و مسح سر ، عبارت از تنزيه سر و تقديس باطن از انانيت و حدث غيريت است ، غيريتى كه حاجز بين انسان و محبوب است ، چنانچه بعضى از عارفان فرمودهاند :
بَيْنى وَبَيْنَكَ إِنّيّى يُنازِعُنى فَارْفَعْ بِلُطْفِكَ إِنّيّى مِنَ الْبَيْنِ[234]
بين من و تو انيت من فاصله است ، به فضل و لطفت اين انيت را از ميان من و خود بردار . گفتهاند : وُجُودُكَ ذَنْبٌ لا يُقاسُ بِهِ ذَنْبٌ[235] .
با اين آلودگى ها ، به خصوص آلودگى انيت راهى براى ورود به حريم عالم قدس نيست .
و مسح دو پا عبارت از تنزيه قوه علميه و عمليه از سير در غير الى اللّه و باللّه و فى اللّه است كه انسان با اين دو قوه سعى در طلب حق مىكند و با آن دو قوه به مقام وصل محبوب مىرسد ، اگر دچار آلودگى باشد ، چگونه به طلب برخيزد و چگونه به مقام وصل برسد ؟
و با ديده تحقيق بايد گفت : فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ [236] .
اشاره به اين دو قوه است ، به اين معنا كه وقتى به واسطه اين دو قوه به ما رسيدى از هر دو خالى شو ؛ زيرا با رسيدن به مقام وصل احتياج به توجه به غير نيست و در صورت عدم احتياج توجه به غير اگر توجه شود عين شرك است !!
و نزد بعضى مراد از نعلين دنيا و آخرت است و نزد بعضى عالم ظاهر و باطن است و نزد بعضى نفس و بدن است و تمام اين نظريات به طور مسلم صحيح است و نسبت به چنين حالتى است كه در حديث قدسى آمده :
لا يَزالُ الْعَبْدُ يَتَقَرَّبُ إِلَىَّ بِالنَّوافِلِ وَالْعِباداتِ حَتّى أُحِبُّهُ فَإِذا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذى يَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذى يَبْصُر بِهِ وَيَدَهُ الَّتى يَبْطشُ بِها وَرِجْلَهُ الَّتى يمشى بها[237] ؛
عبد ، هميشه با اجراى مستحبات و عبادات به من نزديك مىگردد ، تا حدى كه من به او علاقه پيدا كنم ، چون محبوب من شد ، گوش او مىشوم ، گوشى كه به آن مىشنود ؛ چشم او مىشوم ، چشمى كه با آن مىبيند ؛ دست او مىشوم ، دستى كه با آن كار انجام مىدهد و پاى او مىشوم ، پايى كه با آن راه مىرود .
به قول عارف مؤمن ، علاء الدوله سمنانى :