محمد قهرمان
سبك هندي از اوايل سده ي يازدهم متداول شده و تا دوره اي كه به «بازگشت ادبي» نام گرفته، رواج داشته است. خاستگاه اين شيوه، كه به غلط «سبك هندي» خوانده شده، ايران بوده است. دليل اين نامگذاري جعلي را شايد بتوان چنين توجيه كرد كه پيشگامان سبك مزبور، يعني نوعي خبوشاني، نظيري نيشابوري، كفري تربتي، ظهوري ترشيزي، ملك قمي، شكيبي اصفهاني، انيسي شاملو، سنجر كاشاني، طالب آملي و تعدادي ديگر به هند كوچيده و در همان سرزمين ديده از جهان پوشيده اند. گذشته از اينان، كساني بوده اند كه ميان دو كشور رفت و آمد مي كرده اند، مانند حكيم ركنا و شاپور طهراني، يا شعرايي چون صائب كه چند سال در آن ديار گذرانده و به وطن بازگشته اند.
نوآوري سخن سرايان ايراني چون جاي براي خود باز كرد و مورد توجه سلاطين و امراي هند قرار گرفت، شعراي هندي تبار نيز به پيروي از آنان به همان طرز سخن گفتند. در سال 1304 كه صائب به كابل و سپس به هندوستان رفته- و ظاهراً تا چند سال بعد- اين شيوه هنوز قبول عام نيافته بود:
استاد احمد گلچين معاني در آخرين تأليف خود به نام «تحفه ي گلچين» درباره ي منشأ اصطلاح سبك هندي چنين نوشته اند: «اصطلاح ناخو سبك هندي را نخستين بار استاد حيدرعلي كمالي اصفهاني (م. 1325 شمسي) در منتخبات اشعار صائب ، چاپ تهران، 1305، صفحه ي 10 عنوان كرده است. اين نظر او كه هنديها را دسته اي دانسته و صائب تبريزي را در رأس آنها قرار داده، مأخوذ است از اظهار نظر محمدحسن خان صنيع الدوله ي مراغه اي (اعتمادالسلطنه) درباره ي ميرزا طاهر وحيد قزويني (م. 1112)». وي در «منتظم ناصري» مي نويسد: «...ميرزا طاهر وحيد قزويني متخلص به وحيد... از اصحاب فضل و افضال بوده، كلياتي مشحون به نظم و نثر تركي و عربي و فارسي قريب به نودهزار بيت دارد، اما اشعار او به سبك هنديها و چندان پسنديده و مطبوع نيست، بلكه اغلب مضامين آن موهون است.»
پس از كمالي، مرحوم ملك الشعراي بهار در سال 1301 ضمن خطابه ي مفصلي، كه ماحصل آن در مجله ي «ارمغان» چاپ شد، اصطلاح سبك هندي را به زبان آورد و سپس در كتاب «سبك شناسي» (ج3، ص317) اشاراتي بدان كرد و يادآور شد كه «مؤلفان تاريخ ادبي، خلاصه ي آن خطابه را بدون ذكر نام او در كتب خود شكسته بسته درج نمودند».
بر اساس آنچه گذشت، اصطلاح سبك هندي جز آنكه ناخوشايند است، با واقعيت هم سازگار نيست.
نخست بايد گفت كه اين شيوه ي سخن سرايي نامي خاص نداشته است و گويندگان مورد نظر ما، از آن با عنوان «طرز» يا «طرز نو» نام برده اند:
همچون ساير سبكهاي شعري، طرز نو نيز يك باره به وجود نيامده است و ريشه در شعر قرون پيش دارد. پس، اين عقيده كه برخي بابافغاني شيرازي (م.925) و يا خواجه حسين ثنايي مشهدي (م.996) را موجد طرز نو دانسته اند، محل تأمل است.(2) البته، اين دو تن در شاعران بعدي تأثير گذاشته اند؛ اغلب پيروان طرز نو به استقبال غزلهاي فغاني رفته اند؛ ثنايي مشهدي هم ظاهراً به سبب تلاش در خيال بندي و استعاره آفريني- كه در حقيقت، نوعي نوآوري به شمار مي رفته- مورد توجه قرار گرفته است.
