكشيد كه ازسوي ما هيچ مدد و ياري نخواهيد ديد. همانا آيات ما بر شما تلاوت ميشد و شما وا پس ميرفتيد و با حالت استكبار به هذيان و افسانههاي شبانه خود پرداخته، از شنيدن آيات الهي دوري ميكرديد.
آنان كه در پي هواي نفس و شهوات جنسي و غير جنسي ميروند نميتوانند آرام بنشينند و راهيان طريق رستگاري را نظاره كنند. از اين رو، درصدد گمراهي آنان برميآيند و با روشهاي گوناگوني چون تشكيل شبنشينيهاي همراه با عيش و نوش، جامعه را به سوي تباهي اخلاقي فراميخوانند.
شهوتپرستان راحتطلب، خويش را از عذاب الهي در امان ميبينند و به فرموده قرآن در مقابل صالحان ميگويند:
«نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ»(53)
يعني: ميگفتند: «ما كه بيش از شما مال و فرزند داريم در آخرت هم، هرگز رنج و عذابي نخواهيم داشت.»
همه تحولات جامعه انساني كه بر طبق فرهنگ قرآني آزمايش الهي است، در ميان چنين انسانهايي تبديل به فخر فروشي و افتخار به جلوههاي مادي گشته است.
نازپروري جسم و غوطهور شدن در شهوات نفساني توجه انسان را از مسائل اصلي و باارزش باز ميدارد و اگر چنين وصفي در ميان افراد جامعه رواج يابد؛ زيرا چنين افرادي نه تنها خود گرفتار پليدي ميشوند بلكه با تهمت،(54) تهديد،(55) تبليغ،(56) تمسخر(57) و ... جامعه را نيز به سوي زشتيها سوق ميدهند و از هويت فرهنگي آن دور ميسازند، تا آنجا كه يكي از مورخان فرانسوي، شكست مسلمانان از اقوام ترك و مغول را نتيجه خوشگذرانيها و رفاهطلبيهاي آنان ميداند.(58)
بيشك هر عمل خلافي، در جامعه و از طريق آن در افراد اثر ميگذارد و سبب نوعي انحطاط فرهنگي ميشود و فساد و تباهي در سازمان اجتماع ايجاد ميكند. كار خلاف و گناه و قانونشكني همانند غذاي مسمومي است كه چه بخواهيم و چه نخواهيم، در سازمان بدن، تأثير نامطلوبي ميگذارد و انسانها را گرفتار واكنش طبيعي آن ميسازد.
دروغ سلب اعتماد ميكند؛ خيانت در امانت، روابط اجتماعي را برهم ميزند؛ ظلم، منشأ ظلم ديگري ميشود؛ سوء استفاده از آزادي به ديكتاتوري ميانجامد و ديكتاتوري به انفجار؛ ترك حقوق محرومان كينه و عداوت ميآفريند و تراكم كينهها و دشمنيها اساس جامعه را متزلزل ميكند؛ ظهور شهوات جنسي، جامعه را به سوي بيبند و باري سوق ميدهد. خلاصه، هر كار نادرست و ضد اخلاق در هر مقياس و اندازهاي در گستره خود، از مظاهر انحطاط فرهنگي به حساب ميآيد و همه اين موارد در قرآن كريم، تبيين معجزهگونهاي شده است. به برخي از مظاهر روشنتر انحطاط فرهنگي اشاره ميكنيم:
رواج فساد و فحشا در جامعه، يكي از مظاهر بارز انحطاط فرهنگي به شمار ميآيد. از اين رو، قرآن كريم به آن توجه ويژهاي كرده و در آيات فراواني بشريت را از آن باز ميدارد.
فساد خارج شدن چيزي از اعتدال، چه كم و چه زياد و ضد آن، صلاح است.(59) در قرآن نيز فساد و صلاح، در برابر يكديگر قرار گرفتهاند: «الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الأَْرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ»(60) و «وَ اللّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ»(61) و در آيات بسياري واژه فساد همراه تركيب «في الارض» آمده (بيست مورد) تا نشان داده شود كه جنبههاي اجتماعي مسأله مورد نظر است.
