ابوالقاسم مقيميحاجي
در تاريخ بشر هميشه افرادي كه از مسير انسانيت و شرافت خارج شده و در چنگال اميال و هواهاي نفساني گرفتار آمدند به دنبال بسط قدرت بودند تا در سايه آن چند صباحي بيشتر به كامجوئي پرداخته و به اميال نفساني خود برسند.
از ديرباز بشر شاهد جنگها و خونريزيهاي هولناكي بوده است كه از جانب زورمندان و زرپرستان براي تسلط بر ملّتها و استثمار آنان صورت پذيرفته است.
تلاش نظامي براي استعمار و استثمار ملّتها اگر چه در شكلهاي متفاوت ادامه يافت، امّا جمعبندي حوادث قرنها و رويارويي صاحبان قدرت با تودههاي مردم، آشكار ساخت كه حضور علني نظامي در كشورهاي ديگر براي تحميل اراده سياسي بر ملّتها، روش پايدار و قابل اتكايي نيست زيرا سبب تحريك اراده ملّت در بيگانه ستيزي شده و سبب رشد انديشة استقلالطلبي ميگردد، بدين جهت استعمار كهنه روش نويني انتخاب نموده و با پرهيز از ايفاي نقش علني، به مهرهچيني سياسي و پرورش نيروهاي ابزاري دست نشانده در كشورهاي مستعمره پرداخت و با اتكا به مهرههاي دست نشانده، استمرار تأمين منافع خود را در شكل غير مستقيم دنبال ميكنند. امّا با رشد آگاهي ملّتها، استعمار پنهان نيز فريب اتكاي خود را از دست داد؛ از اين روي استعمارگران به شيوههاي پيچيدهتري روي آوردند.[1]
با توجّه به اينكه فرهنگ در حيات يك ملّت است نظريهپردازان سلطه به نتيجه رسيدند كه اگر موفق به نفوذ فرهنگي در يك كشور شوند و فرهنگ يك ملّت را از درون استحاله كنند و آنچه را خود ميپسندند و ميخواهند به عنوان ارزشهاي مترقّي به آنها تحميل كنند، ميتوانند با كمترين هزينهاي به تأمين منافع خود مطمئن باشند و به استعمار همه جانبه سياسي و اقتصادي بپردازند و اين روش زماني عملي ميشود كه ملّتي را از خود باوري و اتكا به نفس تهي كرده عزت ملي را از آنان سلب نمايند تا ذلت و وابستگي را به عنوان نمادهايي از تمدّن!! پاس دارند.
انقلاب اسلامي دست به يك رستاخيز ديني زده و در پرتو قدرت الهي و بسط فرهنگ توحيدي[2] كه جز به مبدأ جهان همه را هيچ قلمداد ميكند و با تكيه به تعاليم اسلام ملّت ايران را بيدار نموده و عزّتي دوباره بخشيد امّا همواره شيطان بزرگ و شيطان صفتان كه از سربلندي و استقلال و عزت ايران اسلامي به خشم ميآيند به دنبال فرصتي هستند كه اين ملّت را به زانو درآورده و آنان را گرفتار ذلت شيطاني كنند تا دوباره به چپاول و استثمار بپردازند كه پيرامون عوامل به وجود آورنده ذلت نكاتي بيان ميشود:
از عواملي كه ميتواند نقش اساسي در نابودي عزت و افتخار يك ملّت ايفاء كرده و آنان را به ذلت و زبوني بكشاند غفلت از خدا و قدرت اوست.
خداوند در قرآن كريم ميفرمايد: «همانا عزت براي خدا و رسول او و مؤمنين است.»[3]
و همچنين در قرآن كريم آمده: «كسي كه از غير خداوند طلب عزت نمايد گرفتار ذلت ميشود.»[4] ملتي كه در نظام توحيدي رشد نمايد و به اين باور برسد كه همه قدرتها در مقابل اراده لايزال الهي هيچ است و هم اوست كه اگر بخواهد عزت ميبخشد و اگر بخواهد ذليل ميگرداند.[5]
سعي ميكند خود را به اين سرچشمه بيانتها رسانده و در پرتو آن كسب عزت و سربلندي كند و در مقابل هيچ شخص و گروه و نظام ظالمانهاي سر فرود نياورد و گرفتار ذلت و خواري نشود و اگر بتواند اين اصل را پاس بدارد گرفتار عوامل ديگر ذلت نيز نخواهد شد.