در اين ميان، عرفي شيرازي (م.999) را نيز نبايد از نظر دور داشت كه تأثير قصايد او در تازه گويان چشمگير است؛ اگرچه قصيده در دوره ي مورد بحث رنگ و بويي ندارد و جلوه ي سخن را در غزل بايد ديد. شعراي بعدي، غزلهاي عرفي را هم تتبع كرده اند. در ديوان او به ابياتي از اين دست برمي خوريم كه ويژگيهاي اشعار طرز نو را دارد:
به هر حال، نمي توان حكمي قطعي در اين باب داد و شخصي معين را به عنوان موجد طرز نو نام برد. اعتلاي اين شيوه ي سخن سرايي را در سالهاي 1040-1080 مي بينيم، كه شاعراني برجسته چون سليم طهراني، كليم همداني، دانش، طغرا، قدسي (هر سه مشهدي) و غني كشميري يكه تازان ميدان معني بودند. مولانا صائب را در رديف اينان نمي گذاريم، زيرا او شيوه اي تقليدناپذير و مخصوص به خود دارد. اين گوينده ي توانا، تمامي محسنات شعراي معاصر و گويندگان نزديك به آن روزگار را در شعر خويش جمع كرده است.
تلاش روزافزون و بي ثمر در زمينه ي مضمون يابي و پر و بال دادن بيش از حد به خيال و آفريدن استعارات دور از ذهن، شعر طرز نو را در اواخر حيات صائب، به خصوص در هند، بسيار پيچيده و دريافت معني را دشوار ساخت. ميرزا عبدالقادر بيدل شاعر هندي (م.1133) مي گويد:
در ايران، شاعراني چون قاسم مشهدي و شوكت بخاري با سروده هاي معماگونه ي خود، اين سبك را در سراشيب انحطاط و ابتذال انداختند و كساني از قبيل ميرنجات اصفهاني، با افراط در به كارگيري «روزمرّه» شعر را تا سطح محاورات مردم كوچه و بازار تنزل دادند.
طرز نو در كشور ما قريب به صدوپنجاه سال پاييد و سپس در نيمه ي دوم قرن دوازدهم به سير قهقرايي «بازگشت ادبي» بدل گشت. شعرايي چون شعله، مشتاق، عاشق، آذر، صهبا و هاتف از پيشگامان اين نهضت بودند. شيوه ي سخن گويي ديگرگون شد، ولي به نتيجه اي رضايت بخش نرسيد.
استاد گلچين معاني در چاپ دوم «مكتب وقوع در شعر فارسي» ذيل عنوان لاحقه (ص789 به بعد) با آوردن شواهد بسيار ثابت كرده اند كه اين گويندگان، بيشتر به پيروي از مكتب وقوع تمايل داشته اند تا بازگشت به سبك متقدمين. سپس در بخش مضامين مشترك، برخي از مضاميني را كه گويندگان مزبور از شعراي پيش از خود اخذ كرده اند، نشان داده اند. شباهت و قرابت تعدادي از اين مصرعها و بيتها با يكديگر به حدّي است كه از اخذ معني گذشته و به سرقت صرف رسيده است.
پس از درگذشت مولانا صائب، طرز نو، سالهاي سال در افغانستان و ماوراءالنهر و هند به حيات خود ادامه داد، اما به سبب افزوني تعقيدات لفظي و معنوي و تركيبات مخالف دستور زبان فارسي، صورتي ديگر يافت. اگر محققان اين شيوه ي سخن سرايي را «سبك هندي» بنامند، پُر بيراه نرفته اند.
