پس از حوزه مدينه، كوفه مهمترين و قديمترين شهر اسلامي به شمار ميرود، كه در پايهگذاري و شكلگيري فرهنگ اسلامي، بزرگترين نقش را ايفاء نموده است. تاريخ، بخوبي بيانگر اين حقيقت است كه تمركز قدرت سياسي، پشتوانه اساسي حركت فرهنگي است. با انتقال قدرت سياسي از مدينه، پس از دوران خلافت، هيچگاه مركزيت سياسي به مدينه بازنگشت، بجز در دورههاي كوتاهي، چون حكومت عبدالله بن زبير. و به موازات آن، زمينههاي فرهنگي آن نيز رو به زوال نهاد. بدين معني كه آن حساسيت و توانمندي دوران خلافت را از دست داد، اگرچه اين شهر مقدس، هيچگاه از علم و عالم خالي نبود و نيست. و بعد از مدينه، نخستين شهري است كه مركزيت سياسي يافت.
اميرالمؤمنين (ع) اگرچه در آغاز خلافت ظاهراً ساكن مدينه بودند، ولي هنگامي كه براي خواباندن فتنه اخلالگران عازم بصره شدند (جنگ جمل)، پس از ختم غائله مذكور، براساس پارهاي نكات، از مدينه صرفنظر نمودند و در شب دوازدهم رجب 36 هجري وارد كوفه شدند. بيشتر اهالي كوفه عاشقان حضرتش بودند و با استقبال گرم و پرشوري مقدمش را گرامي داشتند. آن زمان، حدود بيست سال از تأسيس كوفه ميگذشت و با آنكه گروهي از صحابه از آغاز در آن شهر سكني داشتند، ولي با ورود آن حضرت، نقطه عطفي در تاريخ كوفه پديد آمد، و آنچنان اين شهر شهره آفاق گرديد كه تا يك قرن بعد، از حساسترين و شكوهمندترين شهرها ـ به استثناء حرمين شريفين ـ به شمار ميرفت. پس از شهادت امام علي (به سال 40 هجري)، پايتخت اسلام از کوفه به شام منتقل شد، که اين امر تا نابودي بنياميه ( به سال 132 هجري) به طول انجاميد. و شگفت اينكه اين موضوع، از عظمت و اهميت كوفه نکاست. همراه با توسعه و رشد بغداد، کوفه حساسيت سياسي اجتماعي خود را از دست داد، ولي همچنان تا چند قرن پس از آن، هنوز يك پايگاه علمي استوار به شمار ميرفت. و اگر كوفه را، شامل شهر مقدس نجف (حدود يك فرسخي آن) بدانيم، بايد گفت اين موقعيت ممتاز علمي را تا زمان حاضر، همچنان حفظ نموده است.
اين نكته شايان توجه و تذكر است كه، اين شهر اختصاصي به شيعه نداشت، و فرقههاي ديگر اسلامي نيز جايگاه خاص خود را در آن داشتند.
ابوحنيفه كه بعنوان مشهورترين و بزرگترين فقيه اهل سنت به شمار ميرود، در همين كوفه مكتب فكري خود را بنياد نهاد و نشر نمود. با اينهمه، همگان متفقند كه اكثريت اهالي شهر را شيعيان تشكيل ميداده و حتي در عشق خود به مكتب، چه بسا راه غلو را نيز پيمودهاند!
براي آشنائي بيشتر با مكتب فكري كوفه، نيازمند شناخت سابقه تاريخي جغرافيائي، ساختار سياسي اقتصادي اجتماعي آن ميباشيم. و چون اين، زمينه اصلي بحث ما نيست، به اشارهاي گذرا بسنده ميكنيم.
پيش از آغاز اين بحث تاريخي، تذكر اين نكته ضروري است كه معظم ابحاث اين مقاله، از كتابچه مفيد لوئي ماسينيون ـ مستشرق فرانسوي معروف ـ به نام «خطط الكوفه و خريطتها» گرفته شده است. اين كتاب با صغر حجم (در حدود 43 صفحه، با پاورقيهاي مترجم) مطالب فشرده و جالبي پيرامون كوفه در قرن اول و دوم هجري دارد. ماسينيون خود دو سفر به كوفه رفته، با بهم پيوستن حوادث تاريخ اين دو قرن و آنچه خود ديده و مشاهده كرده، موفق به ترسيم اجمالي كوفه در دو قرن مذكور گرديده است. دو نقشه او با پارهاي توضيحات در آخر همين مقاله خواهد آمد انشاءالله. به نظر نگارنده اطلاع بر اينگونه معلومات براي پژوهشگران مسائل اسلامي درصدر اول، بسي ضروري است.
