نمىبينى خداوند مهربان بين خود و پيامبرانش و بين پيامبران و امتهايشان ، چيزى را كه وسيله آشكار كردن مكنونات و مخزونات وحى جز كلام قرار نداده و به همين مسئله ثابت مىشود كه سخن ، بهترين وسيله و لطيفترين عبادت اوست .
با اين معنى بايد به ارزش عبادى سخن توجه فوقالعاده شود و اين سرمايه عظيم الهى را ساده و آسان معامله نكرد كه اين نعمت اگر بجا خرج شود ، نتيجهاش رضاى خدا و بهشت الهى است و اگر بيجا و به غلط مصرف گردد حاصلش سخط حق و عذاب سخت خداوند در قيامت كبرى است !
امام عليهالسلام مىفرمايد :
سخن خود را قبل از اظهار در ترازوى عقل بسنج كه منظور حضرت از عقل در اين روايت در درجه اوّل قرآن مجيد است كه جلوهاى از عقل بىنهايت در بىنهايت است و در درجه بعد عقل انبيا به خصوص نبى اسلام صلىاللهعليهوآلهو عقل ائمه طاهرين عليهمالسلام است كه اين عقول به حقيقت عقول فعاله و عقول كليّه و عقول معصوم از خطايند و قابل مقايسه و نسبتگيرى با عقول جزئيه كه از درك بعضى از ضروريات نيز عاجزند نيست .
بادقت در كتاب خدا اين منبع فيض بىنهايت به اين نتيجه مىرسيم كه وقتى سخن با ترازوى قرآن سنجيده مىشود ، جز يازده گونه سخن كه مورد رضايت حق است و اظهارش داراى سود دنيايى و آخرتى است سخن و كلام با ارزشى در دنياى بيان و فضاى كلام باقى نمىماند هرگاه يكى از اوصاف يازدهگانهاى كه قرآن براى سنجش بيان مىدارد در كلام انسان باشد آن كلام قابل گفتن و اظهار كردن است ورنه تكلم به سخن حرام و مورث پليدى روح و آلودگى قلب و تاريكى درون و شر دنيا و آخرت است .
اوصافى كه قرآن مجيد براى قول بيان مىدارد كه ترازوى الهى براى سنجش سخن است بدين قرار است :
1 ـ قول بليغ
2 ـ قول صدق
3 ـ قول عدل
4 ـ قول حسن
5 ـ قول احسن
6 ـ قول ليّن
7 ـ قول كريم
8 ـ قول ايمان
9 ـ قول سديد
10 ـ قول معروف
11 ـ قول ميسور
اكنون بايد با توجه به آياتى كه اين اوصاف را در جنب قول و سخن استعمال كرده به دقّت نشست كه موارد خرج كردن اين سنخ از اقوال كجاست ؟
فَكَيْفَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ثُمَّ جَاءُوكَ يَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلاَّ إِحْسَاناً وَتَوْفِيقاً * أُولئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغاً [15] .
پس [ وضع و حالشان ] چگونه خواهد بود هنگامى كه به سبب آنچه مرتكب شدهاند ، حادثه ناگوارى به آنان برسد ، آن گاه در حالى كه به خدا سوگند مىخورند ، نزد تو مىآيند كه ما [ از داورى بردن نزد طاغوت ] نيّتى جز نيكى و برقرارى صلح و سازش [ ميان طرفين نزاع ]نداشتيم . * اينان كسانى هستند كه خدا آنچه را كه [ از نيّات شوم ، كينه و نفاق ] در دلهاى آنان است مىداند ؛ بنابراين از آنان روى برتاب و پندشان ده ، و به آنان سخنى رسا كه در دلشان اثر كند بگوى .