بهر هر ياري كه جان دادم به پاس دوستيكوه پا بر جا گمان مي كردمش دردا كه بودبس كه رنج از دوستان باشد دل آزرده راجان فدا كرديم و ياران قدر ما نشناختنددشمن خويش رهي كز دوستداران دورويدشمني بيني و خاموشي به پاس دوستي
دشمني ها كرد با من در لباس دوستياز حبابي سست بنيان تر اساس دوستيجاي بيم دشمني دارد هراس دوستيكور بادا ديده حق ناشناس دوستيدشمني بيني و خاموشي به پاس دوستيدشمني بيني و خاموشي به پاس دوستي