إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ فَأَنزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ [115] .
[ ياد كن ]هنگامى را كه كافران [ پس از قرارداد صلح حديبيه ]دل هايشان را از تعصّب و خشم شديد جاهلى آكنده كردند ، پس خدا هم آرامشش را بر پيامبرش و مؤمنان نازل كرد .
كفار به خاطر عصبيت كه بازدهش خشم است مورد نكوهش حقّ و مؤمنان به خاطر آرامشى كه حق به آنان مرحمت فرموده مورد ستايش قرار دارند .
يكى از انبيا به كسانى كه با او مصاحبت داشتند فرمود :
چه كسى با من پيمان مىبندد كه خشمگين نشود ، تا بدين وسيله از لحاظ مقام و مرتبت نبوت با من هم طراز گردد و پس از من جانشينم باشد ؟
يكى از جوانان مجلس گفت : من چنين تعهدى را قبول مىكنم ، سپس آن پيامبر سخن و پيشنهاد خود را تكرار كرد ، باز هم آن جوان گفت : من اين مسؤوليّت انسانى را به عهده مىگيرم و او عملاً نسبت به تعهدش وفادار ماند ، وقتى آن پيامبر از دنيا رفت ، جوان مذكور به مقام و مرتبت او نايل شد و آن جوان همان ذوالكفل نبى است كه متكفل و متعهد شد غضب نكند و به تعهدش نيز وفادار ماند .
ديگر از آفات مجادله غير احسن ، حقد و كينه توزى است كه خود بازده و زاده غضب است ، چون انسان وقتى خشم خود را به دل مىگيرد مسلماً قادر بر تشفّى قلب نخواهد بود ، لذا اين حالت در درون او نفوذ كرده وآنجا پايدار و محفوظ مىماند وبالاخره سر از حقد و كينه بر مىآورد .
بنابراين اين حقد و كينه توزى ، ثمره تلخ وميوه ناباب خشم وغضب است كه امور زشت وحالات ناپسنديده را براى انسان به ارمغان مىآورد كه اين امور عبارتند از : حسد ، ناسزاگويى در برابر حوادث ناخوشايند ، عزلت و كنارهجويى از مردم ، بريدن از خويشاوندان و نزديكان ، سخنهاى ناروا و نامشروع از قبيل : دروغ ، غيبت ، افشاى اسرار مردم ، پردهدرى ، نقل مطالب استهزاآميز و آزار رساندن با زبان و كردار .
تمام اين حالات و رفتار ، درجه و پايه ايمانى انسان را به انحطاط و سقوط مىكشاند و بين انسان و فضل و عنايت حق فاصله مىاندازد .
افراد كينهتوز در صورتى كه قادر به مجازات طرف مجادله خود باشند مىتوانند سه حالت را پيش بگيرند :
1 ـ حق طرف خود را بدون كم و كاست و به طور كامل ادا نمايند كه اين عين عدل و عدالت خواهى است .
2 ـ نسبت به او از طريق عفو و گذشت احسان كنند كه چنين كارى تفضل است .
3 ـ ناروا عمل كنند و به وى ظلم و ستم نمايند كه چنين برنامهاى جور است .
رفتار سوم شيوه اراذل و اوباش و فرومايگان است ، رفتار دوم راه و رسم صديقان است و رفتار اوّل اوج پايه و درجه مردمان صالح و پسنديده است .