در زمـان پـادشـاهـى مـظـفر الدين شاه ، امتياز بهره بردارى از معادن نفت ايران را به مدت شصت سـال به يك نفر انگليسى به نام (ويليام ناكسى دارسى ) واگذار كرده بودند. به موجب آن قرارداد پايان امتياز سال 1340 ه . ش بود، امّا انگليسها براى طولانى كردن مدّت اين قرار داد بـه دنـبـال يـك راه حـلّ جـديـد بـودنـد. بـه هـمـيـن دليـل در سال 1310 ه . ش ،34 سهمى را كه به ايران مى پرداختند، كاهش داد.
اين مساءله باعث نگرانى رضاخان شد. بدين جهت او قرار داد سابق را بطور يكطرفه لغو كرده ، آن را به آتش انداخت و سوزاند.(171) به دنبال اقدام رضاخان ، انگلستان دست به اعتراض زده و نامه اى در حمايت از شركت به ايران نـوشـت و در آن اعلام كرد كه در صورت سرسختى ايران مبنى بر لغو قرارداد، به ديوان بين المـللى (لاهـه ) عـليـه ايـران شـكـايـت خـواهـد كـرد. امـّا چـون طـرح دعـوا در آن ديـوان قـابـل رسـيـدگـى نـبـود و نـيـاز بـه مـوافـقـت هـر دو كـشـور داشـت ، مـسـاءله بـه جـامـعـه مـلل كـشـيـده شـد. وزيـر خـارجـه چـكـسـلواكـى مـاءمـور حـل و فصل موضوع بين ايران و انگلستان شد. سرانجام ، دو كشور موافقت كردند كه از راه گفتگوى دو جانبه و مستقيم به حل اختلاف و تنظيم قرارداد جديد بپردازند. مذاكرات براى تنظيم قرارداد در تـهـران بـيـن شـركت نفت انگليس و دولت ايران آغاز شد و سرانجام در خرداد ماه 1312 ه . ش امـتـيـاز نـامـه جـديـدى بـه امـضـا رسـيـد كـه بـر طـبـق آن ، انـگـلسـتـان بـه مـدت شـصـت سـال ديـگـر يـعـنى تا سال 1372 ه . ش بهره بردارى از منابع نفت ايران را به دست گرفت .(172) بـه مـوجـب ايـن قرارداد براى هر تُن نفت ، چهار شلينگ به ايران پرداخت مى شد و علاوه بر آن مـبـلغـى هـم بـه عـنـوان درآمـد خـالص بـه ايـران تـعـلق مـى گـرفـت . در هـر حـال ، مـجـمـوع دو مـبـلغ يـاد شـده نـبـايـسـت از 750 هـزار ليـره در سال كمتر باشد. سهم ايران در اين قرار داد جديد كمتر از شانزده درصد قرار داد دارسى بود و هـمـچـنـيـن طـبـق قـرار داد دارسـى ، پـس از پـايـان مـهـلت امـتـيـاز، كـليـه امـوال و دارايـيـهـاى شركت متعلق به ايران بود، در حالى كه طبق قرار داد اخير، اين مساءله نيز به نفع انگلستان حل شده بود.(173)
رضاخان هنگامى كه تازه به قدرت رسيده بود و پله هاى ترقّى را مى پيمود مى دانست كه مذهب ريـشـه عـمـيـقى در بين ايرانيان دارد و اگر خلاف مسير آن حركت كند، موفق نخواهد شد. به همين دليـل ، هـمـواره تظاهر به مذهبى بودن كرده ، در دسته هاى عزادارى و روضه خوانى شركت مى كـرد. امـا هـنـگـامـى كـه پـايه هاى قدرت او محكم شد، بتدريج سياست بظاهر مذهبى خود را كنار گذاشت .
وى چـون روحانيت و اسلام را سدّ راه تجدّد خواهى و سياستهاى ضددينى خود مى ديد، شروع به تـضـعـيـف و سـركـوبى روحانيت مبارزه كرد. در پيش گرفتن چنين شيوه اى به اين علت بود كه انگليسيها كه او را به قدرت رسانده بودند، مى دانستند كه قيامها و نهضتهايى همچون تنباكو، مـشـروطـيت ، نهضت جنگل قيام دشتستانيها و خيابانى همه ناشى از ايمان قوى مذهبى مردم و رهبرى عـُلمـا بـوده اسـت . اگـر ريشه اصلى اينها كه اسلام است ، قطع نشود، دير يا زود بايد منتظر چنين شورشهايى عليه سياستهاى خود در ايران باشند.(174) بـا تـوجـه بـه ايـن مـسـائل ، رضـاخـان پـس از سـركوبى قيامهاى مذهبىِ مردمى ، ماهيت واقعى و ضـدديـنـى خـود را آشـكـار كرد و در طول دوران پادشاهى خود دست به اقداماتى زد كه مهمترين آنـهـا كـشـف حـجاب بود. او پس از آنكه دستور داد، زنان بدون چادر و روسرى و با لباسهايى بـه شـيـوه غـربـى از خانه بيرون بيايند، به ماءموران خود امر كرد كه كسانى كه اين كار را انـجـام نـدهـنـد، بـا زور وادار بـه انـجـام آن كـنـنـد. هـمـچـنين كلاه پهلوى و پوشيدن لباس متحد الشـكـل را اجـبارى كرد و حتّى به روحانيون دستور داد كه لباسشان را درآورده ، لباس رسمى بـپـوشـنـد. بـراى كـوتاه كردن دست روحانيت و قطع ارتباط آنها با مردم ، محضرهاى شرعى را تـبـديـل بـه رسـمـى كـرد، زمـيـنـهـاى وقفى را ملى و تصرف كرد، دانشگاهها و مدارس به شيوه اروپـايـى تـاءسـيـس نمود و عده زيادى از آنها را براى فراگيرى فرهنگ غرب و رواج آن به ايـران ، بـه خـارج فـرسـتـاد و مـقـاومـت مـردم در مـسـجـد گـوهـرشـاد را بـشـدت سـركـوب كرد.(175)