درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی

محمدتقی فعالی

نسخه متنی -صفحه : 136/ 15
نمايش فراداده

بنيانگذار:

مبدع معرفت شناسى از يك نظر افلاطون است. افلاطون كه يكى از بزرگ ترين فلاسفه يونان باستان است، براى نخستين بار چند مسأله معرفت شناسى را مطرح كرد; نظير اين كه معرفت و اجزاى سازنده آن چيست؟ و سطوح و مراتب معرفت كدامند؟ علاوه بر آن، افلاطون به هماهنگى ميان معرفت شناسى و هستى شناسى نيز توجه كرده است. او سعى داشت عالم معرفت را با عالم وجود سازگار و منطبق بر يكديگر كند. اهميت افلاطون در تاريخ معرفت شناسى و به طور كلّى در تاريخ فلسفه بر كسى پوشيده نيست; تا بدان حد كه فيلسوف و رياضى دان بزرگى مثل وايتهد Whitehead) North (Alfredگفته است: «تمام تاريخ فلسفه غرب پاورقى هايى است بر افلاطون».

امّا درباره اين كه چه كسى معرفت شناسى را به عنوان يك علم مدوّن بنياننهاد، يكسان سخن گفته نشده است. فلاسفه اى نظير راسل، گتيه، هوسرل، چى شلم و لاك در ليست بنيانگذاران قرار دارند. امّا در دو مطلب شكى نيست: يكى آن كه اولين كتاب معرفت شناسى به دست لاك فيلسوف تجربه گراى انگليسى تحت عنوان رساله اى در باب فهم بشرى (tanding unders Concerning Human Essay) به نگارش در آمد. ديگر اين كه: چى شلم براى اولين بار آگاهانه و با قصد، كتابى در زمينه علم معرفت شناسى نگاشت كه براى نخستين بار در آن بيشتر مسائل معرفت شناسى تدوين شد. ازاين رو برخى او را «شيخ معرفت شناسان» ناميده اند.

ليكن نگارش كتابى با رنگ معرفت شناسى، يا ارائه تأليفى در زمينه علم معرفت شناسى، هيچ يك نمى تواند به معناى تأسيس و بنا نهادن علمى باشد. زيرا تأسيس و پايه گذارى يك علم لوازمى دارد; از جمله: اولا مؤسس بايد با قصد و با آگاهى كامل در صدد تدوين علمى باشد; نه اين كه كتابى بنويسد و اتفاقاً از چند مطلب معرفت شناسى سخن به ميان آورد. ثانياً هر علمى را لااقل سه عنصر و مؤلفه تشكيل مى دهد: موضوع، مسائل و ادله. بنابراين اگر فردى آگاهانه مسائلى را حول محورى واحد به درستى جمع آورى كرد و با روشى مناسب به استدلال دست زد و تمام اين اجزا را در راستاى دقيق غايتى برآمده از سنخ موضوع، قرارداد، مى توان گفت او مدوّن و بنيانگذار آن علم است; چنان كه نسبت ارسطو به منطق، چنين است.

شايد علّت اين كه نمى توان قاطعانه از فرد يا افرادى به عنوان پايه گذاران معرفت شناسى نام برد، اين باشد كه پيش تر مى توانستيم بگوييم مثلا مخترع برق اديسون است، يا فرضيه تكامل انواع را داروين مطرح كرد. امّا جريان علم سازى در قرن حاضر متفاوت است: اولا به دليل سرعت رشد علوم و پديد آمدن علوم و فنون جديد كه اين امر خود ناشى از پيدايش دهكده جهانى اطلاعات است. ثانياً رشد فزاينده تحقيقات و پژوهش هاى علمى كه باعث انباشت و تراكم معلومات شده است، فرايند تأسيس علوم را به گونه اى كرده است كه فرد يا افراد مشخصى را نمى توان به قطع پديدآورندگان علمى قلمداد كرد. امروزه علوم و فنون هويتى جمعى يافته اند و جز اين نتوان گفت كه پديدآورندگان علوم جديد، عرف اهلِ علمند.