غزل ها

محمدحسن رهی معیری

جلد 5 -صفحه : 63/ 20
نمايش فراداده

روح چمن

اي دوست چه پرسي تو که

سهراب کجا رفت

سهراب سپهري شد و سر وقت خدا رفت

او نور سحر بود کزين دشت سفر کرد

او روح چمن بود که با باد صبا رفت

همراه فلق در افق تيره اين شهر

تاييد و به آنجا که قدر گفت و قضا

رفت

ناگاه چو پروانه سبک خيز و سبکبال

پيدا شد و چرخي زد و گل گفت و هوا رفت

اي جامه شعرت نخ آواز قناري

رفتي تو و از باغ و چمن نور و نوا رفت