قرآن به دليل جنبههاي اجتماعي و نقش مخربي كه فساد در جامعه اسلامي دارد، به بيان پيامدهاي آن، پرداخته و آن را همرديف گناهان بزرگي چون جنگ با خدا و رسول،(62) هلاك كردن انسانها و زراعتها(63)، قطع پيوندهايي كه خدا به آنها فرمان داده است،(64) برتري جويي و سركشي(65) قرار ميدهد، تا آنجا كه به هنگام غرق شدن فرعون در دريا، وقتي كه او توبه خويش را اعلام ميكند، ميفرمايد:
«آلآْنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ»(66)
يعني: هم اكنون ايمان ميآوري؛ در حالي كه قبل از اين گناه كردي و از فسادگران بودي.
با نگاهي به مجموع آيات در اين زمينه، در مييابيم كه فاسد داراي معناي وسيعي است كه از بزرگترين جنايات فرعون و جباران تا گناهان به ظاهر كوچك مانند كم فروشي و تقلب در معامله را شامل ميشود.(67)
قرآن كريم، با معرفي مصاديق فساد به انسان، راههاي مقابله با گسترش آنها براي جلوگيري از فراگيري انحطاط فرهنگي و اخلاقي را ارائه ميكند. گذشته از آن، تعبير به فساد در زمين ما را به اين واقعيت در زندگي اجتماعي انسانها رهنمون ميشود كه مفاسد اجتماعي، موضعي نيستند و نميتوان آن را در يك منطقه محصور كرد، بلكه در سطح اجتماع و در روي زمين گسترش پيدا ميكنند و از يك گروه و فرد، به ديگران نيز سرايت ميكنند و جامعه را به سوي انحطاط پيش ميبرند.
نكتهاي ديگر كه در اين آيات، بخوبي نمايان است، اين است كه يكي از اهداف بزرگ بعثت پيامبران، پايان دادن به هر گونه فساد در زمين بوده است. حضرت شعيب به قوم خود ميگويد:
«إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الإِْصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ»(68)
يعني: در برابر فساد قوم خود ميگويد: تنها هدف من اين است كه تا آنجا كه قدرت دارم، با فساد مبارزه كنم و اصلاح كنم.
از انحرافات اخلاقي كه نمود آشكار انحطاط فرهنگي شمرده ميشود، انحراف جنسي در همه ابعاد آن است. بارزترين نمونه اين گمراهي، همجنسگرايي است كه بين دو مرد، لواط و بين دو زن، مساحقه نام دارد.
قرآن كريم، چنين انحطاطي را با عواقب و سرانجام آن بيان ميكند. قوم لوط، نمونه بارز اين انحراف زشت است كه آيات الهي گناه اصلي آنان را انحراف جنسي و همجنسگرايي ميداند. آن قوم، از جهت فرهنگي بسيار پست بودند و زشتيها را بيپروا و آشكار انجام ميدادند:
«أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَ تَأْتُونَ فِي نادِيكُمُ الْمُنْكَرَ»(69)
يعني: شما با مردان خلوت كرده و راه (فطرت زناشويي) را قطع ميكنيد و بيهيچ شرم و حيايي، به كارهاي قبيح در جامعه خود ميپردازيد.
آنان چنان آشكارا دست به انجام رفتار و گفتار زشت ميزدند كه قرآن از آن اعمال گناه چنين ياد ميكند:
«أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ»(70)
يعني: آيا كار زشت و پليدي كه پيش از شما كسي بدان مبادرت نكرده، به جاي ميآوريد.
