تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی (ع)

جعفر مرتضی عاملی؛ مترجم: محمد سپهری

نسخه متنی -صفحه : 73/ 57
نمايش فراداده

ج ) مؤ يد مدعاى ما در عدم شركت حسنين (ع ) در فتوحات ، مطلبى است كه علامه پژوهشگر، سيد مهدى روحانى ، بيان كرده است .

او مى گويد:

(على (ع ) دو فرزندش ، حسن و حسين (ع ) را از شركت در معركه هاى جنگ صفين بازداشت . در يكى از روزهااميرالمؤ منين (ع ) متوجه شد كه فرزندش حسن (ع ) خود را آماده شركت در كارزار كرده است ، بلافاصله فرمود:

املكوا عنى هذا الغلام لايهدنى ، فاننى اءنفس بهذين على الموت ، لئلا ينقطع بهما نسل رسول اللّه ؛

جلو اين پسر را بگيريد تا با مرگ خود پشت مرا نشكند كه من از آمدن اين دو (حسن و حسين (ع ) به ميدان كار زار دريغ دارم . مبادا با مرگ آنها نسل رسول خدا (ص ) قطع شود.)

اين در زمانى كه امام حسن (ع ) اولاد زيادى دارد. حال چگونه ممكن است آن دو را اجازه فرموده باشد كه همراه يك فرمانده اموى يا غير اموى از مدينه خارج شوند، آن هم در زمانى كه يا فرزندى نداشت و اگر هم داشت بسيار كم بود؟!

اين مطالب براى ما روشن مى كند كه آنچه به بعضى از بزرگان نسبت داده مى شود، مبنى بر شركت حسنين (ع ) در فتح گرگان و افريقا قبول دارد، غير قابل اعتماد است و نمى توان آن را پذيرفت .

شايد هدف از طرح چنين مسائلى ، دادن وجهه شرعى به خلافت عثمان و بيان اين مطلب باشد كه حتى اهل بيت (ع ) نيز آن را قبول داشته اند، تا بدين وسيله مردم را به قبول آن وادار نمايند. در موارد زيادى دارو دسته اموى و هواداران عثمانى چنين كرده اند.

د) اگر بخواهيم بر اين نظر خويش اصرار ورزيده ، آن را در توجيه شركت حسنين (ع ) در فتوحات زمان خلفا - آن طور كه عده اى گمان كرده اند - معتبر بدانم ،بايد متذكر شوم كه بدون شك ، جهاد و گسترش نفوذ اسلام و ائمه (ع ) بوده است ، و گرنه چرا اميرالمؤ منين (ع ) اين جهاد مقدس را ترك نمود و مدت 25 سال در گوشه خانه نشست و دست روى دست گذاشت ؟

آيا جز همين على (ع ) نبود كه طى ساليان دراز در روزگار رسول خدا(ص ) جنگ هايى را به انجام رساند و به مبارزه با هماوردان قريش پرداخت ؟

مگر نه اين است كه در آن موقع هيچ جنگى بر پا نمى شد، مگر اين كه على (ع ) پرچمدار آن بود و قهرمانان عرب را به خاك مذلت مى نشاند؟

آيا معقول است كه بگوييم :

على (ع ) در اين مدت دراز (25 سال ) به زهد و پرهيزگار پرداخت و در انجام واجبات شرعى خود كوتاهى كرد و تعلل ورزيد؟! يا نه ، مساءله چيز ديگرى است و آن اين كه حكام تمايل نداشتند كه على (ع ) در آن فتوحات و در هر آنچه تحت سيطره خود داشتند، شركت داشته باشد، و خودشان حضرت را همچون ساير بزرگان صحابه در مدينه محبوس كرده بودند.

البته اعتذار علامه مرحوم ، هاشم معروف الحسنى ، در اين باره همين است .

تاريخ ، تمامى اين نظرها را رد مى كند و تصريح دارد كه آنان مى خواستند على (ع ) با آن ها همراه باشد، خود حضرت از آن امتناع مى ورزيد.

مسعودى مى گويد:

آن گاه كه عمر با عثمان بن عفان در مورد جنگ با ايرانيان به شور و مشورت پراخت ، عثمان چيزهايى به وى گفت .

از جمله گفت : سپاه اعزام كن و هر كدام را با سپاه بعدى تقويت نما و مردى را بفرست كه در كار جنگ ، تجربه و بصيرت كافى داشته باشد!

عمر گفت :كيست ؟

- على بن ابى طالب

- پس او را ببين و با وى گفتگو كن ! بنگر كه آيا به اين كار راغب است يا نه ؟!

عثمان بيرون شد و على را ملاقات كرد و با او به مذاكره پرداخت ، اما على (ع ) اين را خوش نداشت و رد كرد.

عثمان به نزد عمر آمد و جريان را به اطلاع او رساند.

بلاذرى نيز اين مساءله را به اختصار بيان كرده است ؛ و مى گويد:

(عمر از على (ع ) خواست براى فرماندهى سپاه اسلام به قادسيه عزيمت كند؛ على (ع ) خواهش عمر را رد كرد؛ از اين رو عمر، سعدبن ابى وقاص را اعزام كرد.)