درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی

محمدتقی فعالی

نسخه متنی -صفحه : 136/ 106
نمايش فراداده

ب) تفسير احتياطى از باور دينى (prudential account of religious belief)

بِلِز پاسكال، پيشگام اين طرز تفكر، بر اين باور بود كه خِرَد هرگز نمى تواند درباره خدا تصميم خود را بگيرد; اما دل مى تواند دليلى بر اين باور بيابد. او نوشت: «دل دلايل خاص خود را دارد و عقل آن دلايل را نمى شناسد». ممكن است برخى افراد، از روى ناچارى قواى عقلانى خود را تعطيل كنند تا بتوانند ايمان آورند. پاسكال در عبارت آغازين يادداشت خود ]بتاريخ 23 نوامبر 1654 م.[ ميان «خداى ابراهيم، خداى اسحاق و خداى يعقوب» و ميان «خداى فيلسوفان و انديشمندان» تمايزى قاطع افكند، و از اين طريق ميان تعاليم فلسفى و ايمان دينى تفكيكى جدّى انداخت. شخص محتاط بايد به راه دل رود و دليل آن را گردن نهد. دليل دل همان شرطيه پاسكال است. اين طريق كه توسط ويليام جيمز ادامه يافت و از سوى ويليام ليكان (William.G.Lycan)و جرج شِلِزينگر (George.N.Schlesinger)حمايت شد، ايرادهاى بسيارى را به جان خريد. از جمله كارگيل (Cargile) اين نكته را به تفصيل مطرح كرد كه ارائه دليل براى باور به خدا كاملا ممكن است.

ج) باور عقلانى و تجربه دينى (rational belief and religious experience)

گروهى ديگر از فلاسفه، تأملات دينى خود را بر تجربه دينى متمركز ساختند. آنها اين احتمال را مطرح كردند كه با كنار نهادن ارائه دليل براى خدا، مى توان از ميان تجارب عرفانى، خدا را تجربه كرد و از اين طريقْ باور به خدا را عقلانى نمود. برخى از تجربه گراها، همانند الهيون طبيعى از تجارب دينى مقدّماتى تشكيل دادند كه نتيجه آن وجود خدا بود. آنها خدا را به طور استنتاجى از تجربه دينى استنباط مى كردند، و برخى ديگر با توسّل به تجربه دينى به طور غير استنتاجى و با تجربه مستقيم در پى توجيه باور به خدا بودند.

ويليام آلستون استدلال كرد كه تجربه دينى مى تواند توجيهى مستقيم براى باور دينى باشد. تجربه دينى، ساختى همانند ساخت تجربه حسّى دارد; پس به همين سان كه در تجربه حسّى مى توان به عينيّت شىء مُدرَك در خارج معتقد شد، در تجربه دينى هم مى توان به وجود خداوند باور داشت.

فِرِدريك شلايرماخر و ردلف اوتو ادعا كردند كه تجربه دينى نوعى احساس و عاطفه است; نه معرفت. به گفته اوتو تجربه دينى مجموعه پيچيده اى از احساسات است:

ممكن است احساس ]راز هيبت انگيز [گاهى برق آسا همچون نسيمى دل انگيز وارد شود و روح را از آرامشى برآمده از ژرف ترين لايه هاى پرستش سرشار كند. ممكن است اين احساس به وضعيت روحى پايدارتر و ماندگارترى تبديل شود و به صورت لرزش و ارتعاشى از سر خوف و انقياد تداوم يابد. ممكن است به ناگاه به صورت جوششى فوران آسا از ژرفاى روح سر بزند و با شور و تكانى شديد همراه باشد، يا به هيجانى به غايت غريب بينجامد; به شوريدگى بيخردانه، به حالتى خلسهوار، و به از خود بى خود شدن.