در روايات و اسناد تاريخي، اعمال زشت و ننگين ديگري به موازات انحراف جنسي، از قوم لوط مطرح است. مجالس و محافل آنان، مشتمل بر انواع زشتيها و اعمال پست بوده است. فحشهاي ركيك و كلمات زننده، كار هميشگي آنان بود، با كف دست به پشت ديگري ميكوبيدند، قمار ميكردند و بازيهاي بچگانه داشتند، انواع وسائل موسيقي را به كار ميبردند و در حضور جمع، بدن وعورت خود را عريان مينمودند.(71)
روشن است در اين چنين محيط آلودهاي، انحراف و زشتي ابعاد تازهاي به خود ميگيرد، قبح اعمال ننگين بر چيده ميشود و افراد آن محافل، در راهي پيشروي ميكنند كه هيچ كاري در نظر آنان زشت و منكر نيست.
طبيعت زن و مرد آن چنان آفريده شده است كه آرامش و اشباع سالم غرائز خود را در علاقه به جنس مخالف (از طريق ازدواج رسمي) ميبيند و هر گونه تمايل جنسي در خارج از اين چارچوب، انحراف از طبيعت سالم و يك نوع بيماري رواني به حساب ميآيد كه اگر ادامه يابد روز به روز تشديد ميشود و نتيجهاش بي ميلي به جنس مخالف و اشباع ناسالم از طريق ميل به جنس موافق است.
بر اساس سنت الهي، زن و مرد با ويژگيهاي جنسي، روحي و بدني، اسباب تكامل يكديگر را فراهم ميآورند و عمل بر خلاف اين سنت و فطرت چيزي جز سرپيچي از عبوديت الهي نيست. نه تنها انسان بلكه حيات تمام موجودات رشد كننده بر قاعده زوجيت يعني همراهي مذكر و مؤنث، استوار و جمع شدن دو مذكر يا دو مؤنث خلاف قاعده خلقت است:
«سُبْحانَ الَّذِي خَلَقَ الأَْزْواجَ كُلَّها مِمّا تُنْبِتُ الأَْرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمّا لا يَعْلَمُونَ»(72)
يعني: پاك و منزه است خدايي كه همه ممكنات عالم را جفت آفريده؛ چه از نباتات و چه از انسانها و ديگر مخلوقاتي كه انسانها از آن آگاه نيستند.
اين گونه روابط نامشروع در ارگانيسم بدن انسان و حتي در سلسله اعصاب و روح، اثرهاي ويرانگري دارد: مرد را از يك مرد كامل بودن و زن را از يك زن كامل بودن ساقط ميكند؛ به گونهاي كه زنان و مردان همجنسباز، گرفتار ضعف جنسي و تشويش خاطر ميگردند و ديگر قادر نخواهند بود پدر و مادر خوبي براي فرزندان آينده خود باشند. آنان از جهت رواني گرفتار تضاد پيچيده رواني ميشوند؛ حال آن كه قرآن، همراهي دو همسر را سبب آرامش آنان ميداند و ميفرمايد:
«وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً ...»(73)
يعني: و يكي از آيات (لطف) الهي آن است كه براي شما از جنس خودتان جفتي بيافريد تا در كنار او آرامش يافته و با هم، انس گيريد و ميان شما رأفت و مهرباني، برقرار فرمود.
بر اساس اين آيه، زن و مرد در كنار هم آرامش و سكون مييابند و با محبت و دوستي و مهرباني از زندگي خويش لذت ميبرند. افزون بر اين، در احاديث بسيار، علتهاي فرواني چون فراگيري فساد و از بين رفتن نسل انساني و از هم پاشيدن روابط خانوادگي و...سبب حرمت شديد همجنسگرايي شمرده است(74) و شريعت مقدس براي جلوگيري از اين عمل زشت، مجازاتهاي سختي را براي آنان كه در اين مسير قدم بر ميدارند، در نظر گرفته است.
از ديگر مظاهر انحطاط فرهنگي كه سبب انحطاط و فرومايگي قانون خانواده است و در نهايت، به انحطاط فرهنگي جامعه ميانجامد، مسأله زنا و عمل نامشروع است كه قرآن به شدت از آن نهي ميكند و براي تأكيد و مبالغه در نهي، مخاطبين خود را از نزديك شدن به آن برحذر ميدارد:
«وَ لا تَقْرَبُوا الزِّني إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِيلاً»(75)
يعني: و هر گز به عمل زنا نزديك نشويد كه كاري بسيار زشت و راهي بسيار ناپسند است.
