درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی

محمدتقی فعالی

نسخه متنی -صفحه : 136/ 70
نمايش فراداده

ج) معرفت ماتقدم (a priori knowledge)

معرفتِ ماتقدم در برابر معرفت حسى مطرح است. تعريف معرفت ِ ما تقدم چنين است: «آنچه كه ما به طور مستقل از تجربه، مى دانيم.» يا «آنچه كه تنها براساس عقل معلوم است.» معرفت هاى رياضى و منطقى از اين دسته اند. البته در باب مقدمات اوليه و گزاره هاى نخستين رياضى و منطقى دو رأى وجود دارد: يك ديدگاه قائل است كه پايه هاى اين دو علم قراردادى (conventional) است. بر اين اساس اصول نخستين رياضيات و علم منطق را قرارداد معين كرده و اين اصول مرجع تحويلى تمام قواعد رياضى و منطقى است. در اين صورت ما چيزى به نام رياضيات واقعى (real mathematics) نخواهيم داشت. نظريه ديگر شهودگروى ما تقدم (a priori in tuitionisma) ناميده مى شود. براساس اين نظريه، حقايق اوليه خودنمون (self-evident) مى باشند و انسان قادر است كه صدق و صحت آنها را شهود كند. كانت، گزاره هاى تحليلى را كلاً ماتقدم دانست و برخى از قضاياى تركيبى و تأليفى را پيشينى و ماتقدم معرفى كرد. او علامت گزاره هاى ماتقدم را، ضرورت دانست.

د) ايمان (faith)

در باب ايمان به طور كلى دو نظريه وجود دارد: برخى آن را از مقوله اعتماد، اطمينان يا توكل مى دانند; با اين تفاوت كه «من به تو اعتماد دارم» يعنى تو را پشتوانه روحى خود قرار داده ام و «من به تو اطمينان دارم» يعنى با تو به آرامش مى رسم و «من به تو توكل دارم» يعنى مشكلات خود را به دوش تو مى اندازم. ايمان به اين معنا يك حالت روانى و «رهيافتى انسانى» است; به عبارت ديگر در اين معنا شناخت و معرفت ِ راه ندارد و ايمان در اين معنا از سنخ علم و آگاهى نيست. همچنين متعلَّق آن هميشه «موجود انسانوار است». اگر به موجودى ايمان آورديم به او اعتماد، اطمينان، و توكل كرده ايم; چه انسان باشد و چه غيرانسان كه در اين صورت لازم است اوصاف انسانى داشته باشد.

ديدگاه ديگر آن است كه ايمان نوعى شناخت و آگاهى است. در اين معنا ايمان اولاً از مقوله معرفت است، و ثانياً متعلَّق آن هميشه يك قضيه و گزاره خواهد بود، نه موجودى خارجى; مثلاً ايمان دارم كه خدا وجود دارد، يعنى گزاره «خدا هست» متعلَّق ايمانِ من است. پس ايمان در اين دو معنا، از دو جهت تمايز و اختلاف دارند.

منشأ اختلاف را مى توان در ريشه لغوى واژه faith يافت. اگر آن را مشتق از ريشه لاتين faducia بدانيم، از سنخ معرفت نيست و نوعى حالت روحى خواهد بود. ولى اگر از ريشه لاتين fides اخذ شده باشد، از گروه علم و آگاهى است. ايمان به معناى دوم را مفهوم معرفتى يا معرفت بخش ِ ايمان (cognitive) يا ايمان گزاره اى (propositional faith) مى گويند.

توماس آكويناس و كافمن از ديدگاه دوم حمايت مى كنند. آنسلم رأى اول را پسنديده است.

معرفت، اصناف ديگرى نيز دارد; مثلاً استقرا، بيّنه (testimony)، شهود (intuition) درون نگرى (introspection) و وحى (revealation) ـ فصل سوم به اين صنف معرفت خواهد پرداخت ـ از ديگر موارد معرفتند كه بحث درباره همه آنها مجال و فرصتى بس فراخ تر از اين مى خواهد.