از آنجا كه اين عزت در سايه اسلام پديد آمد. امروز يكي از مسائل مهم جهان اسلام دشمني كينهتوزانه و ديوانهوار جبهة شيطان به خصوص شيطان بزرگ با اسلام و مفاهيم و عقايد اسلامي است.[6]
امام خميني (ره) در اين باره مينويسد: «آري اگر ملّت ايران از همه اصول و موازين اسلامي و انقلابي خود عدول كند و خانة عزت و اعتبار پيامبر و ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ را با دستهاي خود ويران نمايد آن وقت ممكن است جهان خواران او را به عنوان يك ملّت ضعيف و فقير و بيفرهنگ به رسميت بشناسند ولي در همان حدي كه آنها آقا باشند ما نوكر، آنها ابرقدرت باشند ما ضعيف.»[7]
اگر ملتي به خداباوري برسد و به قدرت او در همه صحنهها ايمان آورد به هيچ قدرت مادي اعتماد نكرده و به اعتماد به نفس لازم ميرسد، رهبر معظم انقلاب ميفرمايد:
«انقلاب ما ثابت كرد كه ميتوان قدرتهاي سلطهگر را به خود راه نداد وفاداري آنان را جدي نگرفت و به آنان باج نداد مشروط به اينكه نقطه اتكائي قويتر از هر قدرت مادي را باور داشت: خدا را»[8]
استعمارگران براي تحكيم سلطه خود بر ملّتها هميشه در پي ايجاد عوامل هستند تا آنها را از درون[9] به وابستگي كشانند تا استثمارشان پايدار بماند شهيد مطهري در اين باره ميگويد:
«بدون شك در ميان انواع گوناگون استعمار خطرناكتر از همه استعمار فرهنگي است مگر ممكن است ملتي را از نظر سياسي و اقتصادي استعمار بكنند بدون اينكه او را استعمار فكري كرده باشند براي بهرهكشي فرد بايد شخصيت او را سلب كنند او را به آنچه كه مال خودش است بدبين كنند و در عوض او را شيفتة هر آنچه از ناحية استعمار عرضه ميشود بسازد.»[10]
غرب ميخواهد جامعه ما را و شرق را تغيير دهد تا ما را غارت كرده و بر انديشه واحساسمان سوار شود.
«پس بايد قبلاً از خود تخليه شويم و همه ارزشهاي انساني را فراموش كنيم و همه سنّتهايي كه ما را بر پاهاي خودمان نگاه ميداشت از دست بدهيم در خود بشكنيم و خالي از ذهنيت، با روحي عاجز و فلج و بيمحتوا به صورت ظرفهايي خالي در بياوريم... تا زماني كه شرق سرشار از افتخار و معنويت و ارزش و غرور بود به استقلال و عظمت و سربلندي رسيده و به غرب با ديدة تحقير مينگريست.»[11]
بسي روشن است زماني استعمارگران ميتوانند ملتي را به ذلت و استثمار كشانند كه در انديشه، آنان را وابسته و متكي به خود گرداند و روح خودباوري و اعتماد به نفس را از آنان بگيرند.