تاريخ نشان ميدهد كه هيچ امتي به اين عمل زشت آلوده نشد مگر آن كه به انحطاط و سقوط فرهنگي دچار گشت. زنا همانند لواط داراي مفاسدي است كه هويت فرهنگي جامعه را سست ميكند؛ زيرا در اين صورت، فرد فرزند خويش را نميشناسد و به تربيت او اقدام نميكند. هرج و مرجي كه در هجوم شهواني هر مردي به زني پديد ميآيد، جامعه را در هالهاي از تنازعهاي بيپايان فرو ميبرد. زن زناكار، مورد پذيرش فطرت سالم مردان نيست. بنابراين، الفت و مهرباني و آرامش كه از آثار ازدواج است براي زن و مرد حاصل نميشود.
افزون بر اين، در چنين جامعهاي شخصيت زن، تنزل چشمگيري مييابد تا آنجا كه تنها وسيلهاي براي دفع شهوات مردان هوسران، به حساب ميآيد و به فرموده رسول اكرم صلياللهعليهوآله يكي از عوامل خراب شدن خانه انسان كه قابل تعمير و جبران نيست، زنا و عمل نامشروع است.(76)
بيشك، با تعمق در آيات الهي، مظاهر و مصاديق فراواني چون بياعتنايي به ارزشها، كم رنگ شدن نقش دين، تبديل منكر به معروف و بر عكس و... را ميتوان روشن ساخت و زمينههاي فراوان آن را كه بسيار مفيد است به كاوش نشست، تا راهگشاي زندگي بشر امروزي باشد؛ شايد از سرعت فرو رفتنش در انحطاط فرهنگي كاسته شود.
قرآن كريم، افزون بر تبيين جلوههاي فرومايگي و پستي فرهنگ اصيل و اسلامي، به ارائه راهكارهايي براي جلوگيري از انحطاط فرهنگي جوامع ميپردازد و در مقابل فرهنگي كه براساس بينش امانيستي و ليبراليستي، انسان را به آزادي بدون قيد و بند دعوت ميكند، انسان را به سوي بهترين زندگي دنيوي و آخرتي فرا ميخواند و عوامل مهمي را در اين زمينه يادآور ميشود:
در حقايق درسآموز دين، نظارت و كنترل اجتماعي، به صورت جدي و اساسي مطرح شده است. آيات فراواني در زمينه امر به معروف و نهي از منكر از سوي خداوند براي بشر نازل شده.(77) و اين قانون كلي توسط مفسران حقيقي شريعت (معصومين) شرح و تبيين يافته است. امام صادق از رسول اكرم صلياللهعليهوآله نقل فرمودند:
هرگاه هنجارشكني، حريمشكني و معصيت خدا، به صورت علني و آشكار صورت پذيرد، هر چند هنجارشكنان اندك و اكثريت مردم، افرادي قانونمدار و هنجارمند باشند، ولي اين اكثريت نظارت و كنترل را رها كنند، عذاب خواهند شد.