كوفه از معروفترين شهرهاي عراق، در كناره غربي فرات و در حدود يك فرسخي و شمال شهر باستاني حيره، واقع است. در وجه تسميه آن، اختلاف نمودهاند، برخي آن را به معناي تجمع، اجتماع، گرفتهاند، (تكوّف الرمل: تجمع). و بعضي آن را به معناي ريگ يا ريگ سرخ، يا ريگ مدور، يا سرزمين ريگزار و شني گرفتهاند. جمعي هم بر اين باورند كه اصل آن، قبل از اسلام، كوفان بوده است.
آنچه بر پيچيدگي مطلب ميافزايد، اين است كه اين لفظ «ك و ف» و مشتقات آن، در زبان عربي كاربرد وسيعي ندارد. يعني نميتوان ادعا كرد اصل لغوي اين كلمه به معناي ديگري بوده و بعدها نام اين شهر گرديده است، بلكه ادعاي عكس هم واضحالبطلان نيست. يعني اگر بگوئيم ـ مثلاً ـ نام اين شهر در ابتدا، كوفان بوده، و از همين نام تعبير «تكوف الرمل» جدا شده، سخن گزافي نيست.
به هر حال، با ملاحظه مجموع شواهد تاريخي، بعيد به نظر نميرسد كه اين كلمه داراي مفهوم و معناي «تجمع»، گرد هم آمدن، دسته جمع بودن، مقتدر و قوي بودن، و ... باشد.
خصوصاً در نخستين روزهاي تولدش، ساكنان آن را نيروهاي رزمنده اسلامي تشكيل ميداد.
متنبي هم در اشعار خود از آن به نام: كوفهالجند ياد ميكند، كه تقريباً معناي «پادگان ارتش» ميدهد.
از گذشته تاريخي كوفه، اطلاع چنداني در دست نيست. زينالعابدين شيرواني در «بستان السياحه» در صفحه 370 ميگويد: هوشنگ پيشدادي آن را بنا كرد. و گفتيم برخي نام قديمي آن را، كوفان دانستهاند.
ماسينيون، نام سرياني كوفه را: عاقولا، ميداند، و با استناد به برخي مصادر، از دو نقاش چيني به نامهاي فانشن، وليوته نام ميبرد كه در سالهاي 762-751، در «ياكيولو» ميزيستهاند كه همان كوفه است، البته با نام سرياني آن.
طبري در تاريخ خود، از سه دير (= عبادتگاه) نام ميبرد كه قبل از اسلام در اين مكان وجود داشته است، دير حرقه، دير ام عمرو، و دير سلسله، به همراه خانههائي كه ميانشان بود. توضيح آنكه از اين سه دير، ماسينيون فقط دير ام عمرو را در نقشه خود ذكر كرده است. (نقشه شماره 2). اين «عمرو»، از پادشاهان حيره بوده كه در قرن ششم ميلادي به حكومت ميرسد. مادر او به نام هند كه مسيحي معتقدي بود، ديري براي عبادت خود ميسازد كه بعدها به نام دير هند، يا دير ام عمرو مشهور ميگردد.
اگر در صحت مطالب فوق هم تشكيك نمائيم، اين حقيقت را نميتوان انكار نمود كه خصوصيات طبيعي و تاريخي اين منطقه، اقتضاء مينمايد كه اين قسمت هميشه مورد عنايت مردم قرار گيرد. از نظر طبيعي، منطقه كوفه در يك انحناء ملايم فرات قرار گرفته، يعني تقريباً سه طرف آن را آب فرا گرفته كه نقش عمدهاي در لطافت هواي آن دارد (به نقشه شماره 2 رجوع شود). خاك آن نيز مرغوبيت فراواني دارد كه از نهر عظيم فرات سيراب ميشود. از نقطه نظر تاريخي، علاوه بر نزديك بودن به حيره (شهر باستاني تحتالحمايه ايران به مدت سه قرن تقريباً) مجاورت آن را با سه تمدن بسيار اصيل: آرامي، كلداني، و بابلي نبايد از نظر دور داشت. كوفه كه از نظر طبيعي به مراتب عاليتر از حيره، و تقريباً سر راه آن بود، بسي بعيد مينمايد كه از نظر حكام ايران آن زمان افتاده باشد. از نظر تقسيمات اداري ساساني، منطقه كوفه (كه در نقشه شماره 2 آمده) سه تسوج از 2 استان را تشكيل ميداده است. توضيح اينكه: از نظر اداري ساساني، ايران آن زمان از چند استان، و هر استان از چند تسوج (= تسو) و هر تسوج از چند دهقان (= دهگان)، و هر دهگان از چندين ده و زمين زراعتي تشكيل ميشده است. به نوشته ماسينيون، منطقه كوفه تسوج 1 و 2 از استان دوازدهم، و تسوج 1 از استان يازدهم را شامل ميشده است.