در قرآن، خداوند در وصف منافقين كه سر در آستان كفار سپرده بودند ميفرمايد: «آنان كافران را ولي قرار داده و از آنها طلب عزت ميكنند غافل از اينكه عزت و سربلندي براي خداوند است.»[12]
از ديگر عواملي كه در انحطاط عظمت و شوكت ملّت و حكومت نقش به سزايي دارد دنياطلبي و گرفتار شدن در اميال نفساني است در احاديث معصومين نيز به اين عامل اشاره شده و دنياطلبي و حب آن را يكي از عوامل ذلت برشمرده و تنها راه خلاصي از آن را بازگشت به دينداري بيان نمودهاند.[13]
اولين انقلاب جهان اسلام كه همان انقلاب پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ بود، در اثر دنياطلبي و منفعتگرايي عدّهاي سست عنصر و طالب مال و مقام از حركت باز ايستاد، انقلابي كه در مسير رشد و تعالي بود و بايد با فرهنگ غني اسلام در آميخته و همه جهان را به هدايت و سعادت رهنمون مينمود پس از رحلت جانسوز نبي مكرم اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ به دست مؤمنين ظاهري و غاصبان خلافت و امامت افتاد و پس از سالياني گرفتار اشرافيگري گرديد و از خلافت و رهبري و هدايت جامعه و حكومت به سوي كمال، به سلطنت روي آورد، كه تاريخ پرفراز و نشيب اسلام، بيانگر حوادث تلخ و دردناك خيانتهاي خلفاي صدر اسلام و خاندان بنياميّه و... ميباشد كه مجال بيان آن در اين مقال نيست.
در اين ميان نقش «خواص» جامعه پررنگتر است و وظيفة اصلي در مقابله با منفعت طلبيها بر عهده خواص جامعه است كه نقش محوري در جهت دهي عوام دارند.
«دنياطلبي يعني پول، خانه، ثروت، مقام، اسم و شهرت، پست و مسؤوليت و يعني جان»[14]
اگر خواص نتوانند در مقابل اينها پايداري كنند و حق را به اين مظاهر دنيايي بفروشند به يقين عزت و سربلندي ملّت را نيز خواهد فروخت و براي حفظ منافع خود هر نوع ذلت و زبوني را به جان ميخرند.[15]
آنهايي كه با اين عوامل به دشمن تمايل پيدا ميكنند و عزت اسلامي خود و ملّت را و استقلال كشور و نظام ديني را با او معامله ميكنند ايمان و باورهاي توحيديشان جاي سؤال دارد.
استعمار پس از تجربه جنگ و محاصره اقتصادي و شكست در مقابل قدرت ملّت ايران به تهاجم فرهنگي روي آورد همان گونه كه يكي از مأموران سياسي ميگويد: «مهمترين حركت در جهت براندازي جمهوري اسلامي تغيير فرهنگ جامعه فعلي ايران است و ما مصمم بر آن هستيم.»[16]
و در يك مقابله هماهنگ براي آنكه خواص جامعه را هم به تسليم كشانند سياست «آلودهسازي»[17] اقتصادي را به جاي «مهار» و برخوردهاي ديگر براي انحراف خواص انتخاب كردند.
در اين راستا استكبار جهان به سركردگي امريكا از هيچ كوششي دريغ ننمودند و با به كارگيري تمام توان خود سعي در خدشهدار كردن عزت اسلامي ملّت ايران ميباشند مقام معظم رهبري چه زيبا توطئة ديرين امريكا را به تصوير كشيد:
«تاريخ ملّت ما در فصلي سياه تلخ و خونين آميخته به انواع دشمنيها و كينهورزيهاي رژيم امريكاست. 25 سال حمايت از رژيم ديكتاتور و جلاد پهلوي غارت اموال اين ملّت با همدستيشان مقابله جدي با انقلاب در آخرين ماههاي عمر رژيم شاه... كارشكني نسبت به انقلاب به وسائل گوناگون در اولين سالهاي پيروزي... كمك به كودتاچيان بلوكه كردن نقدينهها و اموال ايران تلاشي براي محاصره اقتصادي و ايجاد جبهه متحد غرب عليه ملّتها و حمايت آشكار و مؤثر از عراق در جنگ عليه ما و بالاخره لشكركشي بيمنطق قلدرمأبانه به خليج فارس و در خطر قرار دادن جدي امنيت و آرامش منطقه، اينها بخشي از ادعانامه ملّتها عليه رژيم ايالات متحده آمريكاست. ادعانامهاي كه ميتواند كليه ادعاهاي صلحطلبي و اظهارات سران اين رژيم در مورد حسن نيت نسبت به جمهوري اسلامي را كه ظاهراً هدفي جز حل مشكلات داخلي انسان ندارد مورد ترديد جدي قرار ميدهد.»[18]
بسي سادهانگاري است كه لحظهاي استكبار بتواند عزت و سرافرازي انقلاب اسلامي را تحمل كرده و خواهان رابطهاي به دور از سلطهگري باشند.
