على بن الحسين به سندش از عوانه براى ما روايت كرده كه عبدالله بن معاوية بن عبدالله بن جعفر بن ابيطالب از كسانى بود كه مردم را به سختى كيفر مى كرد، و عبدالله بن مسور نيز با او بود، هنگامى به عبدالله بن معاويه گفتند: كه عبدالله بن مسور مدعى است كه فرزند عون بن جعفر بن ابيطالب است ، عبدالله بن معاويه دستور داد او را چندان تازيانه زدند تا جان سپرد، و پس از او نيز همسرش را طلبيد و سخنى بدو گفت كه آن زن پاسخ عبدالله بن معاويه را بداد، و عبدالله دستور داد آن زن را نيز كشتند.
كنيه اش ابومعاويه است ، و منظور ابراهيم بن هرمه در اشعار زير اوست كه گويد:
1. من ابومعاويه را كه مردى صاحب مجد و شوكت است دوست دارم و تو نيز او را مردى بخيل و ناتوان نخواهى يافت .
2. بلكه شخص كريم و شوكتمند و خندانى است ، چون سوال كننده او را حركت دهد، و بسيار با حيا و آزرم است .
3. مراد در نزد او - اگر چه ناپسند دشمنان باشد - دوستى و خصوصيتى است .
4. پس از مرگ من مدح و ثنايم و نيز برادرى و دوستيم با او زمانهاى درازى باقى بماند.
5. اى فرزند اسماء (مقصودش همان عبدالله بن معاويه است ) جام مرا بنوش كه آبى شيرين و گوارا در آن ريخته ام .