رياى در كلام اين است كه سخن كمگويى و سخن نيكوگويى و سخن با حالت از خدا و انبيا گويى تا بگويند خوشا به حالش كه عجب مىفهمد و چه زبان پاكى دارد كه جز سخن حق بر آن جارى نمىشود !
رياى در راه رفتن به اين است كه آهسته قدم بردارى و سر به زيراندازى و مواظب حركات بدن باشى تا بگويند مشى او مشى اوليا و حركاتش حركات عباد خداست .
رياى در مجالست به اين است كه در يك جلسه در برابر بينندگان به خود فرو روى و از حرف زدن با اين و آن بپرهيزى و از سخن گفتن مردمان با هم روى درهم كشى ، يعنى من از اين مجالست و رفاقت و نشست و برخاست بيزارم تا همه برتو حسرت خورند و بر تو غبطه برند واز تو پيش ديگران تعريف كنند .
رياى در لباس اين است كه كهنه بپوشى و لباس خشن برتن كنى و خود را سخت به زحمت اندازى تا بگويند خوشا به حالش كه عجب زاهدى است و در بندگى چه موجود موفقى است .
رياى در خنده اين است كه خندهات تلخ باشد و يا خنده تمسخر به اهل دنيا و اهل غفلت باشد تا بگويند عجب آدم متوجه و بيدارى است كه حتى خندههايش با حساب است .
رياى در نماز و حج وجهاد و قرائت قرآن وساير عبادات ظاهره هم معلوم است و نيازى به شرح وتوضيح ندارد .
راستى ، رياكار آدم بدبخت و تيرهروز و سياهنامهاى است كه عمرى را در مشقت و زحمت است و كمترين سود و حاصلى از آن همه زحمت نصيب او نيست ، ولى آنان كه براى خدا كار مىكنند داراى برگ برندهاند و در روز قيامت از بهره ابدى و منفعت هميشگى برخوردارند .
[ وَمَنْ اَخْلَصَ لِلّهِ باطِنَهُ وَخَشَعَ لَهُ بِقَلْبِهِ وَرَأى نَفْسَهُ مُقَصِّرًا بَعْدَ بَذْلِ كُلِّ مَجْهودٍ وَجَدَ الشُّكْرَ عَلَيْهِ حاصِلاً فَيَكونُ مِمَّنْ يُرْجى لَهُ الْخَلاصُ مِنَ الرِّياءِ وَالنِّفاقِ اِذَا اسْتَقامَ عَلى ذلِكَ فى كُلِّ حالٍ ]
امام عليهالسلام درپايان روايت مىفرمايند :
هركس باطن خويش را براى حضرت حق خالص كند و با قدم خشوع به سوى آنجناب حركت كند و بعد از انجام تمام عبادات بدنى و مالى و اخلاقى ،خود مقصّر در پيشگاه آن حضرت بداند ، از جاده شكر نعمتها تجاوز نكرده و بايد گفت :
براى وى اميد نجات از ريا و نفاق هست ، اگر اين واقعيت را ادامه دهد و بر اين احوالات الهيه در هر حال استقامت ورزد .
يكى از دوستان اهل علم نقل مىكرد :
در شهر مقدس مشهد مسجدى بنا شد و در آن مسجد نماز و جلسات مذهبى بر پاگشت ، ولى مسجد از فرش لازم و وسايل مورد نياز جلسات خالى بود ، در يك نيمه شب كه تمام مردم محل ، خواب بودند و خادم مسجد در آن شب در مسجد نبود ، شخصى مىآيد و تمام مسجد را با بهترين فرش زينت كرده و به اندازه نياز چهارصد نفر وسايل در آن مسجد مىگذارد و مىرود و عاقبت هم بر كسى معلوم نگشت كه اين عمل خير كار كدام خيّر خالص و بنده مخلص بوده ؟!