بنابراين، يكي از عوامل بازدارنده و تأثيرگذار در رفتار و فرهنگ جامعه، مسأله كنترل و نظارت اجتماعي است. امروز كنترل اجتماعي مفهومي مهم در جامعهشناسي يافته است؛ چنان كه دوركيم ميگويد:
«هرگاه نفوذ نظارت كننده جامعه، به گرايشهاي فردي، كارايي خود را از دست بدهد و افراد جامعه، به حال خود واگذار شوند، جامعه به ناهنجاري دچار خواهد شد.»(78)
كوتاه سخن اين كه پياده شدن صحيح امر به معروف و نهي از منكر، سبب باز داشتن انسان از فحشا و فساد و مسائل ضد اخلاقي ميشود و اگر افراد كجرو و منحرف، بر فرهنگ جامعه تسلط پيدا ميكنند نتيجه سستي و بيتوجهي صالحان نسبت به وظيفه اجتماعي خود، يعني نظارت و كنترل اجتماعي است.(79)
همانطور كه تا كنون گذشت، يكي از مظاهر فساد، انحراف در زمينه مسائل جنسي و شهواني است. قرآن كريم براي جلوگيري از آن، از حركت زنان و دختران در جامعه اسلامي به گونهاي كه جلب توجه كند و فسادانگيز باشد، نهي كرده است و با هر كاري كه جوّ جامعه را مسموم يا آلوده كند بشدت مبارزه ميكند. اگر قرآن با غيبت بشدت مبارزه ميكند(80) براي جلوگيري از آشكار شدن عيوب پنهاني است؛ زيرا نمايان شدن چنين زشتيهايي، حرمت جامعه را جريحهدار ميكند و اگر دستوربه عيبپوشي ميدهد، دليلش همين است كه گناه، جنبه عمومي و همگاني پيدا نكند قرآن براي كساني كه دوست دارند زشتيها و گناهان قبيح در ميان افراد با ايمان شيوع پيدا كند، عذاب دردناكي در دنيا و آخرت تعيين ميكند:
«إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيا وَ الآْخِرَةِ»(81)
يعني: همانا كساني كه دوست دارند زشتيها در ميان مردم باايمان شيوع يابد در دنيا و آخرت دچار عذاب دردناكي ميشوند.
اسلام با توجه به اين نكته كه غريزه جنسي، نيرومندترين و ريشهدارترين غريزه آدمي است و آنگاه كه شعلهور شود حوادث هولناك به وجود ميآورد، از آنچه زمينهساز و بستر طغيان شهوات است نهي ميكند. از اين رو در آيه حجاب ميخوانيم:
«وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلي جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ... وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ»(82)
يعني: و زينت خود را جز آن مقدار كه ظاهر است، آشكار نكنند و روسريهاي خود را بر سينه خود افكنند (تا گردن و سينه با آن پوشانده شود) و زينت خود را آشكار نسازند مگر براي شوهر خويش يا... آنها هنگام راه رفتن، پاهاي خود را بر زمين نزنند تا زينت پنهانشان معلوم شود (و صداي خلخال كه بر پا دارند به گوش رسد).
در اين آيه، آشكار نمودن زينتها، سه بار مورد نهي قرار ميگيرد؛ چرا كه اين عمل سبب كشيده شدن افراد جامعه به فساد و فحشا و در نتيجه، غفلت از ياد خداست. فراتر از اين، از سخن گفتن زنان به گونهاي كه نامحرمان در ايشان طمع كنند، نهي ميكند:
«فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ»(83)
يعني: در گفتار نرمي نكنيد تا آن كه در دل مرضي دارد، طمع نكند.
آري! قرآن انسان را از همه مقدمات و زمينههاي گسترش فساد و از بين رفتن هويت فرهنگي، باز ميدارد و او را به ياد خدا و رعايت دستورات تكاملي الهي فرا ميخواند.
تاريخ امروز و گذشته، به صورت زنده و روشن، صحنههاي مجازات الهي را نشان ميدهد. قرآن براي جلوگيري از انحراف انسانها و به قصد عبرتآموزي آنها چنين كساني را مثال ميزند و ميفرمايد كه خداوند شالوده زندگي آنان را از اساس ويران كرد و سقف بر سرشان فرو ريخت و عذاب الهي از جايي كه نميدانستند به سراغشان آمد.(84)
تبيين سرنوشت قوم نوح،(85) عاد،(86) ثمود،(87) شعيب،(88) لوط(89) و طغيانگران(90) در آيات بسيار، براي بازداشتن جامعه از چنين سرنوشتي است. در آيات الهي، چنين سرانجامي براي عموم كساني كه در انحطاط فرهنگي و ديني فرو ميروند، تصوير شده است و اين نتيجهگيريهايي از مجموع آيات است كه آنچه در اين ماجراها بيان ميشود از انكار و تكذيب آيات الهي و انكار معاد و رستاخيز و فساد و نتيجه دردناك آنها، مخصوص جمعيت و گروه خاصي نيست، بلكه همه كساني كه در چنين راهي قدم بردارند، به چنين سرنوشت و پاياني دچار ميشوند ودر آخرت نيز به طور دائم در عذاب الهي خواهند ماند.
