. اين مذهب، حوزه هاى متعددى داشت كه حوزه افلوطينىِ آن از همه معروف تر است. افلوطين (Plotinus) (204 ـ 270 م.) بنيانگذار اين حوزه، فلسفه اى التقاطى از ديدگاه هاى افلاطونى و ارسطويى ارائه داد. مكتب او بيشتر جنبه عرفانى داشت. ادراك حسى از نظر او، نفس انفعال نبود; بلكه عمل و فعاليت ذهن است. حتى حافظه، نوعى حضور فعالانه بيشتر اموراست. از ديگر ابتكارات جالب او اين بود كه مى گفت: ادراك حسى تنها با اشياى بيرونى ارتباط دارد و همچون پيكى در خدمت ما است; حال آن كه عقل همچون پادشاهى بر ما فرمان مى راند. عقل در خود مى نگرد و خود عقل مى شود. عقل خود را با چيز ديگرى نمى بيند، بلكه با خود در خود مى انديشد. بنابراين عقل و عاقل و معقول يكى است.
بنابراين عقل و انديشيدن، عقل و موضوع انديشه همه يكى است.
دل مشغولى اصلى اين دوره، الهيات است كه تحت تأثير دو فيلسوف يونان، يعنى، افلاطون و ارسطو قرار دارد. در الهيات، خداشناسى مد نظر است. از اين رو لازم بود معرفت ـ به طور كلى و معرفت به خدا بويژه ـ ممكن تلقى شده شكاكيت انكار گردد. از سوى ديگر، نزاع بر سر «كليات» از عمده اختلافات جدّى اين دوره است. كليات در اين دوره سه نظريه را پيرامون خود داشت: