و در حديث معتبر از حضرت امام محمد باقر و امام حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : حق تعالى براى پيغمبرش هريسه اى از بهشت فرستاد، و چون تناول فرمود در مجامعت قوت چهل مرد بهم رسانيد (296).
و در روايت ديگر وارد شده است كه : حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به حق تعالى شكايت نمود وجع پشت را، پس حق تعالى امر فرمود او را كه هريسه تناول نمايد (297).
و در حديث معتبر از امام حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم را هر كه در شب تاريك مى ديد نورى از روى انورش مشاهده مى نمود مانند ماه تابان (298).
و علماى خاصه از معجزات بدن شريف آن حضرت بسيار نقل كرده اند وقليلى از آن را ايراد مى نمائيم :
اول آنكه : پيوسته نور از جبين نورانيش ساطع بود و در شبها چون ماهتاب بر در و ديوار مى تابيد، و نقل كرده اند كه : در شبى عايشه سوزنى گم كرده بود، چون آن حضرت داخل حجره شد به نور روى آن حضرت سوزن را يافت .
و روايت كرده اند كه : در شب تاريكى به راهى مى رفتند دست مبارك را بلند كرد و از انگشتان منورش نور مى تابيد، و به نور آن به راه مى رفتند.
دوم : بوى خوش آن حضرت كه از هر راه مى گذشت بعد از دو روز هر كه مى گذشت از عطر آن حضرت مى دانست كه از آن راه عبور فرموده ، و از عرق آن حضرت جمع مى كردند و هيچ عطرى به آن نمى رسيد و داخل عطرها مى كردند؛ و دلو آبى نزد آن حضرت آوردند و كف آبى گرفت و مضمضه كرد و در دلو ريخت ، آن آب از مشك خوشبوتر گرديد.
سوم آنكه : چون در آفتاب مى ايستاد آن حضرت را سايه نبود.
چهارم آنكه : با هر كه آن حضرت راه مى رفت هر چه او بلند بود آن حضرت به قدر يك شبر از او بلندتر مى نمود.
پنجم آنكه : پيوسته در آفتاب ابر بر سرش سايه مى افكند و با او حركت مى كرد و هرگز مرغى از بالاى سرش پرواز نمى كرد.
ششم آنكه : از عقب مى ديد چنانكه از پيش رو مى ديد.
هفتم : هر گز بوى بد به مشا مباركش نمى رسيد.
هشتم آنكه : آب دهان به هر چيز مى افكند در آن بركت بهم مى رسيد، و به هر صاحب دردى كه مى ماليد شفا مى يافت .
نهم آنكه : به هر لغت سخن مى فرمود.
دهم آنكه : در محاسن شريفش هفده موى سفيد بهم رسيده بود كه مانند آفتاب مى درخشيد.
يازدهم آنكه : در خواب مى شنيد چنانكه در بيدارى مى شنيد، و سخن ملائكه ار مى شنيد و ديگران نمى شنيدند، و هر چه در خاطرها مى گذشت مى دانست .
دوازدهم : مهر نبوت در پشت مباركش نقش گرفته بود و نور آن بر نور آفتاب زيادتى مى كرد.
سيزدهم : آب از ميان انشگتانش جارى مى شد و سنگريزه در دستش تسبيح مى گفت .
چهاردهم آنكه : ختنه كرده و ناف بريده متولد شد و هرگز محتلم نشد.
پانزدهم آنكه : آنچه از آن حضرت جدا مى شد بوى مشك از آن ساطع بود و كسى آن را نمى ديد، و زمين از جانب خدا مامور بود كه فرو برد آن را.
شانزدهم آنكه : بر هر دابه اى كه آن حضرت سوار مى شد آن دابه پير نمى شد.
هفدهم آنكه : در قوت ، كسى با آن حضرت مقاومت نمى توانست كرد.
هجدهم آنكه : همه مخلوقات رعايت حرمت آن حضرت مى كردند و بر هر سنگ و درخت كه مى گذشت كج مى شدند و بر آن حضرت سلام مى كردند، و در طفوليت ماه گهواره آن حضرت را مى جنبانيد، و مگس و جانوران ديگر بر آن حضرت نمى نشستند.
نوزدهم آنكه : اگر بر زمين نرم راه مى رفت جاى پايش بر زمين نمى ماند و گاه بر سنگ سخت راه مى رفت و اثر پايش مى ماند.
بيستم آنكه : حق تعالى مهابتى از آن حضرت در دلها افكنده بود كه با آن تواضع و شكستگى و شفقت و مرحمت ، كسى درست بر روى مباركش نظر نمى توانست كرد، و هر كافر و منافقى كه آن حضرت را مى ديد از بيم بر خود مى