قرآن براي هدايت مردمان و توجه دادن آنان به راه درست، در زمينههاي مختلف، از همگان ميخواهد كه تفكر و تدبر كنند(91) و ميفرمايد: چرا در زنده نمودن خداوند، مردگان را تدبر نميكنيد.(92) آيا انديشه نميكنيد كه راه درست انسان را به سرانجامي آرامشبخش ميرساند. چرا تفكر نميكنيد كه بتهايي كه ميپرستيد نميتوانند هيچ عملي انجام دهند(93). تنها كساني در آيات و امثال قرآن كريم ميانديشند كه داراي علمي كاربردي هستند.(94)
قرآن مردمان را توبيخ ميكند كه چرا در آنچه انجام ميدهيد فكر نميكنيد. اگر ظلمي به كسي ميكنيد به فطرت خويش مييابيد كه اين عمل زشت و غير انساني است. اگر در جهل به سر ميبريد با كمي تفكر درمييابيد كه ميان علم و جهل تساوي نيست و عالمان و جاهلان برابر نخواهند بود(95) و تقليد چشم بسته از پدران، كاري برخاسته از بيفكري انسانهاست.(96)
بنابراين، گوناگوني دعوت به انديشه و ژرفنگري، براي يافتن راه درست است. قرآن ميخواهد انسان را به كمال بلند انسانيت، رهنمون شود و جامعه اسلامي را از انهدام فرهنگي مصون دارد. از اين رو، در همه زمينههاي انحطاط فرهنگي، به تصريح و كنايه سخن ميگويد و متفكران و انديشوران را به يافتن و ارائه دادن صراط مستقيم يعني راهي به دور از زشتيها براي شخص و جامعه، فرا ميخواند.
با سير نزولي هويت فرهنگي در جوامع بشري، ضرورت پژوهش در اين زمينه، از منظر وحي الهي، ضرورتي انكارنشدني است؛ زيرا بررسي اين موضوع مهم از ديدگاه قرآن ميتواند براي همه مذاهب اسلامي، شايان توجه و كارساز باشد.
هدف از فرستادن رسولان الهي، ارائه فرهنگ صحيح و نماياندن راه رستگاري به بشر است. قرآن نيز به اين مقوله، توجه ويژهاي داشته است.
آيات الهي، با ارائه تصويري كامل از جوامع جاهليت، نمونهاي گويا و رسا از انحطاط فرهنگي را ترسيم ميكنند و با بيان ويژگيهاي چنين اجتماعي، عبرتآموزي آن را براي آيندگان يادآور ميشوند.
تأثيرگذاري گناهان در گسترهاي وسيع در كشاندن جامعه به سوي فرومايگي و از بين رفتن ارزشها، روشن است، اما خداوند متعال در قرآن بر توجه به پارهاي از مظاهر و نمودهاي انحطاط فرهنگي تأكيد ميورزد و گسترش فساد را به صورت عموم و رواج همجنسگرايي، زنا و اعمال نامشروع، بياعتنايي به ارزشها و تبديل زيباييها به زشتيها و... به طور خصوص را از نشانههاي بارز انحطاط فرهنگي جامعه ميداند.
قرآن، راههايي را براي بازدارندگي جامعه از فرومايگي فرهنگي ارائه ميكند و از پيروان خود ميخواهد با اجراي نظارت و كنترل اجتماعي (امر به معروف و نهي از منكر) و جلوگيري از مقدمات انحراف و با تفكر و تدبر در سرنوشت جامعههاي پيشين، جامعه خود را از انحرافات فرهنگي مصون دارند تا مورد لطف و مشمول رحمت خداوند مهربان قرار گيرند و از گرداب عذاب دنيوي و آخرتي در امان باشند.
