امروزه در زبان انگليسى براى معرفت شناسى از دو واژه استفاده مى شود:واژه نخست كه پيشينه آن به يونان برمى گردد، epistemology است. اين تعبير از دو ريشه يونانى episteme به معناى معرفت (knowledge) و ديگرى logosبه معناى نظريه (theory) گرفته شده است و جمعاً به معناى «نظريه معرفت» به كار مى رود. به نظر مى رسد اين تعبير در زبان انگليسى، براى اولين بار توسط فرير (J.f.Ferrier) در كتاب سازمان هاى متافيزيك (Metaphysics of Institutes) به سال 1854 ميلادى به كار برده شد. معادل آلمانى اين واژه (Evkenntnistheorie) نخستين بار توسط رين هُلد (K.L.Reinhold) در كتابى كه در سال 1789 ميلادى نگاشت، به كار رفت. امّا رواج چندانى نيافت; تا اين كه مجدّداً زلّر (E.zeller)در سال 1862 ميلادى آن را بر سر زبان ها انداخت. واژه دوم نظريه معرفت، Knowlegeof Theoryاست كه ترجمه اى از معادل آلمانى Evkenntnistheorie است. از عمر اينواژه بيش از يك قرن نمى گذرد; امّا امروزه بيش از رقيب خود گفته و نوشته مى شود.
از علم معرفت شناسى، تعريف هاى گوناگونى شده است كه بررسى چند نمونه از آنها، تواند كه روشنگر باشد.
مى توان گفت نظريه معرفت علم توجيه باور يا به تعبير ادقّ، توجيه باورداشتن است.
معرفت شناسى به مطالعه معرفت (معرفت پژوهى) و توجيه باور مى پردازد.
تحقيق در باب ماهيت و منشأ توجيه، باور و معرفت و انواع معرفت به همراه مسائلى از قبيل: فهم، دليل، داورى، احساس، تخيل، حدس، آموختن و نسيان را معرفت شناسى مى گويند.
معرفت شناسى، به بررسى ماهيت و محدوده معرفت، پيش فرض ها و اساس اعتبار عام دعاوى معرفت علاقه مند است.
معرفت شناسى، منشأ، ساختار، شيوه ها و اعتبار معرفت را ملاحظه مى كند.
معرفت شناسى به سراغ ماهيت معرفت و توجيه باور مى رود.
تعريف هاى پيش گفته همگى بر اين نكته تأكيد مى گذارند كه معرفت شناسى به طور كلى از باور، توجيه، اعتبار معرفت و منشأ و انواع آن بحث مى كند و در يك جمله معرفت شناسى علم توجيه باورها است.