نكته حائز اهميت اينكه حيره، نه فقط حافظ منافع سياسي ايران به شمار ميرفت، بلكه وسيله ارتباط با شبه جزيره عربستان نيز بود. راه تجارت با مكه و يمن نيز از آنجا بود و براي ايران مرز بيابان به حساب ميآمد. (به نقشه شماره 2 مراجعه شود). و براساس برخي نوشتهها، نوشتن از آنجا به جزيرةالعرب راه يافت. اين دو نكته خواهي نخواهي تأثير بسزائي در اقتصاد و فرهنگ كوفه ميگذاشت. شايد همين نكته اخير موجب شد حركت علمي در كوفه شتاب بيشتري از شهرهاي ديگر (تا نيمه اول قرن دوم) داشته باشد.
براي نمونه، بصره با آنكه قبل از كوفه به صورت شهر درآمد چنين آهنگي در جنبش فرهنگي آن ديده نميشود. مثلاً از قاريان هفتگانه معروف قرآن، سه تن از كوفه، و يك تن از بصره است. و به همينگونه در ساير زمينههاي علمي، كه انشاءالله خواهد آمد.
به نوشته مورخين، در سال 17 يا 18 هجري، كوفه به صورت شهر درآمد. طبري در تاريخ خود (سال 17) به چند صورت ـ با اختلافي اندك ـ داستان آن را آورده. فشرده آنها اينكه پس از فتح مدائن (= تيسفون، پايتخت ساساني)، مردم احساس نمودند كه آب و هواي اين شهر آنان را دگرگون ساخته است. اين شهر هم اكنون در عراق، نزديك بغداد، و به نام سلمان پاك معروف است. عمر، با احساس اين دگرگوني، از آنان خواست منطقهاي ديگر را انتخاب نمايند، و معيار آن را صلاحيت زمين براي چراي شتر دانست. و آنان، خود، يا با راهنمائي برخي آشنايان به منطقه كوفه را اختيار كردند. فرمانده سپاه اسلام در اين جنگ، سعد بن ابي وقاص بود. او نخست محل مسجد را تعيين كرد، و به توصيه عمر، مسجدي به گنجايش رزمندههاي مسلمان، (يعني ظرفيت 40000 نفر) ساخت. برخي از مسلمانان در همان مدائن ماندند، ولي اكثريت به اين شهر جديد مهاجرت كردند. بدين ترتيب، نخستين ساختمان، مسجد جامع بود، كه به مهندسي شخصي ايراني به نام روزبه (فرزند بزرگمهر، فرزند ساسان) ساخته شد. پس از آن، همان شخص خانهاي براي سعد ساخت، كه بعدها به صورت قصر و بيتالمال درآمد. سپس افراد ديگري كه از قبائل مختلف بودند، به ساختن خانههاي خود پرداختند. اين خانهها عموما از ني ساخته ميشد، يا مجموعه خيمهها و چادرهائي بود كه آنها را به يكديگر متصل ميساختند. با وقوع يك آتش سوزي خسارت سنگيني بر آنان وارد آمد. در نتيجه با كسب اجازه از عمر، به ساختن خانههاي آجري پرداختند. اين خانهها از سال 22 هجري (پنج سال پس از تأسيس كوفه) شكل گرفتند.
نظام اجتماعي سياسي كوفه، نظام قبيلهاي بود. پراكندگي قبائل اوليه، رسيدگي به امور آنان را مشكل مينمود. براي آساني كار، قبائل مختلف را به 7 گروه تقسيم كردند. هريك از اين گروههاي هفتگانه، غالباً شامل چندين قبيله ميشد. نقش اين گروهها، در فراخواندن افراد براي جنگ، تقسيم غنائم جنگي و يا ساير موارد مالي بين آنان بود.
1ـ كنانه و همپيمانانشان، وجديله، كه گاهي از آنان بعنوان «اهل العاليه» نام برده ميشود.
2ـ قضاعه، غسان، بجيله، خثعم، كنده، حضرموت، وازد، اينها اصلا از طوايف يمني به شمار ميروند.
3ـ مذحج، حمير، و همدان، اينها نيز يمني بودند. قبيله اخير، از مخلصترين عناصر شيعي كوفه به شمار ميرفتند.
4ـ تميم، رباب، و بنوعصر. اينها از طوائف مضر به شمار ميآمدند.
5ـ اسد، غطفان، محارب، نمير، ضبيعه، و تغلب، كه اكثراً آنان از ربيعه بودند.
6ـ اياد، عك، عبدالقيس، و حمراء. دو قبيله اخير، بقاياي بعضي قبائل ساكن در اين حدود بودند. قبيله عبدالقيس، اصلا از منطقه بحرين مهاجرت كرده بودند. حمراء، همپيمانان عبدالقيس، و اصلا ايراني بودند: چهار هزار سرباز ايراني به فرماندهي شخصي به نام ديلم. اينان ـ چنانكه خواهيم ديد ـ نقش مؤثري در انتقال فرهنگ ايراني به كوفه داشتند.
7ـ قبيله طي.
در نقشه شماره يك، اسماع، اين قبايل و محل سكونت آنان مشخص است.
با ورود اميرالمؤمنين (ع) به كوفه (سال 36) حضرتش همين نظام هفتگانه را تثبيت و فقط بعضي را جابجا نمود، براي شناخت آنها ميتوان به كتاب ماسينيون مراجعه نمود.
در سال 50 هجري، زمان حكومت زياد، وي گروههاي هفتگانه را به چهار گروه تقسيم نمود، به شرح زير:
1ـ اهل العاليه.
2ـ تميم و همدان.
3ـ ربيعه و كنده.
4ـ مذحج و اسد.
با اين تقسيمبندي جديد، از قدرت و نفوذ شديد همدان با آن علاقه و ايمانش به تشيع كاسته ميشد (قبيله تميم در نقطه مقابل بود) و هم قدرت اجتماعي سياسي قبيله بزرگ ربيعه تحت كنترل ميآمد.
در ابتداي امر، كوفه داراي دو گونه خيابان بود:
1ـ حدفاصل بين مجموعه خيمهها، اين حد فاصل را «منهج» ميناميدند. ماسينيون به ترتيب، پانزده منهج را نام ميبرد، پنج تا در شمال مسجد، چهار تا در جنوب، سه تا در شرق و غرب مسجد.
2ـ خيابانهاي عادي، كه به نام «سكه» (ج: سكك) خوانده ميشد. عرض اين خيابانها 50 ذراع (حدود 24 متر) بود.
تقاطع خيابان را «جهارسوج» ميناميدند، كه همان واژه فارسي چهار سوي است. مشهورترين اين چهارراهها چهارسوي خنيس، چهارسوي بجيله، چهارسوي كنده، چهارسوي همدان است.
در كوفه را آبي (كانال) وجود نداشت، مگر همان كانال غربي كوفه، كه در برخي مصادر به نام خندق شاپور ناميده شده است. يك كانال هم در جنوب شرقي، براي استفاده مزارع و حمامها وجود داشته است. و در سال 145، منصور دوانيقي، خندقي گرداگرد كوفه كشيد. البته واضح است آب اين كانالها از فرات تأمين ميشده است.
اين لفظ، از خصائص شهري كوفه است. جبانه: فضاي باز اطراف و ميانه قبائل بوده، كه غالباً محل دفن مردگان بود. گاه اين فضاهاي باز، ميدان مناسبي براي فعاليتهاي سياسي اجتماعي، ايراد سخنراني، گردآوري نيروي رزمنده، تمرين و مسابقه ميشده است. در نقشه شماره يك، نام اين جبانهها و محل تقريبي هريك آمده است. البته جبانههاي ديگري نيز بودهاند، ولي چون محل تقريبي آنها واضح نبود، نامي از آنها نبرديم.
در غرب كوفه، فضاي بازي بود كه محل زباله بنياسد به شمار ميرفت. اين محل به مرور زمان مركز رفت و آمد كاروانها، و تدريجاً تبديل به يك محل حساس و مهم تجارتي گرديد. مهمترين قبائل اطراف آن را عبس، ضبه، و تميم تشكيل ميداد و بعدها بعنوان مركز اصلي قبايل سني درآمد. در همين محل، زيد بن علي را چهار سال بر تنه درختي به دار آويختند. (ادامه دارد)
اين نقشه، كوفه را در قرن دوم هجري نشان ميدهد: رودخانهاي كه در شمال شرقي شهر قرار دارد، همان فرات معروف است. رودخانه را پلي قطع ميكند، كه راه حله و بغداد از آن ميگذرد. تقريباً در همين موضع، هم اكنون پلي آهنين واقع است، و همچنان راه حله و بغداد از آن ميگذرد، نزديك پل، دارالرزق (= خانه روزي) قرار داشت، كه به منزله بيتالمال بوده است. در روي پل، گمركي از قافله گرفته ميشد، و بدانجا انتقال مييافت. بعدها بيتالمال، به قصر (دارالاماره) منتقل شد.