پايه ي شعر در اين مكتب، بر تخييل و مضمون يابي گذاشته شده است و از تمثيل و معادله پردازي و تشبيه و استعاره و تشخيص و جناس و ايهام و مراعات نظير استفاده ي فراوان مي شود. مضمون نو، خميرمايه ي اصلي كار است و از آن با تعبيراتي همچون معني بيگانه، معني غريب، معني وحشي، معني دور يا دورگرد، مضمون بيگانه و مضمون تازه ياد مي كنند:
ناظم هروي مي گويد:
قدسي مشهدي در «ساقي نامه»ي خود گفته است:
و اين بيت از غني كشميري است:
در مورد تمثيل و معادله و تشخيص به اندكي توضيح مي پردازم و از شعر صائب شاهد مي آورم:
1. تمثيل و معادله. در تمثيل، شاعر در يك مصراع ادعايي مي كند و در مصراع ديگر با آوردن مثالي قابل قبول، حرف خود را بر كرسي مي نشاند. بيشتر، مصراع دوم است كه ثابت كننده ي دعوي است:
ولي گاه مصراع نخست اين نقش را برعهده مي گيرد:
كه اصل ادعا آن است كه پير بيش از جوان به زندگي علاقه دارد.
با شيوه ي تمثيل، يك مضمون را به دو صورتِ متضاد هم مي توان توجيه كرد:
«معادله» در حقيقت نوع خاصي از تمثيل است؛ استاد شفيعي كدكني براي متمايز كردن آن از ساير انواع تمثيل، اين اصطلاح را ساخته اند؛ ايشان مي نويسند: «منظور من از اسلوب معادله يك ساختار مخصوص نحوي است. تمام مواردي كه به عنوان تمثيل آورده مي شود، مصداق اسلوب معادله نيست. اسلوب معادله اين است كه دو مصراع كاملاً از لحاظ نحوي مستقل باشند؛ هيچ حرف ربط يا شرط يا چيز ديگري آنها را حتي معناً (نه فقط به لحاظ نحو) هم مرتبط نكند.»(3)
نمونه اي از معادله ي ساده را در بيت زير مي بينيم كه شاعر چراغ را با دل عاقل و تيرگي را با زنگ كدورت، برابر هم نهاده است:
بايد توجه داشت كه وجود الفاظي مانند اين، آن، چون، كه، كاش و نظاير آنها و نيز ادات استفهام، به شرط آنكه استقلال نحوي دو مصراع را بر هم نزنند، تعريف معادله را خدشه دار نمي كنند و آن را از اعتبار نمي اندازند. شواهد زير براي اثبات مدعا كافي است:
صائب بيش از ساير گويندگان طرز نو به معادله سازي توجه دارد و چيره دستي او در اين صنعت چشمگير است. وي گاه در يك بيت، سه دسته از معادلها را در دو سو مي نشاند. به عنوان مثال:
كه عمر با سيلاب، خارخار با مشتي خاشاك، و دل با ويرانه در مقابل يكديگر قرار گرفته اند؛ و نيز چنين است بيت زير:
2. تشخيص. شاعر، موجودي را كه ساخته و پرداخته ي خيال اوست، جاندار به حساب مي آورد و اعمال و صفات ذي روح را به آن نسبت مي دهد:
صبح به شخصي تشبيه شده است كه از بسياري دويدن، از نفس افتاده و آفتاب آينه پيش دهان او برده است تا دريابد كه رمقي از حيات دارد يا نه (كدر شدن آينه نشان مي دهد كه محتضر هنوز نفس مي كشد).
در شعر سخن سرايان تواناي طرز نو، جز مضامين تازه، تركيبات بديع و جالبي نيز به چشم مي خورد. در اينجا اشاره اي به تركيباتي كه با اعداد يك و صد و هزار ساخته اند، بي مناسبت نيست.
صد و هزار، افاده ي كثرت مي كنند و نيازي به آوردن شاهد نداريم، ولي در عددِ يك، گاه قلت و گاه كثرت ملحوظ است. صائب مي گويد:
يك گل زمين= زميني كوچك، به اندازه ي يك گل
و ناظم هروي گفته است:
يك بيابان لاله= تعداد بسياري لاله كه بياباني را پر كند.
