يکي از مباحثي که ارتباطي نزديک با انسان شناسي دارد،علم اخلاق است .اين ارتباط به قدري نزديک وعميق است که مي توان انسان شناسي را زير بناي اخلاق دانست .تفاوت هايي که درنظامهاي اخلاقي مشاهده مي شود ناشي از اختلاف نظر در زمينة انسان شناسي است .
يکي از مسائل اساسي در نظامهاي اخلاقي اين است که معيارفضيلت اخلاقي چيست ؛يعني با توجه به چه معياري مي توان عملي را عمل اخلاقي دانست ؟ هدف نهايي در زندگي انسان رسيدن به قرب الهي است . براين اساس ،هرعملي که انسان را به اين هدف نزديکتر سازد، از ارزش اخلاقي برخوردار است .چنين عملي «فضيلت » خوانده مي شود ؛بنابراين ،اگر عملي به ظاهر خوب و شايسته باشد ولي انسان رابه آن کمال نهايي نزديک نگرداند ،در نظام اخلاقي اسلام فاقد ارزش است .
براي توضيح بيشتر ،بايد توجه داشت که هر عملي از دو جزء کاملا"مشخص شکل يافته است :
اول :نيت ؛که به منزلة روح عمل است
دوم :شکل عمل ؛که در حکم جسم وکالبد عمل است
مثلا"کسي که چيزي را به ديگري مي بخشد ؛ اين بخشش ،شکل عمل و روح آن ،قصد ونيت کسي است که مي بخشد . براي اين که عملي از نظر اسلام فضيلت محسوب شود (داراي ارزش اخلاقي باشد) بايد در انجام آن عمل هم نيت خالص براي خداباشد (اخلاص در نيت ) و هم شکل عمل مطابق فرمان خداباشد ؛شرط اول را «حسن فاعلي » و دومي را«حسن فعلي » مي نامند .
بنابراين ،هر عمل با هر نيت سازگاري ندارد. نمي توان عمل ناپسندي را با نيت الهي انجام داد؛ همچنان که نمي توان عمل شايسته رابا نيت نادرست به جاي آورد. آيا اخلاق نسبي است يا مطلق ؟
به طوري که مي دانيم انسانها داراي فطرت واحدي هستند .براين اساس تأثير عملکرد واحد در زمينة روحي آنها يکسان است ؛چنين نيست که تأثير يک عمل در شرايط يکسان بر روي يک فرد مثبت وبر روي فرد ديگر منفي باشد .اگر عملي براي يکي از انسان ها فضيلت و کمال باشد،براي همه انسان ها فضيلت وکمال به حساب مي آيد ؛زيرا (کمال انسان عبارت است از رشد استعدادهاي فطري او در جهت قرب الهي ).بنابراين ،ارزشهاي اخلاقي ريشه در فطرت انسان دارند و از آنجاکه فطرت درهمه انسانهامشترک است ،ارزشهاي اخلاقي نيز در مورد همه انسان ها درهمه زمان ها ومکان ها يکسان است واين همان مطلق بودن اصول اخلاقي است .
به عنوان مثال ،وقتي از شجاعت ،عدالت ،حقيقت جويي ،نيکوکاري ،پاکي وتقوا به عنوان ارزشهاي اخلاقي نام مي بريم ، نظر به عده اي معين در زمان و مکان يا جامعه اي مشخص نداريم ؛بلکه پسنديده بودن عدالت وفضيلت نيکوکاري براي همگان و در هر زمان و در هر جامعه اي مورد تأييد است .
بعضي از مکاتب اخلاقي معتقدند که ارزشهاي اخلاقي نسبي هستند يعني برحسب شرايط زماني و مکاني ، ارزشهاي اخلاقي تغيير مي يابند. علت اين که اين مکاتب ارزشهاي اخلاقي را نسبي مي دانند اين است که :
اولا"- براي انسان فطرت و سرشت واحدي قائل نيستند بلکه او را فاقد فطرت و خواسته هاي فطري مي دانند .
ثانيا"- به وجود خداوند به عنوان يگانه مقامي که صلاحيت قانونگذاري دارد، معتقد نيستند .در حالي که در مکتب پيامبران ،قانونگذار حقيقي خداوندي است که به همة زواياي وجود انسان و سود و زيان واقعي او آگاه است .به همين علت همه اديان آسماني داراي نظام اخلاقي واحدي هستند و هيچ گونه تفاوت بنيادي در اصول آنها وجود ندارد .
اعتقاد به نسبي بودن اخلاق در واقع خط بطلان کشيدن بر اخلاق است و راه توجيه و فرار از زير بار تکليف را براي انسان ، هموار مي کند .در عمل نيز مشاهده شده است که طرفداران نسبي بودن اخلاق ابتدا به عمل دلخواه خود دست مي زنند و سپس آن را با نسبي بودن اخلاق توجيه مي کنند .
