اوج بيدل خواني و بيدل شناسي در عصر امير حبيب الله خان شهيد بود . عبد الوهاب (فايز)
به ديدن ما آمده ند از افغانستان ،دو برادرند و هر دو از شاگردان حلقه بيدل . صميمي ومهربان . با شور و شوق حرف مي زنند و با لهجه اي كه هميشه ايران قديم را به ياد مي آورد . از استادشان قندي آغا ميگويد كه از بيدل شناسان بنام افغانستان است و در قيد حيات .
از جنگ مي گويند و اين كه صداي موشك ها بر صداي تفسير شعر بيدل غلبه كرده است و
از يكي از اين دو برادر مي خواهيم كه شرحي از زندگي استاد قندي آغا و عرس هاي بيدل خواني براي ما بنويسد . عبدالوهاب ( فايز 9 خواست ما را اجابت مي كند و چندين صفحه مي نويسد . و اينك خلاصه اي از ان چندين صفحه پيش رروي شماست .
يادي از افغانستان ، يادي از زبان دري كه مرز نمي شناسد و ما و افغان ها را همدل و همزبانمي كند و در نوشته آقاي فايز لهجه نثر معاصر افغانستان ديده مي شود . ديديم اگر ديت در اين نوشته ببريم صميميتش را زايل كرده ايم . بنابراين جز در مواردي اندك ، هيچ تصحييح و تغييري در اين نوشته صورت نگرفته است .
استاد عاليقدر و ارزشمند محمد عبدالحميد اسير ملقب به قندي آغا ، يكي از بيدل شناسان پيشتاز و كم نظير كشور افغانستان است . استاد قندي آغا در دهه اخير به طور مرتب روزهاي پنج شنبه به تدريس بيدل در كلبه پر فيض و فقيرانه خود واقع در باغ رئيس جنگلك كابل پرداخته است .
جناب محمد عبدالحميد اسير مشهور به قندي آغا در حدود هفتاد هشتاد سال پيش در شهر كابل متولد شدند. تحصيلاتشان را در مدرسه امانيه به پايان رسانيده اند . قران عظيم الشان را در سينه از بر دارند و ذهنشان بر خورد ، صميمي و ظريف ومحبوب القلوب همه است . علاوه بر زبان دري به زبان هاي پشتو و آلماني نيز تسلط دارند. پدر مرحوم ايشان عبدالقادر خان و برادر بزرگ مرحومشان صوفي عبدالخالق نيز از بيدل شناسان و علاقه مندان سر سخت بيدل وقت خود بودند.
در حقيقت كانون خانوادگي ايشان كانون علم و فرهنگ و كانون بيدل شناسي بود . قندي آغا نيز به تشويق برادر بزرگشان صوفي عبدالخالق به بيدل خواني و بيدل شناسي روي آوردند.
پدر و برادر استاد قندي آغا ، در عصر امير عبدالرحمن خان كه يكي از شاهان سابق افغانستان است ، و عصر نادرشاه پدر محمد ظاهر شاه ـ شاه سابق افغانستان ـ و در دوره سلطنت محمد ظاهر شاه زندگي مي نمودند و از جمله آزاديخواهان وقت بودند كه از طرف عبدالرحمن خان و به همين ترتيب خانوده نادرشاه و ظاهر شاه يابهتر بگويم اهل يحي ، از مركز كشور يعني كابل به مناطق گرمسسير كشور جايي كه نه آب آشاميدني بود و نه برق و نه شفاخانه ( بيمارستان ) و نه بود و باش مردم محل ، تبعيد و فراري شده بودند تا بالاخره نوبت به قندي آغا مي رسد كه در حدود سيزده سال از عمرشان را به جرم مخالفت با اهل سلطنت در مناطق گرمسير و ريگستان هاي كشور مانند هلمند ، گرمسك و قندهار در تبعيد و فرار به سر برده اند .