از ديگر خصوصيات قابل ذكر طرز نو، اين است كه گويندگان برجسته ي آن، دو بحر رمل (فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات) و هزج (چهار مفاعيلن) را بيش از ساير بحور به كار گرفته اند. اين دو وزن بلند، براي پروراندن مضامين مناسب تر است. كليم همداني غزلي در بحر خفيف دارد كه ظاهراً به دستور ظفرخان سروده و با دو بيت شكوه آميز آن را به پايان برده است:
گذشته از صنايعي كه لازمه ي شعر است، شاعر اين سبك از اصطلاحات رايج در زبان روز و نيز اعتقادات عامه هم بهره مي گيرد. شعر در دوران صفويه از دربار دور شد و به ميان توده ي مردم رفت و همين امر سبب گرديد كه امور «روزمرّه» وارد شعر شود.
استفاده ي هوشمندانه و درست و در حدّ اعتدال از اصطلاحات رايج در زبان روز بر غناي زبان شعري مي افزايد؛ ولي برخي از اين اصطلاحات قبول عام نمي يابند و يا به عللي پس از چندي از يادها مي روند، آن چنان كه براي دريافتن معني آنها بايد به كتب لغت مراجعه كرد، اگرچه احتمال دست خالي بازگشتن بسيار است. در مقابل، بعضي اصطلاحات كه در شعر آن دوره آمده ولي معناي آنها فراموش شده است، هنوز هم در محاورات به كار مي رود. به عنوان مثال، ما معني دقيق «طوق لعنت» را نمي دانيم و در فرهنگها نيز نشاني از آن نمي يابيم.
براي نمونه، چند اصطلاح را كه در اشعار صائب آمده و امروز نيز رايج است، ذكر مي كنيم. برخي از اين اصطلاحات در اشعار معاصران او هم آمده است:
آسمان سوراخ شدن، از آب بيرون آمدن، از ته دل، از سر وا كردن، از شير مادر حلال تر، از هوا گرفتن، به آب بردن و تشنه بازآوردن، به ته رسيدن، بر آب و آتش زدن، بر كوچه ي... زدن، به رو نياوردن، به سر وقت كسي آمدن، به كوچه ي غلط انداختن، بن بست، پا بر بخت خود زدن، پشت بر كوه داشتن، پشت چشم نازك كردن، تخته كردن دكان، ترسيدن چشم از...، چشم چراندن، خميرمايه ي چيزي بودن، دست آخر، دستي از دو بر آتش داشتن، دست يكي كردن، زهر هوا شكستن، زياد از دهن بودن، سر به هوا، سر كسي را خوردن، سرگوشي، سرمه دادن كسي را، كوچه گردي، گرگ باران ديده، گلو پاره كردن، گوش به زنگ بودن، ناف به چيزي بريدن، نخل ماتم، نُقل مجلس، ورق برگشتن، هوايي شدن، يك كاسه كردن.
شاعر طرز نو بايد بكوشد تا مضموني بلند و برجسته را با الفاظي هر چه كوتاهتر بيان كند، آن چنان كه لفظ و معني پابه پاي هم بيايند؛ صائب مي گويد:
حاجي محمد جان قدسي مشهدي نيز در باب لفظ و معني و تناسب آنها مي گويد:
با اين همه، اين شعرا گاه لفظ را فداي معني كرده اند، يا برخي نكات دستوري را ناديده گرفته اند.
بعضي از گويندگان اين شيوه، از نوعي استعاره بهره جسته اند كه اگرچه در شعر پيشينيان بي سابقه نبوده است، با ذوق لطيف آنان از سادگي بيرون آمده و از صنايع زيباي شعري شده است.
اين گونه استعاره هميشه با حرف اضافه ي «از» (و يا مخفف آن) به كار مي رود و با فاعل يا مسنداليه جمله تناسب دارد.(5) ابتدا نمونه هايي را كه بر حسب اتفاق در شعر قدما ديده ام، ذكر مي كنم:
(انوري)
(خاقاني)
(نظامي)
(اثيرالدين اخسيكتي)
(جمال الدين اصفهاني)
(جمال الدين اصفهاني)
(هاتفي جامي)
نمونه هايي از اين نوع استعاره را در شعر قدسي و كليم و طغرا كه پيش از صائب درگذشته اند مي بينيم، ولي صائب هنرمندانه آن را به كمال رسانده است. با بيتي از او، به تشريح اين استعاره مي پردازيم:
يعني فلك، كهكشان را- كه به منزله ي تيغ اوست- در دست گرفته و ايستاده است. اگر «ز كاهكشان» را برداريم، خللي در معني راه نمي يابد، ولي از لطف شعر كاسته مي شود: فلك تيغ بر كف ايستاده است.