نظام اخلاقي اسلام ويژگيهايي دارد که به مطالعة برخي از آنها مي پردازيم :
1- وسعت دامنة آموزشهاي اخلاقي دراسلام
يکي از امتيازات نظام اخلاقي اسلام وسعت و گستردگي آن است .دامنة تعاليم اخلاقي در اسلام چنان پهناور است که در اين جا نمي توان حتي فهرست کاملي از آن را ذکر کرد. کساني که با کتب حديث آشنايي دارند مي دانند که تعليمات اسلامي و از جمله آموزشهاي اخلاقي آن چنان گسترده است که به جرأت مي توان گفت هيچ نکته اي را حتي در جزيي ترين مسائل ناگفته نگذارده است .عميقترين و دقيقترين نکته ها در زمينة تربيت روحي واخلاقي در قالب جمله هاي ساده و کوتاه بيان شده و دستورهاي عملي براي سازندگي اخلاقي ارائه گرديده است .همين تعاليم وسيع وعميق ،خود بزرگترين معجزه در اثبات حقانيت اين دين آسماني است .
2- جنبة همگاني تعاليم اخلاقي اسلام
يکي ديگر از ويژگيهاي نظام اخلاقي اسلام اين است که هرکس در هر مرتبه از کمال فکري و معنوي مي تواند متناسب با ظرفيت درک خود از آن بهره مند شود ؛يعني بر خلاف تعاليم اخلاقي فلاسفه که غالبا" تنها به درد قشر معيني مي خورد، تعليمات اسلامي چنان است که همه افراد در تمامي سطوح مي توانند از آن سود جويند . در اصل بايد يه اين نکته توجه داشت که تعليم و تربيت در هر جامعه نبايد اختصاص به قشر خاصي داشته باشد ،بلکه بايد چنان باشد که هر کس به اندازة استعداد و توانايي خود بتواند از آن بر خوردار شود. آموزشهاي اخلاقي اسلام چنان تنظيم شده است که درعين عميق بودن ،قابل استفاده براي عموم است ؛ به طوري که هر چه در مسير رشد فکري و معنوي پيشرفت بيشتري حاصل شود ،عمق وغناي اين تعاليم بيشتر شناخته مي شود. بنابراين سادگي ظاهري اين آموزشها را نبايد دليل سطحي بودن آنها دانست ؛بلکه اين يکي ديگر از جنبه هاي اعجاز اسلام است که توانسته اين دو جنبة به ظاهر متناقض را در يک جا جمع کند.
3- هماهنگي در پرورش فضايل
انسان کامل کسي نيست که تنها يک يا چند فضيلت در درون او رشد يابد؛بلکه کسي است که همة ارزشهاي انساني در حد اعلاي خود در درون او پرورش يابد و اين رشد، رشدي هماهنگ باشد .
در پرورش هر يک از ارزشهاي انساني بخشي از استعدادهاي فطري انسان شکوفا مي شود و زماني انسان به کمال نهايي خود مي رسد که همه استعدادهاي او به شکوفايي رسد و هيچ استعدادي ضايع نشود .
از ويژگيهاي مهم نظام اخلاقي اسلام اين است که تنها به پرورش يک يا چند ارزش در وجود انسان نمي پردازد ؛بلکه ديدي همه جانبه نسبت به تربيت انسان دارد و پرورش همة ارزشهاي انساني را مورد توجه قرار مي دهد ؛به عنوان مثال ،در کنار ارزشهايي چون عبادت ،زهد ،اخلاص و امثال آن به تحصيل علم ، انجام وظايف خانوادگي ،اجتماعي وسياسي نيز سفارش شده است و اهميت دادن به علم از توجه به دل ،و تأکيد به وظايف فردي از توجه به وظايف اجتماعي بازنداشته است . پيشوايان اسلام که نمونة اعلاي تربيت اسلامي هستند، در همة زمينه ها نمونه وسرمشق بوده اند نه در يک يا چند زمينة خاص .
بايد توجه داشت که گاه رشد ناهماهنگ يک ارزش در يک فرد يا جامعه سبب مي شود که آن ارزش به صورت يک ضد ارزش عمل کند و فرد يا جامعه را از حالت تعادل خارج سازد .مثلا" اگر کسي دراثر توجه بيش از حد به زهد و عبادت ،از تحصيل علم بازماند نه تنها خود به کمال نمي رسد بلکه ممکن است به علت جهالت ، زيانهايي را نيز متوجه ديگران سازد .به هيمن ترتيب ،اگر کسي چنان سرگرم علم شود که از تهذيب نفس و سازندگي اخلاقي خود غفلت ورزد، وجودش منشأ مفاسد زيادي براي جامعه مي شود .
