راديو نجوم
راديو نجوم
کارل جانسکي (Karl Jansky) ، مهندس جواني که در آزمايشگاههاي تلفن بل (Alexander Graham Bell Phon) کار ميکرد، مشغول مطالعه صداهاي تيز و مزاحمي بود که هميشه همراه گيرندههاي راديويي است. وي به صداي بسيار ضعيف و بسيار پيوستهاي برخورد کرد که نميتوانست از هيچ يک از منابع معمولي سرچشمه گرفته باشد. جانسکي سرانجام نظر داد که اين صدا ناشي از موج راديويي است که از فضاي خارج ميرسند.
در ابتدا به نظر ميرسيد که علامتهاي راديويي که از فضا در جهت خورشيد ميرسند، قويترند. اما روز به روز جهت قويترين علامتها به کندي تغيير مکان ميداد و از خورشيد دور ميشد و دايرهاي را در آسمان ميپيمود. جانسکي تا سال 1933 نظر داد که موج راديويي از راه شيري ، و بخصوص از جهت صورت فلکي قوس ، به طرف کهکشان ميآيند. به اين ترتيب راديو نجوم يا راديو آسترونومي پا به عرصه وجود گذاشت.
دلايل بيرغبتي به راديو نجوم
اختر شناسان بلافاصله بعد از پيدايش راديو نجوم ، به اين علم گرايش پيدا نکردند، زيرا موانع جدي بر سر راه وجود داشت. تصويرهايي که بدست ميآمد واضح نبود، بلکه فقط تصويرهايي تکان خورده بر روي نقشهاي بود که به آساني قابل توجيه نبود. مهمتر از همه آنکه موج راديويي بسيار بلندتر از آن هستند که از منبعي به کوچکي يک ستاره صادر شوند. علامتهاي راديويي که از فضا ميرسيدند، طول موجهايي صدها مرتبه بلکه ميليونها مرتبه بلندتر از طول موج نور داشتند، و هيچ گيرنده معمولي راديو نميتوانست چيزي بيشتر از يک تصوير کلي درباره جهتي که اين امواج از آن ميآيند بدست دهد. اين مشکلات اهميت کشف جديد را پنهان کرد.
ستارگان راديويي
جواني به نام گروت ربر (Grote Rober) که درباره راديو بطور ذوقي مطالعه ميکرد، تنها به دليل کنجکاوي به اين کار ادامه داد. او در سال 1937 با صرف وقت و پول در حياط خانه خود تلسکوپ راديويي کوچکي بر پا کرد که داراي يک صفحه شلجمي به قطر تقريبي 9 متر بود و موج راديويي را دريافت و متمرکز ميساخت. ربر ، در آغاز سال 1938 ، بجز منبعي که در صورت فلکي قوس بود، چند منبع ديگر موج راديويي پيدا کرد. مثلا يکي از آنها در صورت فلکي دجاجه و ديگري در صورت فلکي ذات الکرسي بود. چنين منابع تابشي را ، چه منبع آنها ستارگان بودند و چه نبودند نخستين بار ستارگان راديويي (radio star) ناميدند، اما اکنون بيشتر منابع راديويي (radio source) ناميده ميشوند.
سير تحولي و رشد:
1.در جنگ جهاني دوم ، هنگامي که دانشمندان انگليسي به تکميل رادار پرداخته بودند، کشف کردند که خورشيد با فرستادن علامتهاي راديويي در ناحيه فيزيک امواج کوتاه به مزاحمت پرداخته است. اين مزاحمت توجه آنها را به راديو نجوم جلب کرد. پس از پايان جنگ ، دانشمندان انگليسي ارتباط راديويي خود را با خورشيد دنبال کردند. در سال 1950 متوجه شدند که بسياري از علامتهاي راديويي خورشيد وابسته به لکههاي خورشيدي است. شايان ذکر است که جانسکي آزمايشهاي خود را در زماني انجام داده بود که لکههاي خورشيدي به حداقل رسيده بود.
