او جام صافي بود نوشيدند
او قرص ناني بود خوردند
او جامه ي سرخ و سپيد کوليان بود
پوسيدگي هاي رداشان را
با تکه هايش خوب پوشاندند
او بي ترازو سوي تو آمد
اي پايتخت قرن خون آلود
اي زخمي سردي
با او چه کردي