در اين فصل به معرفت شناسى دينى كه يكى از شاخه هاى معرفت شناسى خاص است مى پردازيم. نخست واژه هاى كليدى تعريف مى شوند، و سپس به پيشينه معرفت شناسى دينى نظر مى افكنيم. در ادامه، سه مسأله مهم، يعنى معنادراى گزاره هاى دينى، امكان معرفت دينى و مسأله وحى مطرح مى شوند.
در دو فصل گذشته مباحث عام معرفت شناسى كه از نوع معرفت شناسى پيشينى است، موضوع گفتار حاضر بود. نوع ديگرى از معرفت شناسى وجود دارد كه به حوزه ها و محدوده هاى خاص ـ نه كلى و مطلق ـ معرفتى مى پردازد. به اين نوع، معرفت شناسى خاص اطلاق مى شود كه طبعاً از نوع معرفت شناسى پسينى است. مثلا معرفت شناسىِ علمى به معارف علمى (فلسفه علم) و معرفت شناسىِ عرفانى به معرفت ها و تجارب عرفانى و معرفت شناسىِ دينى به باورها و عقايد دينى مى پردازد. موضوع معرفت شناسىِ خاص يا معرفت شناسىِ مضاف، معرفت هايى است كه در جغرافياى خاصى مطرح مى شوند; طبعاً اين گونه معرفت شناسى، پسينى بوده معرفت درجه دوم تلقّى مى شود. صفت پسينى در اين جا به معناى «بعد از معرفت» است; يعنى مسبوق به معرفت هاى ديگر است كه به نوعى به تجزيه و تحليل آنها مى پردازد. مراد «بعد از تجربه» كه اصطلاحى كانتى است، نيست و اين طبعاً اصطلاحى خاص مى باشد. معرفت شناسىِ پيشينى پيش از خود معرفتى خاص ندارد; بلكه خود به نظريه پردازىِ معرفتى همت مى گمارد. معرفت شناسىِ عام، علم توليد كننده است و معرفت شناسىِ مضاف، مصرف كننده; مانند نسبتى كه ميان اصول فقه و فقه، يا عصب شناسى و پزشكى يا رياضيات و اقتصاد است. طبعاً معرفت شناسىِ عام، جاى نظريه پردازى است و در معرفت شناسىِ مصرف كننده آن تئورى ها و ديدگاه ها به كار گرفته و به خورد حوزه هاى خاص معرفتى داده مى شود. اگر تئورى هاى معرفت شناختىِ خاص وارسى و لايه هاى در هم تنيده آن از هم جدا گردند، سر از اصولى در مى آوريم كه در مباحث عام معرفت شناختى مطرح مى شوند. بنابراين آغاز راه معرفت شناسىِ عام است و مقصد، معرفت شناسىِ خاص. در فصل حاضر به يكى از شاخه هاى معرفت شناسىِ خاص، يعنى معرفت شناسىِ دينى epistemology) (religiousيا معرفت شناسىِ باورهاىِ دينى (epistemology beliefs) religious of پرداخته شده چند مسأله به اختصار مورد بررسى قرار مى گيرد.