گفتيم كلمه اي كه در پي «از» مي آيد، با فاعل جمله تناسب دارد. در بيت اخير «فلك و كهكشان» و نيز «كهكشان و تيغ» از لحاظ شباهت ظاهري اين گونه اند. بدون اين تناسبها، بيت ساده و خالي از ريزه كاري مي شد.
هم چنان كه در شعر معمول است، ميان استعاره و فاعل يا مسنداليه مي تواند فاصله بيفتد و يا جاي فاعل جمله و استعاره تغيير كند:
(دريا، از صدف، كف نياز گشوده است.)
(بحر، از پنجه ي مرجان، پشت دست بر زمين مي گذارد= فروتني و اقرار به عجز مي كند.)
البته، دايره ي اين گونه استعاره سازي محدود است و پرداختن به آن، ذوق و توانايي بسيار مي طلبد. در شعر صائب، در حدود صدوپنجاه نمونه از اين دست يافته ام كه برخي از آنها مكرر است.
گاه شعراي اين سبك- به خصوص براي نشان دادن قدرت طبع- از رديفهاي دشوار استفاده مي كنند. اصطلاح ناظر به اين معني «زمين» است كه شامل بحر و قافيه هم مي شود.
زمينها اغلب ساخته ي خود اين شعراست. انتخاب قوافي و رديفهاي مشكل، گاه سبب مي شود كه گويندگان مضامين بديع تري بيافرينند، مولانا صائب درباره ي زمين مي گويد:
چند نمونه از «زمين»هاي صائب كه تنها از ميان غزلهاي محتوم به «الف» و «ت» برگزيده شده است: غمخانه ي من خلق را، بهار عافيت دارد مرا، باغبان بيرون ميا، راي مرد را، دلگير برآورد مرا، خوي چرب، هواست همچو حباب، نور است در شب مهتاب، [مشك] ينش سزاست، صفا بر روي دست، دل از شكستن ايمن است، ريحان كند در زير پوست، سياه از شش جهت، نقاب از ديده گستاخ كيست، مستانه جز خميازه نيست، ناب رباينده تر است، ما نيمرس است، گهر سنگ است، هوش من بلندي يافت، پيشه شيشه شيشه شيشه شراب است (مبتكر اين زمين غريب، ميرزا سعيد حكيم قمي متخلص به «تنها» بوده و صائب از او استقبال كرده است).
دو ويژگي عمده ي ديگر اين سبك، يعني حس آميزي و استفاده از تصاوير پارادوكسي، را استاد شفيعي كدكني با دقت تمام، در كتاب «شاعر آينه ها» مورد بررسي قرار داده اند.(6)
1. در ديوان مولانا كه در هند به چاپ رسيده چنين است، ولي شاعر بعداً آن را بدين صورت در آورده است: بر حريفان چون گوارا نيست صائب طرز تو. 2. «تاريخ ادبيات در ايران»؛ ج4، ص414، و ج5، بخش اول، ص531 به بعد؛ و «شعر العجم»؛ ج3، ص22. 3. «شاعر آينه ها»، ص63. 4. يكخانگي كمان، كج شدن آن است. 5. نگاه كنيد به مقدمه ي «ديوان كليم همداني»؛ ص 53-55 و براي تفصيل بيشتر به مقدمه ي «ديوان ناظم هروي»؛ ص56-59. 6. «شاعر آينه ها»، ص41و 54. - به نقل از كتاب «برگزيده ي اشعار صائب و ديگر شعراي معروف سبك هندي»، محمد قهرمان. تهران: سمت، 1376؛ با اندكي تلخيص. © کپي رايت توسط .:مقاله نت.: بزرگترين بانك مقالات دانشجويي کليه حقوق مادي و معنوي مربوط و متعلق به اين سايت و گردآورندگان و نويسندگان مقالات است.) برداشت مقالات فقط با ذکر منبع امکان پذير است.