در آيهاي از قرآن، ميخوانيم:
«قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلي كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ...»(97)
يعني: بگو: اي اهل كتاب! بياييد به سوي سخني كه ميان ما و شما يكسان و مشترك است كه جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزي را همتاي او قرار ندهيم و برخي از ما بعضي ديگر را بهخدايي نپذيريم.
اين آيه، دعوت به نقطههاي مشترك ميان اسلام و آيينهاي ديگر ميكند و به ما ميآموزد كه اگر كساني حاضر نبودند در همه اهداف با شما همكاري كنند يا همه اعتقادات شما را بپذيرند، بكوشيد دراهداف مهم و مشترك همكاري كنيد.(98)
بنابراين، پيشنهاد ميشود به رغم تفاوت اعتقادي مذاهب و وجود سليقههاي مختلف در جامعه اسلامي، با توجه به تهاجم فرهنگي بر ضد همه مذاهب و ايادن الهي، همه آنان با تعمق و تحقيق در اين نقطه مشترك (قرآن) زمينه را براي پياده كردن آن فراهم سازند. تحقق چنين مهمي مستلزم اين است كه ابتدا از جهت ارائه تئوري كامل قرآني در زمينه انحطاط فرهنگي، به سرانجام قابل اطميناني دست يابيم.
1ـ كارشناس ارشد فلسفه، محقق و نويسنده. 2ـ محمد محمدي ريشهري، ميزان الحكمة، دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1362، ج3، ص 149، ح 5058. 3ـ معادل عربي آن «الثقافة» و معادل انگليسي آن «Culture» است. 4ـ لغت نامه دهخدا، دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1377، ج 39، ص277. 5ـ اقتباس از امير حسين آريانپور، زمينه جامعهشناسي، شركت سهامي كتابهاي جيبي و كتابفروشي دهخدا، تهران، چاپ هفتم، 1353، ص 120. 6ـ لغتنامه دهخدا، ج 3، ص 3484. 7ـ جامع احاديث الشيعة، انتشارات مهر، قم، 1409ق.، ج 15، ص 8. 8ـ نحل / 89. 9ـ نهج البلاغه، خطبه 193. 10ـ همان. 11ـ محمد بن يعقوب الكليني، اصول كافي، دارالكتب الاسلاميه، تهران، چاپ چهارم، 1365، ج 2، ص 599. 12ـ نهج البلاغه، خطبه 198. 13ـ محمد محمدي ريشهري، پيشين، ح 1644. 14ـ همان، ح 1648. 15ـ نهج البلاغه، خطبه 198. 16ـ محمد محمدي ريشهري، پيشين، ح 16425. 17ـ حجرات / 13. 18ـ آل عمران / 103. 19ـ نهج البلاغه، خطبه 26. 20ـ صادق آيينهوند، تاريخ سياسي اسلام، نشر رجاء، قم، 1371، ص 42. 21ـ تكاثر / 2ـ1. 22ـ نحل / 57. 23ـ تكوير / 9. 24ـ انعام / 40. 25ـ البته انديشه ناب قرآني، هم نظام كاپيتاليسم و سرمايهداري را مردود ميداند و هم نظام سوسياليسم را طرد مينمايد و راه ميانهاي را پيشنهاد ميكند. 26ـ حبيبالله پايدار، حيات و مرگ تمدنها، انتشارات قلم و دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1357، صص70ـ41. 27ـ مائده / 77. 28ـ اعراف / 44. 29ـ حشر / 19. 30ـ شريف مرتضي، شرح الغرر و الدرر، ص 426. 31ـ زخرف / 37ـ36. 32ـ نساء / 60. 33ـ آل عمران / 120. 34ـ مائده / 91. 35ـ اسراء / 53. 36ـ انعام / 121. 