مردى نزد عمر بن خطاب بر على عليهالسلام اقامه دعوا كرد در حالتى كه على عليهالسلامنيز در مجلس حضور داشت .
در اين هنگام عمر رو به على عليهالسلام كرد و گفت : يا ابا الحسن ! برخيز دوشادوش مدّعى بنشين .
على عليهالسلام برخاست و در كنار مدّعى بنشست و طرفين دعوى ، دفاع و حجّتهاى خويش را تقرير كردند تا كار محاكمه به پايان رسيد و مدّعى از پى كار خود روان شد و على عليهالسلام به جاى نخستين بازگشت .
در اين موقع عمر آثار خشمى در سيماى على عليهالسلام ديد و براى كشف علّت گفت :
آيا اين پيشآمد را ناگوار داشتى .
على عليهالسلام گفت : آرى .
عمر موجب ناگوارى را بجست .
على عليهالسلام گفت : موجب ناگوارى آن بود كه تو مرا در حضور مدّعى با كُنيه خطاب كردى در صورتى كه حق آن بود كه مرا به نام مىخواندى و امتيازى ميان من و او قائل نمىشدى ! !
عمر چون اين سخن بشنيد ، على عليهالسلام را در آغوش كشيد و صورتش را بوسهباران كرد و گفت : پدرم به فداى شما كه خدا ما را در پرتو وجودتان هدايت فرمود و از ظلمت به نور آورد[24] .
شفايى اصفهانى كه جامع كمالات صورى و معنوى است و حضرت ميرداماد از وى تمجيد فرموده و در حكمت علمى و عملى دستى توانا داشت در مدح حضرت مولى الموالى حيدر كرار ، غالب كل غالب على بن ابيطالب عليهالسلاممىگويد :
قاضى بايد از ارباب دعوى و دفاع هديه نپذيرد ؛ زيرا چنين هديه در حقيقت جز رشوه نيست و رشوه از نظر اسلام چنان نكوهيده است كه پيغمبر صلىاللهعليهوآله درباره گيرنده و دهنده و واسطه آن نفرين كرده و فرمود :
لَعَنَ اللّهُ الرّاشِىَ وَالْمُرْتَشِىَ وَمَنْ بَيْنَهُما يَمْشى[25] .