2.انگليسيها به منظور دقت دريافت و هدف قرار دادن ستارگان راديويي به آماده کردن ساختمان آنتنهايي بزرگ پرداختند و گيرندههاي بسيار در جاهاي مختلف نصب کردند. در سال 1647 ، جان بولتون (John.C.Bolton) اختر شناس استراليايي ، سومين منبع قوي آسمان را تعقيب کرد و ثابت نمود که نميتواند چيزي جز سحابي سرطان باشد.
3.از ميان بيشتر از 2000 منبع راديويي که بطور پراکنده در آسمان تشخيص داده شدهاند، اين نخستين منبعي بود که به يک جسم واقعا مرئي متعلق بود. بيشتر به نظر ميرسيد که منبع اين تابش ابري از گازهاي در حال انبساط باشد که در سحابي وجود دارد.
4.اين نظر به مؤيد شاهد ديگري است که سرچشمه راديويي کيهاني از گازهاي متلاطم است. گازهاي متلاطم جو خارجي خورشيد سرچشمه موج راديويي است. به همين دليل آنچه خورشيد راديويي (radio sun) ناميده ميشود، به مراتب بزرگتر از خورشيد مرئي است. از اين گذشته معلوم شده است که مشتري و زحل و زهره ، که هر يک شامل جو متلاطمي هستند، موج راديويي منتشر ميکنند. اما تابش مربوط به مشتري ، که نخستين بار در سال 1955 بر اساس گزارشهاي سال 1950 آشکار شد، به نظر ميرسد که گاهي به ناحيه مخصوصي وابسته است که حرکت آن به قدري منظم است که به کمک آن ميتوان زمان حرکت دوراني مشتري را تا يک صدم ثانيه تعيين کرد.
واحد جانسکي
جانسکي ، پايه گذار راديو آسترونومي يا راديو نجوم ، در سال 1950 در سن چهل سالگي از دنيا رفت، بي آنکه در زنده بودنش از او قدرداني شود. مرگش در زماني رخ داد که آسترونومي گام او خود را در راه پيشرفت برداشته بود. پس از مرگ او تصميم گرفتند که شدت تابشهاي راديويي را بر حسب واحدي به نام جانسکي اندازه گيري ميکنند.
منابع راديو نجوم:
1-راديو آسترونومي تا اعماق فضا را وارسي کرد. در ميان کهکشان ما منبعي قوي وجود دارد، (قويترين منبع در خارج از منظومه شمسي) که آن را ذات الکرسي راديويي ميگويند، چون در صورت فلکي ذات الکرسي قرار دارد. والتر باده و رودولف مينکوفسکي ، (Radolph Minkowski) ، تلسکوپ 200 اينچي را به طرف لکهاي چرخاندند که اين منبع بوسيله تلسکوپهاي انگليسي به دقت هدف قرار گرفته بود و در آنجا آثاري از گازهاي متلاطم پيدا کردند.
2-کشف منبعي دورتر در سال 1951 صورت گرفت. دومين منبع قوي راديويي در صورت فلکي دجاجه است. ربر نخستين کسي بود که در سال 1944 گزارشي درباره اين منبع تهيه کرد. وقتي که بعدها تلسکوپهاي راديويي مکان اين ستاره را جستجو کردند. آشکار شد که اين منبع راديويي در خارج از کهکشان ماست و اين نخستين منبعي بود که در خارج از راه شيري هدف تلسکوپهاي راديويي قرار گرفت.
3-در سال 1951 ، باده که با تلسکوپ 200 اينچي خود بخش معيني از آسمان را بررسي ميکرده در مرکز ميدان تلسکوپ يک لنگه کهکشان پيدا کرد. اين کهکشان دو مرکز داشت و به نظر ميرسيد که در جهت نادرستي پيچ خورده است. به نظر باده چنين آمد که اين گفته کهکشان پيچ خورده دو مرکزي تنها يک کهکشان نيست، بلکه دو کهکشان است که از يک طرف به يکديگر متصل شدهاند و شکلي شبيه يک جفت منبع شکسته شده را به خود گرفتهاند. به عقيده باده اين دو کهکشان با يکديگر تصادف کردهاند و اين امکاني بود که وي قبلا با اخترشناسان ديگر درباره وقوع آن بحث کرده بود.