37ـ عنكبوت / 38. 38ـ نور / 121. 39ـ يونس / 78. 40ـ اعراف / 70. 41ـ مائده / 4. 42ـ احزاب / 67. 43ـ احزاب / 7. 44ـ فضل بن الحسن الطبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، دار الفكر، بيروت، 1414 ق.، ج3،ص 381. 45ـ ر.ك.: وصيت نامه سياسي الهي حضرت امام خميني قدسسره . 46ـ سبأ / 35ـ34. 47ـ قصص / 58. 48ـ قصص / 58. 49ـ مقدمه ابن خلدون، دار إحياء التراث العربي، بيروت، 1408 ق.، ص 322. 50ـ اسراء / 16. 51ـ انبياء / 13ـ12. 52ـ مؤمنون / 67ـ64. 53ـ سباء / 35. 54ـ اعراف / 60 و 66؛ مؤمنون / 27 و 34. 55ـ شعراء / 49 و 116؛ اعراف / 88 و 124؛ هود / 91؛ يس / 18؛ طه / 71. 56ـ مؤمنون / 34ـ33. 57ـ هود / 38؛ حجر / 11؛ يس / 30؛ زخرف / 7؛ انعام 10 و... . 58ـ گوستاو لويون، تاريخ تمدن اسلام و عرب، ترجمه سيد هاشم رسولي محلاتي، كتابفروشي اسلاميه، تهران، 1364، ج2، ص 763. 59ـ الراغب الاصفهاني، معجم مفردات الفاظ القرآن، المكتبة المرتضويه، تهران، 1392 ق.، ص 379. 60ـ شعراء / 152. 61ـ بقره / 220. 62ـ مائده / 33. 63ـ بقره / 205. 64ـ بقره / 27. 65ـ قصص / 83. 66ـ يونس / 91. 67ـ هود / 88. 68ـ هود / 88. 69ـ عنكبوت / 29. 70ـ سوره اعراف، آيه 80 71ـ شيخ عباس قمي، سفينة البحار، انتشارات سنائي، تهران، ص 517. 72ـ يس / 36. 73ـ روم / 21. 74ـ محمد بن الحسن الحر العاملي، وسائل الشيعه، دار احياء التراث العربي، بيروت، ج 14، ص 252. 75ـ اسراء / 32. 76ـ محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، المكتبة الاسلاميه، تهران، چاپ سوم، 1374، ج 79، ص 19. 77ـ آلعمران / 104، 110 و 114؛ اعراف / 157؛ توبه / 67، 71 و 112؛ حج / 41؛ لقمان / 17. 78ـ لوئيس كوزر، زندگي و انديشه بزرگان جامعهشناسي، ترجمه محسن ثلاثي، انتشارت علمي، چاپ ششم، 1376، ص192. 79ـ شبيه اين مضمون از امام علي عليهالسلام نقل شده است. محمد محمدي ريشهري، پيشين، ج 6، ص 264. به نقل از: حسن غفاريفر، نظارت و كنترل اجتماعي، كتاب زنان، ش 17، ص 120. 80ـ حجرات / 12. 81ـ بقره / 19. 82ـ نور / 31. 83ـ احزاب / 32. 84ـ نمل / 26. 85ـ ناصر مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، دارالكتبالاسلامية، تهران، چاپ بيستم، 1380، ج 9، ص 68 و ج 25، ص87. 86ـ همان، ج 9، ص 142 و ج 20، ص 239. 87ـ همان، ج 14، ص 235 و ج 9، ص 162. 88ـ همان، ج 15، ص 332. 89ـ همان، ج 11، ص 109 و ج 22، ص 356. 90ـ همان، ج13، ص 415 و ج 16، صص 177 و 453. 91ـ محمد فؤاد عبد الباقي، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكريم، انتشارات اسلامي، تهران، چاپ دوم، 1374، صص595ـ594. 92ـ بقره / 73. 93ـ انبياء / 67. 94ـ مضمون آيه 43 سوره عنكبوت. 95ـ زمر / 9؛ رعد / 16 و... . 96ـ بقره / 170. 97ـ آل عمران / 64. 98ـ ناصر مكارم شيرازي و ديگران، پيشين، ج2، ص 594.