فلسفه اخلاق از دیدگاه مکاتب قدیم و جدید

سید محمدرضا علوی سرشکی‏، محمد سلیمانی

نسخه متنی -صفحه : 100/ 35
نمايش فراداده
علاوه بر آنكه طبيعت انسان بر خلاف طبيعت حيوانات بطور طبيعى همساز محيط نيست چنانچه حيوانات با داشتن پوستى ضخيم و با پشم و يا پَر، مى‏توانند زمستان و تابستان خود را از سرما و گرما حفظ كنند و بر روى هر زمين زبر و ناهموار و خشن بخوابند و با داشتن معده‏اى قوى هر غذائى را هضم نمايند اما انسان چنين نيست.

و براى تامين نيازهاى گسترده زيستى اش باز نيازمند به همكارى با بقيه افراد بشر و تشكيل جامعه و نظام سياسى است.زيرا اولاً انسان نيازمند زندگى خانوادگى است و لا اقل در اجتماع زندگى كردن كه خود ديوجانس هم نتوانست برود در كوه و بيابان زندگى كند بلكه در داخل جامعه باقى ماند و از غذاهاى اضافى آنان استفاده مى‏كرد اما اگر همه بشرها مى‏خواستند همچون ديوجانس دست از كار بكشند و زندگى انگلى داشته باشند امكان نداشت.

علاوه بر آنكه هواى معتدل اروپا براى شخص قوى البنيه همچون سقراط و ديوجانس ممكن بود با يك پيراهن و يا بدون آن زندگى كنند اما اين امكان در همه جهان براى همه ممكن نيست كه همچون حيوانات در هر شرائطى در كوه و دشت و صحراى خط استواء، گرفته تا سيبرى و مناطق قطب بدون خانه و لباس براحتى زندگى كنند، اين اختلاف انسان با حيوانات در نظام خلقت و طبيعت آنان است و «زندگى طبيعى» كردن خوب است يعنى «زندگى طبيعى كه مخصوص انسان است» نه زندگى مخصوص سگ يا بعضى از حيوانات ديگر كه ديوجانس از گفته‏هاى سقراط چنين برداشت غلطى كرده بود (زندگى سگ و بقيه حيوانات).