گفت : تو آن دو سخن فراموش كردى چه كنى ؟ تو را گفتم : بر گذشته اندوه مخور و محال باور مكن ، بدان كه پر و بال و گوشت من ده مثقال نباشد اندر شكم من دو مرواريد چهل مثقال چگونه صورت بندد و اگر بودى چون از دست تو بشد غم خوردن چه فايده . اين بگفت و بپريد و اين مَثَل براى آن گفته همى آيد تا معلوم شود كه چون طمع پديد آيد همه محالات باور كند .
ابن السماك رحمة اللّه عليه گويد :
طمع ، رسنى است بر گردن و بندى است بر پاى . رسن از گردن خود بيرون كن تا بند از پاى برخيزد[222] .
در هر صورت راه علاج مرض خطرناك طمع ، توجه به حضرت حقّ و بيدارى نسبت به قيامت كبرى و چشم پوشى از نامحرم و ديده بستن از اموال و حقوق مردم و قناعت به داده حقّ و محصول كار خويش است .
چون به عنايت و كرامت او نظر داشته باشى و به داده جناب او قناعت ورزى از ذلّت طمع رهايى يابى و به خير دنيا و آخرت و عزّت امروز و فردا رسى.
به قول جناب فيض آن عارف با كرامت :