تصادف کهکشاني
يک سال گذشت تا موضوع کهکشان دو مرکزي سر و صورتي به خود گرفت. طيف سنج جذبي خطوطي را نشان داد که ميتوانست با فرض تصادف دو کهکشان گاز و غبار توضيح داده شود. اکنون تصادف دو کهکشان به عنوان يک واقعيت شناخته شده است. از اين گذشته ، به نظر ميرسد که تصادفهاي کهکشاني امري نسبتا عادي است. بخصوص در خوشههاي متراکمي که فاصله کهکشانها ممکن است چندان از قطر کهکشانها بزرگتر نباشد.
وقتي که دو کهکشان با يکديگر تصادف ميکنند، لزومي ندارد که ستارگان آنها با يکديگر مواجه شوند، زيرا ستارگان آنقدر از يکديگر فاصله دارند که ممکن است يک کهکشان از ميان کهکشاني ديگر بگذرد، بدون آنکه ستارگان حتي به يکديگر نزديکتر شوند. اما ابرهاي گاز و غبار به شدت متلاطم ميشوند و در نتيجه تابش راديويي بسيار قوي توليد ميکنند. کهکشانهايي که در صورت فلکي دجاجه با يکديگر تصادف کردهاند 200 ميليون سال نوري از ما فاصله دارند. با اين همه علامتهاي راديويي که از آنها به ما ميرسد قويتر از علامتهايي است که از سحابي سرطان ، که فقط 3500 سال نوري از ما فاصله دارد، به ما ميرسد.
نابودي مفهوم تصادفهاي کهکشاني:
*در واقع ، اساس مفهوم تصادفهاي کهکشاني اندکي تزلزل وجود داشت. در سال 1955 ، ويکتور آماز اسپويچ آمار تسوميان اختر شناس روسي ، بطور تئوري دلايلي را ارائه کرد که بر طبق آن به جاي تصادفهاي کهکشاني ، انفجارهاي کهکشاني راديويي را پذيرفته بود. در اوايل دهه 1960 ، فرد هويل ، بر مبناي چنين عقيدهاي نظر داد که کهکشانهاي راديويي ، ممکن است تحت تسلط يک سلسله از ابر نواختران باشند.
*در مرکز پرجمعيت يک هسته کهکشاني ممکن است ابر نواختري منفجر شود و ستاره نزديک خود را آن قدر گرم کند که در آن نيز يک انفجار ابر نواختري روي دهد. انفجار دوم به انفجار سوم و آن نيز به انفجار چهارم منجر ميشود، و اين انفجارها همين طور ادامه پيدا ميکنند. به بيان ديگر ، تمامي مرکز کهکشان به حال انفجار در ميآيد.
*امکان وقوع چنين رويدادي با کشفي که در سال 1968 صورت گرفت تقويت شد. در آن سال کشف شد که کهکشان M82 در صورت فلکي دب اکبر (منبع راديويي قويي که در حدود 10 ميليون سال نوري از ما فاصله دارد) ، از نوع کهکشان انفجاري (exploding galoxy) است.
سخن آخر
بررسي M82 با تلسکوپ 2000 اينچي ، با استفاده از نوري با طول موج مخصوص ، نشان داد که از مرکز اين کهکشان موادي فوران کرده و تا فاصله 1000 سال نوري از آن دور شدهاند. از روي مقدار ماده منفجر شدهاي که به طرف خارج کهکشان ميرود و از روي فاصلهاي که طي کرده است و سرعت پيمايش اين فاصله ، به نظر ميرسد که احتمالا نور حاصل از انفجار تقريبا 5 ميليون ستاره ، که در هسته کهکشان منفجر شدهاند، تقريبا همزمان باهم ، در 1.5 ميليون سال پيش به ما رسيده باشد.