عرفان اسلامی

حسین انصاریان

جلد 10 -صفحه : 215/ 85
نمايش فراداده

گفت : تو آن دو سخن فراموش كردى چه كنى ؟ تو را گفتم : بر گذشته اندوه مخور و محال باور مكن ، بدان كه پر و بال و گوشت من ده مثقال نباشد اندر شكم من دو مرواريد چهل مثقال چگونه صورت بندد و اگر بودى چون از دست تو بشد غم خوردن چه فايده . اين بگفت و بپريد و اين مَثَل براى آن گفته همى آيد تا معلوم شود كه چون طمع پديد آيد همه محالات باور كند .

ابن السماك رحمة اللّه عليه گويد :

طمع ، رسنى است بر گردن و بندى است بر پاى . رسن از گردن خود بيرون كن تا بند از پاى برخيزد[222] .

در هر صورت راه علاج مرض خطرناك طمع ، توجه به حضرت حقّ و بيدارى نسبت به قيامت كبرى و چشم پوشى از نامحرم و ديده بستن از اموال و حقوق مردم و قناعت به داده حقّ و محصول كار خويش است .

چون به عنايت و كرامت او نظر داشته باشى و به داده جناب او قناعت ورزى از ذلّت طمع رهايى يابى و به خير دنيا و آخرت و عزّت امروز و فردا رسى.

به قول جناب فيض آن عارف با كرامت :


  • منوش ساغر دنيا كه دُرد ناب نماست هر آنچه در نظر آيد ز زينت دنيا به بر مگير عروس جهان كه غدّار است مدوز كيسه نفعش كه نفع او ضرر است در اين سرا دل اشكسته بيت معمور است اگر چه در نظر بى‏بصر خراب نماست

  • درونش خون دل است از برون شراب نماست به نزد اهل بصيرت سراب آب نماست مرو به جامه خوابش كه پير شاب نماست مخور فريب خطايش جهان صواب نماست اگر چه در نظر بى‏بصر خراب نماست اگر چه در نظر بى‏بصر خراب نماست