عزت انقلاب ما و رهايي از ذلت، مرهون به وفاداري به آرمان انقلاب اسلامي و وحدت كلمه و نفي وابستگي و ايجاد خودباوري است مردم و مسؤولين بايد هميشه در نظر داشته باشند تا زماني كه خداباوري را به همراه داشته باشند و دنياطلبي و منفعتجويي را به كنار نهند عزت و سربلندي نصيبشان خواهد شد و اگر روزي از اين ارزشهاي والاي اسلامي و ملي دور گردند در دام ذلت بار استعمارگران گرفتار خواهند آمد.
[1] . با استفاده از كتاب، هويت، تنظيم و گردآوري مسعود خرم، چاپ اول، مؤسسة فرهنگي انتشاراتي حيان، تهران 1376، ص 13 و 14. [2] . پيام رهبري معظم به مناسبت اولين سالگرد ارتحال امام راحل (ره)، 1/3/69؛ راه امام راه ما، مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام (ره) ، تهران، بيتا، ص 16. [3] . سورة فاطر، آية 10 و سورة منافقون، آية 8. [4] . ميزان الحكمة، محمدي ريشهري، ج 6، چاپ اول، دفتر تبليغات اسلامي قم، 1362، ص 289. [5] . سورة آل عمران، آية 26. [6] . پيام رهبر معظم به مناسبت حج 1409، تير 1368، منشور تداوم، چاپ اول، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، بيتا، ص 20. [7] . پيام امام خميني (ره) به مناسبت پذيرش قطعنامه 598، 29/4/67، زمزم نور، چاپ اول، سازمان تبليغات اسلامي تهران، بيتا، ص 23. [8] . سخنان رهبر معظم در زمان رياست جمهوري در سازمان ملل متحد 31/6/66، فرياد مظلوميت چ اول، سازمان تبليغات اسلامي تهران، 1366، ص 10. [9] . وصيتنامه سياسي ـ الهي امام خميني (ره) 26/11/61، صحيفه انقلاب (متن وصيتنامه)، چاپ سوّم، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي تهران، 1368، ص 15 و 30. [10] . شهيد مطهري به نقل از كتاب «شهيد مطهري افشاگر توطئه» علي ابوالحسني، بيچاپ، انتشارات اسلامي قم، 1362، ص 397. [11] . شريعتي، علي، مجموعة آثار 21 «زن»، چاپ 9، انتشارات چاپخش تهران 1376، ص 93 و 94. [12] . سورة نساء، آية 139. [13] . محمدي ريشهري، محمد، ميزان الحكمة، ج 3، چاپ دوّم، دفتر تبليغات اسلامي قم، 1367، ص 443. [14] . از بيانات رهبر معظم انقلاب در لشكر 27 محمد رسول الله 20/3/75، كتاب خواص و لحظههاي تاريخ ساز، چاپ اول، مؤسسة قدر ولايت، تهران 1377، ص 28. [15] . بيانات رهبر در خطبههاي نماز جمعه تهران، 18/2/1377، كتاب خواص و لحظههاي تاريخساز، ج دوّم، چاپ اول، مؤسسة قدر ولايت، 1377، ص 21 و بعد آن. [16] . هويت، ص 18. [17] . روزنامة كيهان، 7/11/80، ص 2. [18] . سخنان رهبري در سازمان ملل، فرياد مظلوميت، ص 23.