ابن على بن الحسين بن على بن ابيطالب مادرش كنيز بود. و كنيه اش ابوجعفر و در ميان خاندانش مردى فاضل و محترم به شمار مى رفت و چون ( به خراسان رفت به شرحى كه پس از اين خواهد آمد) مامون دستور داد كه فرزندان ابوطالب كه در خراسان بودند ( براى رفتن به نزد خليفه ) همراه شخص ديگرى از اين خاندان جز محمد بن جعفر سوار شوند، آنها نپذيرفته و فقط حاضر بودند در ركاب او باشند. مامون كه چنان ديد اين دستور را پس گرفت و آنها را به همان حال باقى گذارد.
و محمد بن جعفر احاديث ، زيادى ، به ويژه از پدرش روايت كرده است و محدثانى چون :
محمد بن ابى عمر عبدى ، و محمد بن سلمه ، و اسحاق بن موسى انصارى و ديگران از او حديث كرده اند.
و احمد بن محمد بن سعيد از محمد بن منصور برايم روايت كرد كه گفت : در نزد ابى طاهر احمد بن عيسى بن عبدالله نام محمد بن جعفر برده شد و ابوطاهر به خوبى وى را ستوده گفت : مردى عابد و فاضل بود كه پيوسته يك روزه را روزه مى گرفت ، و يك روز را افطار مى كرد.
و از يحيى بن حسن حديث كرده كه گفت : از مؤ مل شنيدم كه مى گفت : من سالى محمد بن جعفر را در مكه ديدم كه با دويست نفر از طايف جاروديه براى نماز خارج شد و بر تنشان جامه پشمين و آثار خير و خوبى از چهره شان ظاهر بود. و نيز از يحيى روايت كرده كه خديجه - دختر عبيدالله بن حسين بن على بن الحسين - همسر محمد بن جعفر گفت :
هيچ گاه نشد كه محمد بن جعفر جامه اى بپوشد و از نزد ما بيرون برود و با همان جامه بازگردد چون آن را در راه خدا به سائلان مى بخشيد . و از موسى بن سلمه روايت كرده كه گفت : در ايام ابوالسرايا مردى نامه اى ( در مدينه ) نوشت :
و در آن نامه به فاطمه دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و همه خاندان آن حضرت دشنام داده بود، و محمد بن جعفر مردى گوشه نشين بود كه در امور سياسى دخالت نمى كرد، طالبين آن نامه را نزد او آورده و براى او خواندند، محمد بدانها جوابى نداد و از جا برخاست و به خانه رفت و هنگامى كه بيرون آمد كه زره پوشيده و شمشير به گردن آويخته بود و مردم به را به سوى خود خواند و بدين شعر تمثل مى جست :
خدا داند من از كسانى نبودم كه دست به اين كار بزنم ولى امروز از آتشش مى سوزم . (409)
يحيى بن حسن گويد: از ابراهيم بن يوسف شنيدم كه مى گفت : در يك زمان ضربه اى به يكى از چشمهاى محمد بن جعفر اصابت كرد كه در آن اثر گذارد، محمد بن جعفر از اين جريان خوشحال شده گفت : اميدوارم كه من همان مهدى قائم باشم ، چون شنيده ام آن جناب دو نشانه دارد: دى يكى از چشمهايش اثرى موجود است و ديگر آن كه به اكراه وارد اى امر (زمامدارى ) خواهد شد.