داستانى آموزنده به اين مضمون در كتابهاى عرفانى نوشتهاند :
پادشاهى در راه شكار در حالىكه وزيرش او را همراهى مىكرد ، ديوانهاى را ديد كه سگى را پهلوى خود بسته و با او خوش و خرم نشسته .
به وزيرش گفت : بيا لختى با ديوانه دل خوش كنيم .
وزير گفت : اى پادشاه ! اين مرد از اطوارش پيداست ديوانه است ، ممكن است به ساحت شاهى جسارت ورزد و اين از شأن سلطنت به دور است !
شاه گفت : باكى نيست ، نزديك ديوانه شدند .
شاه گفت : اى مرد ! اين سگ بهتر است يا تو ؟
ديوانه جواب داد : اين سگ هرگز از فرمان من بيرون نيست ، پس شاه و گدا اگر از حضرت حق اطاعت كنند ، از سگ بهترند ، وگرنه سگ از هر دو آنها بهتر !
[ فَلَوْ خَلَقَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ ضِعْفَ ما خَلَقَ مِنَ الْعَوالِمِ اَضْعافاً مُضاعَفَةً عَلى سَرْمَدِ الاَْبَدِ لَكانَ عِنْدَهُ سِواءً كَفَرُوا بِهِ بِاَجْمَعِهِمْ بِه اَوْ وَحَّدُوهُ ]
اگر بر سبيل فرض ، خداوند بزرگ در اطوار زمان تا انقراض عالم چند برابر آنچه آفريده ، عالمها بيافريند و همه مشرك و كافر باشند ، به وجود مقدس او نقصان راه نيابد و براى ذات و صفات او فرقى نكند و اگر همه مسلم و مؤمن باشند و در كمال اطاعت و انقياد زندگى كنند به هيچوجه نفعى و كمالى براى حضرت او حاصل نگردد ، چرا كه هر چه كمال اوست و به جنابش لايق است براى او حاصل است و قوه و تحصيل و انتظار نقص است و هيچكدام لايق او نيست كه او از صفات نقيصه منزه و پاك است .
[ فَلَيْسَ لَهُ مِنْ عِبادَةِ الْخَلْقِ إلاّ إظْهارُ الْكَرَمِ وَالْقُدْرَةِ ]
در عبادت بندگان ، از براى حضرت او چيزى نيست مگر اظهار كرم و توانايى ، تا تمام خلايق بدانند كه پروردگار آنان به چه مرتبه بزرگوار و صاحب قدرت است كه به عبادت ضعيف معدودى درجات عاليه غير معدود كرامت كند و بدانند كه قدرت حضرت دوست آخر ندارد و ثوابش را براى عبادت بندگان پايانى نيست !