فلاسفه دينِ سنتى گمان مى كردند كه همواره مى توان به نحو معنادارى در باب خدا و ديگر گزاره هاى دينى و كلامى سخن به ميان آورد. آنان عمدتاً مى پنداشتند كه به طور كلى يك قضيه يا گزاره براى اين كه صادق باشد، تنها نيازمند يك ملاك است: اگر گزاره اى فلسفى بود از راه استدلال و اگر علمى از راه مشاهده مى توان صدق يا كذب آن را نشان داد. اينها همه ملاك صدق اين گزاره ها بودند. امّا در طليعه قرن حاضر، گروهى از فلاسفه به نام «پوزيتيويست هاى منطقى» (logical positivists)اين تصور را سخت مورد ترديد قرار دادند. آنان فلاسفه را به فراموشى يك گام متهم كرده اند. آنان پيش از آن كه سخنى از صدق يا كذب قضايا بگويند، بايد به اين امر مى پرداختند كه آيا اين گزاره معنادار است يا خير. اگر بى معنا است ديگر نمى توان در مورد آن سخنى از صدق يا كذب گفت. به عبارت ديگر، گويا فيلسوفان سنتى چنين مى پنداشتند كه ميان صدق و كذب، نسبت سلب و ايجاب است; يعنى حالِ يك قضيه از دو بيرون نيست: يا صادق است، يا كاذب. پوزيتيويست ها نشان دادند كه نسبت ميان صدق و كذب، عدم و ملكه است، نه سلب و ايجاب; زيرا نخست بايد ديد آيا گزاره مورد نظر قابليت صدق و كذب را دارد يا خير. در صورت نخست، جاى سؤال از آن دو وجود دارد، و الاّ زمينه اى براى طرح سؤال از صدق و كذب باقى نمى ماند. بنابراين اعطاى گواهى نامه صدق، بعد از قبولى در آزمونِ مقدّماتىِ معنادارى است. گزاره معنادار است كه يا صادق است، يا كاذب. در واقع مسأله معنادارى بر مسأله صدق تقدّم دارد. پس گزاره ها، نه دو احتمالى، كه سه احتمالى اند: بى معنا، صادق و كاذب.
حساسيّت مطلب در اين است كه اگر به گفته هاى پوزيتيويست ها تن در دهيم، متافيزيك، اخلاق و الهيات از بُن فاقد معنا مى شوند. بسيارى از احكام الهيات «شبه قضيه»اى (Pseudo statement) شده از هرگونه دلالت معرفت بخشى تهى خواهند شد. در اين صورت اصولا هرگونه تلاش براى دفاع از اعتقاد به خدا و ديگر گزاره هاى دينى و در يك جمله فلسفه دين اساساً عبث و بيهوده مى نمايند.
پيش از ورود به مسأله ملاك معنادارى، از يادآورى دو نكته ناگزيريم:
نكته اوّل: معنادارى نزد پوزيتيوسيت ها اصطلاحى است منطقى، نه روان شناختى. اگر گفتيم «اين كار به نظرم معنادار است.» يا «سخن تو بسيار معنادار است.» در اين گونه كاربردها معنادارى، از نوع روان شناختى است. امّا معنادارى نزد پوزيتيوسيتها چنين نيست، بلكه كاملا بار منطقى و معرفت شناختى دارد.
نكته دوم: معنادارى نزد پوزيتيوسيت ها، معنادارى جملات است نه مفردات. سخن اين نيست كه چه هنگام لفظ مفرد معنادار است، بلكه روى سخن به جمله است. مثلا جلمه «آسمان آبى است.» را با معنا تلقى مى كنيم، امّا براىِ «ايمان آبى است.» معنايى نمى انديشيم. در حالى كه مفرداتِ هر دو جمله معناى محصّلى دارند.