کساني که قدم در راه کمال مي گذارند بايد از ابتدا به نکاتي چند توجه داشته باشند تابتوانند دراين مسير به طور اصولي پيشرفت کنند. در زير به برخي ازاين نکته هاي اساسي اشاره مي نماييم .
1- حرکت تدريجي : مراحل تکامل روحي انسان را مي توان به مراحل رشد جسماني او شبيه دانست .براي اينکه انسان به رشد جسمي لازم برسد بايد دورانهايي را يکي پس از ديگري پشت سر گذارد. در هر دوره بخشي از استعدادهاي جسمي او شکوفا مي شود؛ نخست مراحل جنيني ، سپس دروان شيرخوارگي و بعد از آن دورة کودکي و... را سپري مي کند تا جسم او به رشد لازم برسد و اين همه مستلزم گذشت زمان است . در مورد تکامل فکري و روحي انسان نيز معمولا" وضع به همين منوال است ؛ نبايد انتظار داشت که کسي در مدت زمان کوتاه و بدون طي مراحل لازم ،به تکامل معنوي دست يابد .رشد فکري انسان در شرايط عادي مستلزم به کار بستن نيروي انديشه و تحصيل علم و اندوختن تجربه است و بدون اين عوامل رشد فکري خودبخود ايجاد نمي گردد. رشد معنوي انسان نيز بدون مبارزه با صفات نکوهيده وتحصيل فضايل روحي امکان پذير نيست .گاهي مبارزه با يک صفت زشت اخلاقي (از قبيل حسد، خودنمايي ،کبر و...) ممکن است سالها به طول انجامد؛بنابراين ، کساني که توقع دارند پس از مدت زمان کوتاه به وارستگي برسند واگر نرسند مأيوس ونااميد مي شوند در اشتباهند .
2- ثبات قدم :باتوجه به اين که مسير تکامل معنوي انسان مسيري طولاني است ،ثبات قدم دراين مسير مهمتر از هر چيز است . بعضي از رهروان راه کمال ممکن است در مراحل اوليه به پيشرفتهايي برسند ، اما بعد از مدتي ،خسته شده و از ادامة راه بازمانند .ازاين رو همواره بايد به اين نکته اساسي توجه داشته باشيم که شرط موفقيت ثبات قدم و پشتکار دراين مسير است .
3- آگاهي وبينش : براي ثبات قدم درمسير کمال شرايطي لازم است مکه مهمترين آنها آگاي وبصيرت است ؛ زيرا اراده اي مي تواند از تزلزل وسستي محفوظ بماند که متکي بر شناخت وآگاهي باشد . کساني که از روي احساسات ، يا تحت تأثير ديگران و بدون برخورداري از آگاهي هاي لازم قدم در راه کمال مي گذارند ،بعد از مدتي ،انگيزه خود را از دست مي دهند .اين قبيل افرد در مراحل اوليه ، شور و شوقي دارند که گمان مي کنند همواره همراه آنها خواهند بود ،اما چون چند صباحي مي گذرد و شرايط تغيير مي کند شور و شوق اوليه از ميان مي رود وآنها قدرت حرکت را از دست مي دهند ؛ زيرا پشتوانة حرکت آنها احساسات و عوامل زود گذري بوده است که در نهايت سپري مي شود وباقي نمي ماند .اما اگر کسي براساس شناخت و آگاهي حق را از باطل تشخيص دهد و آگاهانه قدم در راه حق گذارد، نه تنها با تغيير شرايط و گذشت زمان ارادة او سست نمي شود بلکه روزبه روز بر قدرت روحي و معنوي او افزوده مي شود و با توانايي بيشتر مي تواند در راه خدا گام بردارد.
البته نبايد فراموش کرد که انسان پس از انجام همة اين امور ،بايد خود را به خدا بسپارد و به او توکل کند و هرگز از رحمت و دستگيري او مأيوس نشود . خداوند در قرآن کريم به همه کساني کمه در راه او گام بر مي دارند و صادقانه براي رسيدن به رضاي او مي کوشند ، وعده داده است که آنان را از گمراهي و سرگرداني رهايي بخشد وبه راههاي خود هدايت فرمايد .اين يک وعدة الهي است و تخلف در وعده هاي خدا راه ندارد .
والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا وان الله لمع المحسنين (عنکوبت 69 )
و آنان که در راه ما کوشش کنند ، محققا" آنها را به راه خويش هدايت مي کنيم وخداوند با نيکوکاران است .