درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی

محمدتقی فعالی

نسخه متنی -صفحه : 136/ 44
نمايش فراداده

مشكلات تعريف سه جزئى معرفت

تعريف كلاسيك معرفت مصون از خدشه و مشكل نماند و اشكالاتىچند آن را در گير نقض و ابرام ها و در پى آن اصلاح و تكميل هايى نمود كه در اين جا به عمده آنها اشاره مى شود:

مشكل اول: مثال هاى نقض گتيه

مهم ترين ضربه را به تعريف معرفت، ادموند گتيه (Gettier Edmund) وارد ساخت. آلوين پلانتينجا چنين گزارش مى كند:

در سال 1962 در سلف سرويس دانشگاه وين با همكارم گتيه مشغول صرفقهوه بوديم. گتيه گفت: براى سال آينده تأليف قابل توجهى نخواهد داشت; تنها در نظر دارد كه چند مثال نقض نسبت به تعريف سنتى معرفت ارائه كند. سال بعد (1963) گتيه مقاله اى در دو و نيم صفحه در مجله تحليل به چاپ رساند; مقاله اى كه معرفت شناسى هرگز مثل آن را به خود نديد.

گتيه در اين مقاله با ارائه دو مثالِ نقض (counterexamples) سه عنصر باور، صدق و توجيه را براى معرفت ناكافى دانست. وى گفت ممكن است هر سه جزء تعريف در موردى تحقق يابند، ولى در همان مورد نتوانيم گفت كه «معرفت دارم كه P» يكى از مثال هاى نقض گتيه به قرار ذيل است:

فرض كنيم اسميت دليل قوى بر اين دارد كه:

f) جونز ماشين فورد دارد.

دليل اسميت مى تواند اين باشد كه تا جايى كه حافظه اش يارى مى كند جونز درگذشته ماشينى داشت و ماشين او هميشه فورد بود. همچنين هرگاه جونز به اسميت پيشنهاد مى كرد كه سوار ماشين او شود، ماشينش هميشه فورد بود. از سوى ديگر فرض كنيد اسميت دوست ديگرى به نام براون دارد كه كاملاً از محل سكونت او بى خبر است. اسميت به طور كاملا اتفاقى سه محل را انتخاب مى كند، و سه گزاره ذيل را مى سازد:

g) يا جونز ماشين فورد دارد، يا براون در بستون است;

h) يا جونز ماشين فورد دارد، يا براون در باركلونا است;

i) يا جونز ماشين فورد دارد، يا براون در برست لينووسك است.

حال فرض كنيد دو امر ديگر حاصل باشد: اول آن كه جونز ماشين فورد ندارد و درگذشته تماماً از ماشين كرايه اى استفاده مى كرده است. دوم آن كه محل سكونت براون همان است كه در گزارهh ذكر شد; گرچه اسميت از آن كاملاً بى اطلاع بود و به طور اتفاقى آن را انتخاب نمود. با توجه به فرضهاى مذكور اسميت معرفت ندارد كه h ; هرچند: 1) h صادق است; 2) اسميت باور دارد كهh و 3) اسميت در باور به اين كه hموجّه است. زيرا اسميت از طريق استلزام و به طور صحيح از گزارهf به گزاره هاىِ عطفى g، hو iرسيد و آنها را پذيرفت و گفتيم كه او شاهدى قوى به سود f داشت. پس او در اعتقاد به hموجّه است.

مثال هايى از اين قبيل نشان داد كه با وجود سه شرط مأخوذ در تعريف معرفت، نمى توان گفت كه «شخص sمعرفت دارد كهh ». البته بايد توجه داشت كه گتيه سه جزء معرفت را لازم اما ناكافى مى دانست; به تعبير ديگر ادعاى او اين بود كه بايد شرط ديگرى بر تعريف پيشين افزود، تا معرفت حاصل آيد.

گفتنى است كه قبل از گتيه چنين مشكلى البته نه چندان منقّح، براى معرفت احساس شده بود. مى توان به دو نمونه بارز آن اشاره كرد: مينونگMeinong) (A.در 1906 و راسل در 1948 با ارائه مثال هايى نارسايى تعريف معرفت را نشان داده بودند. مثلا مينونگ گفت: فرض كنيد فردى در باغى با نواختن سوتى پرنده ها را دور مى كند. در نزديكى آن جا شخصى زندگى مى كند كه چون مدت زمان زيادى صداى آن سوت را شنيده و نسبت به آن مبتلا به خطاى سامعه شده است، خطا توهم صدايى كرد كه واقعاً هم صداى سوت بود، چه بايد گفت؟ در اين صورت گزاره صدايى از سوت پديد آمد، «گزاره اى صادق است و او به اين گزاره باور دارد و اين باور موجّه و مدلّل است.» زيرا در ساعات معينى در سوت نواخته مى شود و از آن صوتى پديد مى آيد. اما نمى توان گفت كه او به گزاره مذكور معرفت دارد. زيرا وى مبتلا به خطاى سامعه است.

بنابراين مشكلى كه گتيه طرح كرد بى سابقه نبود; همچنان كه بعد از او نيز شمارى از مثال هاى نقضى عرضه شد كه نمونه هايى از آن را مى توان در آثار جان هاسپرز و جناتان دنسى ديد.

پاسخ: درباره مسأله اى كه گتيه مطرح كرد، پاسخ هايى چند ارائه شد كه بالغ بر ده راه حل مى باشد. به طور كلى مى توان گفت: با معضله گتيه به سه نحو برخورد شد:

يك) سعى شد با بيانى نشان داده شود كه نقض هاى گتيه مورد تأييد نيست; به عبارت ديگر مثال هاى او ردّ شد.

دو) با پذيرش دو مثال نقض گتيه تلاش بر آن شد تا تعريف سه جزئى معرفت تكميل گردد.

سه) با پذيرش دو مثال نقض گتيه تحليل سه جزئى معرفت اصلاح و ترميمشد; نه اين كه چيزى به آن افزوده شود.

هر يك از اين سه راه قائل و رونده اى دارد; هر چند بيشترمعرفت شناسان راه دوم را برگزيدند. در اين جا به چند پاسخ عمده و مهم ـ به ترتيب تاريخى ـ اشاره مى شود: