نويسنده: علي ابوالحسني(منذر )
سخن از پيوند ايران و اسلام و نمادها و نشانه هاي اين پيوند مبارك و تاريخ ساز است. محققان ثابت كرده اند كه ايراني جماعت، نه از روي ترس از شمشير تازيان و مقولاتي از اين دست، بلكه آزادانه و آگاهانه، اسلام را برگزيد و به انگيزه تخلص از ستم سياسي و تبعيض طبقاتي رژيم ساساني، به اصول و احكام نجاتبخش اين دين (معنويت الهي، كرامت انساني و عدالت اجتماعي) دل بست و خستو شد. شاهدد روشن اين امر آن است كه در صف انبوه دانشوران و سياستگران و عارفان دوران تمدن اسلامي، بيشترينه چهره هاي شاخص و نام آشنا، ايراني اند و پهنه تاريخ 14 قرنه اسلامي، گويي تفسير اين كلام مشهور نبوي صلي الله عليه و آله است كه فرمود:
ـ اگر «علم» (و در روايتي: «ايمان») بر ستاره پروين آويخته باشد، مرداني از ايران بدان چنگ خواهند زد.
ايراني مسلمان، همچنين بتدريج از بين تمامي فرقه ها و نحله هاي اسلامي، مذهب خاندان پيامبر عليهم السلام يعني تشيع را برگزيد كه به جاي تحميل حاكميت نژاد عرب بر ديگر ملل، اصل تقوا و شايستگي علمي و عملي را معيار كرامت فردي و اجتماعي مي شناخت و با تمسك به اين مذهب، صف خويش را از خليفگان اموي و عباسي جدا ساخت و چه هزينه ها نيز بابت اين انتخاب و پايداري بر سر آن نپرداخت. استاد شهيد مطهري، بدرستي علت گرايش ايرانيان به اسلام را همان علت گرايش آنان به تشيع مي داند: تكاپوي دستيابي به گوهر معنويت و عدالت قرآني كه بساط خلفا از آن خالي بود و تنها در خانه گلين علي و فاطمه و فرزندان آنان عليهم السلام يافت مي شد و بس!
علايم، شواهد و آثار پيوند ايران، اسلام و تشيع، بسيار است، كه در حد ظرفيت بسيار محدود اين مقال، به يكي از مهمترين و بارزترين اين علايم اشاره مي شود: استاد طوس و اثر جاويدان او شاهنامه.
فردوسي، حكيمي چابك انديشه و شاعري فلك فرساست كه در باشكوه ترين دوران تمدن اسلامي (قرن 4 و 5 هجري) مي زيسته و نقش ماندگار خويش را بر پيشاني فرهنگ و ادب ايران زده است. او شاعر است، اما نه همچون ديگر شاعران؛ او به قول انوري، قصيده سراي كم نظير اين ديار، استاد بلكه خداوندگار شاعران است
و به تعبير جميل صديقي زهاوي (شاعر كرد تبار معاصر عراق): شاه شاعران قديم و جديد است و ديگران رعيت او. ابن اثير، شاهنامه را «قرآن عجم» مي خواند و سعدي بزرگ كه مي گويد هيچ شاعري چون او ـ در مجموع ـ بر ابزار و قوالب سخن مسلط نبوده است، در سراسر ديوانش تنها شعر يك شاعر را تضمين كرده و آن هم فردوسي است:
استاد طوس از معدود شاعراني است كه هم شاعران كهن و كهن سرايان اين ديار در برابرش خضوع كرده اند و هم نوپردازان، دل در كمند عشق او دارند. و امروزه روز، زباني در دنيا نيست الان آن كه شاهنامه، كلا يا بعضا به آن زبان ترجمه يا نشر شده است. تاثير عميق و گسترده شاهنامه بر خامه و چامه اديبان و شاعران كشورمان، از سعدي گرفته تا حافظ و مولوي و ديگران بر اهل نظر پوشيده نيست و في المثل مي توان بخشي مهم از شاهنامه (مظلوميت سياوش و بدسگالي گرسيوز و قساوت افراسياب) را در اين بيت مشهور خواجه شيراز ديد و دريافت كه:
يا كدام فردوسي پژوهي است كه در اين بيت ملاي روم، طنين شاهنامه در بخش پهلواني را نشنود:
شاهنامه، رزم نامه ملت ايران در پيكار سرنوشت - در دو جبهه سياست و فرهنگ و در دو عرصه برون و درون ـ براي ماندن و باليدن در برابر انواع سختيها و دشمني ها و تجاوزهاست. از جنگ تهمورث با ديوان، فريدون با ضحاك،كيخسرو با افراسياب و هفت خان رستم و اسفنديار بگيريد تا چالش علمي و انديشه سوز موبدان ايراني (همچون بوذرجمهر حكيم) با دانايان هند و روم و تا پرخاش كوبنده رستم به خشك سري ها و خودكامگي هاي كيكاوس. اين كتاب سترگ، هم جانمايه ضد اجنبي (البته اجنبي زور گو و متجاوز) دارد و هم بن مايه ضد استبدادي. اين است كه خواندن شاهنامه بويژه در برهه هاي طوفاني تاريخ، همواره روح جهاد و مقاومت را در برابر سلطه جويان خارجي و خودكامگان داخلي تقويت مي كرده است و حتي ملوك ايوبي شام در كوران جنگهاي صليبي، ابوالفتح بنداري را به ترجمه عربي شاهنامه واداشتند تا مجاهدان مسلمان را با خواندن شاهنامه براي آزادي قدس تشجيع و تحريض كنند.
خصوصيات و ويژگي هاي شاخص و دير ياز ملت ايران در شاهنامه ـ كه نازله روح فردوسي و حاصل مغز رنج ساليان اوست. به روشني جلوه گر است؛ چندان كه بايد گفت: هر تكاپوي ايران شناختي، خام و ناقص خواهد بود اگر با مطالعه دقيق شاهنامه همراه نباشد. همبستگي بلكه «اين هماني دين و سياست» كه ويژگي مشترك ادوار باشكوه تاريخ ايران (نظير عصر ساساني و صفوي) است، از جمله اين ويژگي هاست. در شاهنامه، در بخش مربوط به وصيتنامه اردشير بابكان مي خوانيم:
و اين همان است كه در كلام شهيد مدرس، با تعبير «ديانت ما عين سياست ماست و سياست ما عين ديانت ما» ادا شده است.
آيا در آينه انديشه ها و دغدغه هاي شاعري چنين و مندرجات كتابي چنان پرنفوذ و تاثير گذار در فرهنگ و ادب و سياست ايران ـ «فردوسي» و «شاهنامه» را مي گويم ـ نمي توان نمادها، نشانه ها، آمال و آرزوهاي جان جويا و هدفمند ايراني را در درازناي قرون اسلامي ديد و دريافت؟
به گمان ما پاسخ اين سوال مثبت است و چنان كه در كتاب «بوسه بر خاك پي حيدر عليه السلام» گفته ايم؛ ايران بعد از فردوسي (بويژه ايران پنج قرن اخير: از صفويه به بعد) به لحاظ هويت فكري و علايق فرهنگي و سياسي، گويي جامه اي است كه به قامت انديشه احساس و باور فردوسي بريده و دوخته شده است. به تعبيري ديگر: اصولا تاريخ كشورمان در هزاره پس از فردوسي، در مجموع، تاريخ بسط و گسترش تدريجي ايمان و آرمان اوست و اكثريت مردم اين ديار، فكر و فرهنگ آن سره مرد را در شور و شعور ملي خويش حاضر دارند.
فردوسي چنان كه بوضوح از جاي جاي شاهنامه (بويژه از ديباچه آن) بر مي آيد، يك ايراني فرزانه بود كه اولا آيين زردشتي را براي هميشه پشت سر گذارده و به اسلام روي آورده بود:
اين پيامبر ـ كه با اضافه آن به ضمير مخاطب (پيامبرت = پيامبر + تو) «پيامبر مطلق» خواننده شاهنامه قلمداد شده رسول گرامي اسلام است صلي الله عليه و آله و بدين گونه، شاعر صراحتا صف خويش و ملتش را از پيروان ديگر اديان الهي يا مكاتب بشري جدا مي كند. چنان كه در جاي ديگر شاهنامه، بخش مربوط به داستان اسكندر، اسلام را (كه قبله آن مكه و بيت الحرام است) آييني مي داند كه در بين اديان گوناگون، هدايت الهي با آن و به آن، به نقطه كمال و تماميت خويش رسيده است:
ثانيا فردوسي از بين فرق مختلف اسلامي، تنها علي و اهل بيت پيامبر عليهم السلام را به عنوان هاديان راه سعادت خويش برگزيده بود و همراه با ايمان استوارش به اين آيين (كه حتي داغ و درفش محمود نيز قادر به محو آن نبود) طالب رهايي و نجات ميهن خويش از سلطه كساني بود كه مزورانه دين را دستمايه ستيز با عترت پيامبر صلي الله عليه و آله و استعباد مردم مي خواستند:
نكته آخر اين كه، از ديدگاه او: آزادي و رشد و ترقي ملت ايران، در گرو جنگي بيدرنگ و پيكاري تمام عيار با عوامل تباهي و تجاوز بود و راه كسب نام و نشان، از درياي خونرنگ مبارزه مي گذشت:
آشنايان با تاريخ ايران اسلامي نيك مي دانند كه «مذهب تشيع» و «انديشه استقلال سياسي»، راه و رسم اكثريت مردم ايران را در قرون اخير (با همه افت و خيزها و نشيب و فرازهايي كه داشته) تشكيل داده است. روشن تر بگوييم: قيام خاندان صفوي در آغاز قرن دهم هجري و پيش از آن، خيزش خونبار سربداران و سادات مرعشي مازندران و كاركياهاي گيلان (و همه با تاييد و همدلي فقيهان شيعه) و سپس مقاومت مستمر ملت ايران در قبال تجاوزات مكرر خواندگاران عثماني و خوانين ازبك و.. همچنين تزارهاي روسي و لردهاي انگليس و مستشاران امريكايي و در اين ميان ايجاد نهضت هاي پرشكوه ملي بر ضد قراردادهاي استعماري رويتر و رژي و دارسي وايجاد حماسه هايي 30 تير و 15 خرداد و 22 بهمن ـ همه و همه روييده و برآمده از همان ديدگاهي است كه استاد طوس در هزار سال پيش بدان خستو و معتقد بود: مذهب تشيع، و انديشه رهايي از ظلم و تجاوز. به قول مرحوم استاد محيط طباطبايي: «فردوسي، به معني تمام كلمه، شاعر «ملي» كشور ماست. آمال ما و افكار ما و دين ما و مذهب ما و زبان ما و شيوه بيان ما، همه از شاهنامه او نيرو مي گيرد».6
همخواني و همگوني «سير كلي تاريخ ايران» با «انديشه و ايمان فردوسي» و آموزه هاي اساسي شاهنامه»، امري بسيار معني دار و قابل تامل است و زمينه خوبي براي بررسي نقش موثر فردوسي در تكوين هويت تاريخي ايران فعلي ـ كه كشوري اسلامي، شيعي و مستقل است ـ به دست محققان مي دهد.
او در زمانه اي كه به اشاره يا تاييد خليفه عباسي، محمود و مسعود غزنوي در ري و آمل، و طغرل سلجوقي در بغداد، خون پيروان اهل بيت عليهم السلام را به شمشير ستم مي ريختند و كتب كلامي و حديثي شيعه را به لهيب آتش بيداد مي سوزاندند، صراحتا اعلام كرد كه جام محبت مولاي متقيان علي عليه السلام را عاشقانه سر مي كشد و اين همان جامي است كه ملت ايران در طول قرون، كام خويش را همواره با آن سيراب ساخته است:
سايت بنياد انديشه اسلامي
1. شاهنامه چاپ مسكو، 7/187. 2. همان، 1/19. 3. همان، 7/41. 4. همان 1/19 ـ 20. 5. همان، 2/138. 6. فردوسي و شاهنامه، مجموعه مقالات محيط طباطبايي، انتشارات امير كبير، ص 145. 7. شاهنامه، همان، 7/256.