ادراك حسى، دركى است از ماهيتِ فعلىِ اشياى پيرامون، و حافظه ادراكى است از ماهيت ِ گذشته اشياى اطراف. احساس و حافظه با يكديگر مشابهت ها و اختلاف هايى دارند، اما وجوه مشابهت از اختلاف ها بيشتر است. يكى از مشابهت هاى مهم ميان آن دو، در اين است كه همان سه نظريه كه در باب احساس مطرح بود، در اين جا نيز بيان شده است. بنابراين در زمينه حافظه نيز سه ديدگاه وجود دارد: واقع گروى مستقيم; واقع گروى غيرمستقيم و اصالت پديدار.
واقع گروى در حافظه، نگرشى است كه مى گويد: در حافظه، ما از اشيايى گزارش مى كنيم كه مستقل از آن وجود دارند. واقع گروى غيرمستقيم بدين معنا است كه به ياد آوردن، آگاهى غيرمستقيم نسبت به گذشته است. واقع گراى مستقيم، معتقد است كه در حافظه همانند ادراك حسى، آگاهى ما از گذشته مستقيم است و هيچ واسطه اى در كار نيست. واسطه اى كه در حافظه وساطت مى كند، صور خيالى (memory-images) است كه در نوع مستقيم واقع گروى نقشى ندارد.
پديدار گروى دو نوع است: حذفى و تحويلى. پديدار گروى حذفى (eliminative phenomenalism) چيزى را به عنوان گذشته نمى پذيرد; يعنى هر چه هست تنها وقوع فعلى تجارب است. ولى پديدار گروى تحويلى (reductive phenomenalism) بر اين باور است كه چيزى به عنوان گذشته حقيقتاً وجود دارد; در عين حال هيچ چيز وجود ندارد; مگر تجربه هاى پيچيده كنونى. دو نوعِ پيش گفته اصالت پديدار در زمينه ادراك حسى نيز وجود دارند.
حافظه، در نفس شناسى حكماى اسلامى، يكى از قواى مدركه داخلى است. قواى نفسانى حيوانى به طور كلى دو دسته اند: محركه و مدركه. قوه مدركه نيز بر دو نوع است: مدركه از بيرون و مدركه از درون. قسم دوم پنج قوه - يا شش قوه ـ است كه عبارتند از: حس مشترك، واهمه، خيال، مفكّره و نهايتاً حافظه يا مصوره. عمل و فعل قوه اخير، حفظ صور حسى است.