راههاي ارتباطي كوفه: يك راه به بغداد (شمال شرقي)، يك راه به نخيله، و از آنجا به كربلا (شمال غربي)، يك راه به نجف و از آنجا به شامات (غرب)، دو راه به شهر باستاني حيره (جنوب و جنوب غربي)، يك راه به شهر باستاني خورنق و از آنجا به واسط، قادسيه، بصره و مكه (جنوب غربي).
در نقشه، فقط اسم يك دير، به نام دير هند، ديده ميشود (ببينيد بخش: كوفه قبل از اسلام).
«ج»، رمز «جبانه» است. نام جبانه به ترتيب از شمال به جنوب چنين است:
جبانه ثويه: بيشتر به آن جبانه (بدون قيد) ميگفتند، كه محل اجتماع قرشيها و ثقفيها بود.
جبانه بشر: يكي از فروع طي.
جبانه سبيع: از قبائل يمني، با پايگاه قوي اقتصادي و اجتماعي. در اينجا اجتماعات مهم سياسي نيز منعقد ميگرديد. محل اقامت حجاج در نزديكي همينجا بود.
جبانه عرزم: متعلق به قبيله «عبس»، و به نام مردي كه در آنجا ماست ميساخت، مشهور شد.
جبانه سالم: از فروع قبيله قيس.
جبانه مراد: از فروع مذحج.
جبانه مخنف: از فروع ازد.
جبانه كنده: متعلق به دو قبيله كنده و ربيعه.
جبانه الصائديين: فرعي از قيس.
جبانه عثير: در آغاز، از آنِ «عَبْس»، و سپس از آنِ «سكون» گرديد. گروهي از غُلاة را در آن سوزاندند.
مسجد جامع وسط شهر، و قصر (دارالاماره) در جنوب آن قرار دارد. ميدان بزرگ و عمومي شهر نيز تقريبا در قبله مسجد قرار داشت. در امتداد جنوب غربي، زندان، و بعد از آن «كناسه» ديده ميشود.
ساير مساجد به ترتيب از شمال به جنوب چنين است:
مسجد عبدالقيس: همان مسجد سهله معروف است. در نزديكي آن، مسجد صعصعة بن صوحان، و مسجد زيد بن صوحان قرار دارد كه در نقشه اسم آنها نيامده است.
مسجد احمس.
مسجد بارق.
مسجد جذيمه.
مسجد خالد.
مسجد سماك.
مسجد اشعث.
مسجد سكون.
خندق پيرامون شهر را منصور عباسي حفر نمود.
يك رشته كانال (قنات) آب را از فرات به حيره ميرساند، و ظاهراً شاپور آن را حفر نمود، و لذا معروف به خندق سابور بوده است. فعلاً به بخشي از آن، در لغت عاميانه «چري» ميگويند، و هيچ آبي در آن جريان ندارد.
اين نقشه، راههاي ارتباطي كوفه را، در قرن دوم هجري، نشان ميدهد. مناطق هاشور زده علامت مرداب و يا درياچه كوچك است. فعلاً آثار ناچيزي از آنها باقيمانده، و اغلب خشكيدهاند.
علامت: +++ نشانگر راه بزرگ تجارتي است كه عراق را به شبه جزيره عربستان متصل ميساخت. هماكنون اين راه، با تغييراتي در مسير آن، بازسازي و اسفالته شده است.
اگر از طرف بيابانهاي شمال به پائين بيائيد، منطقه كوفه، ريگزاري است بسان زبان، كه اطراف او را مردابهايي فرا گرفته، و به همين جهت، او را مانند لسان (= زبان) ميدانستهاند.
. لسان العرب. . المعجم البلدان. . تاريخ طبري، حوادث سال 17 هجري. . دائرة المعارف الاسلاميه، ماده حيره. . دائرةالمعارف الاسلاميه، ماده حيره، اين كتاب، اصل اين كلمه را از «حرتا» به معناي خيمهگاه ميداند. 6. البته به نظر ما آنچه چنين نقش زيبا در كوفه آفريد، و به آن جان بخشيد، همان نفس حضرت مولي (ع) بوده و هست: حسن روي توبه يك جلوه كه در آينه كرد اينهمه نقش در آئينه اوهام افتاد اينهمه عكس مي و نقش نگارين كه نمود يك فروغ رخ ساقي است كه در جام افتاد