استاد قندي آغا مي فرمود : روزي به اتفاق چند نفر از دوستانم به ملاقات يك تن از مجاذيب درگاه الهي به كلبه اش رفتيم و چند ساعتي را با او گذرانديم . اما من متاسفانه صحبتهاي آن مرد حق را نمي توانستم فهميد . زيرا طوري حرف مي زد كه فهميده نمي شد خلاصه به خانه برگشتيم و بعد از گذشت چند روز دوستانم باز خواهش كردند كه به ملاقات همان مجذوب برويم و من امتناع ورزيدم و ه رقدر اصرار كردند من قبول نكردم . بالاخره آنها رفتند و من تنها ماندم ، شب شد . بعد از صرف غذا خواستم بخوابم اما نتوانستم . به سراغ ديوان بيدل رفتم . ناگهان همين بيت به چشمم خورد كه فرموده بود :
با مطالعه اين بيت فورا از گماني كه كرده بودم ، پشيمان شدم و فردا صبح به ملاقات آن مجذوب شتافتم .
در افغانستان عرس ( مجالس ياد بود ) هايي به مناسبت ياد بود و بزرگداشت شاعران عارف و پيران طريقت مانند خواجه جواجگان فخر كون ومكان خواجه معين الدين چشتي ( غريب نواز ) كه مقبره مباركشان در هندستان زيارتگاه اهل راز است و به خواجه (اجمير ) نيز معروف مي باشند ، ميرزا عبدالقادر بيدل و حضرت خداوندگار بلخ مولانا جلال الدين محمد بلخي صاحب مثنوي معنوي و حضرت حكيم ابوالمجد مجدود بن آدم سنائي غزنوي ، محافلي بر پا مي شود كه من باب نمونه طرز برگزاري عرس بيدل را براي آشنايي خوانندگان عزيز شرح مي دهيم :
عرس بيدل در كلبه فقيرانه قندي آغا از دهه اخير به اين طرف به اين شكل برگزار ميگرديد. عرس از ساعت هفت صبح آغاز و تا شش عصر دوام ميكرد . در ابتدا قندي آغا با يك تعداد از علاقه مندان و حافظان قرآن عظيم الشان گردد هم جمع مي آمدند و سي سپاره كلام الله مجيد را تلاوت نموده ختم مي نمودند . قبل از اختتام كلام الله مجيد در يك ظرف بزرگ شيشه اي يا پلاستيكي نقل و شيريني مي گذاشتند و خدمت قندي آغا تقديم مي نمودند تا هنگام ختم كلام الله مجيد به اصطلاح ما افغانها آنرا دم نمايد و در همان زمان تدارك پختن حلواي شيرين را نيز مي ديدند . نقل و شيريني دم شده را براي علاقه مندان و ميهمانان حاضر توزيع مي نمودند و هر كس سه چار دانه نقل و شيريني را به رسم تبريك از ظرف بر مي داشت . بعد از آن محفل با قرائت آياتي چند از كلام الله مجيد آغاز مي گرديد. ناگفته نبايد گذاشت كه عرس بيدل به فرموده استاد بزرگوار به توجهات خود بيدل و علاقه مندان بيدل برگزار مي شود و كمك هاي دولتي را اصلا استاد بزرگوار رد مي نمودند و نمي خواستند كه دولت كوچكترين سهمي در اين مراسم داشته باشد .
ابتدا شرح حال و يا سوانح مختصر حضرت بيدل براي حاضران محفل قرائت يم شد . بعد از آن علاقه مندان كه در رابطه با عرس بيدل مقاله يا سروده اي داشتند ، قرائت مي نمودند. در آن روز همه از بيدل ميي گفتند و از بيدل مي شنيدند . در تمام فضا و در و ديوار كلبه قندي آغا ، صدا و نواي بيدل مي پيچيد . اشكها بي اختيار از چشمان علاقه مندان جاري مي شد . همه به وجد و شور غوطه مي زدند و در سوز وگداز و در تب و تاب مي آمدند . زماني كه سروده ها و مقالات پايان مي پذيرفت ، نواي آواز استاد فقيد مويسقي كشور ما مرحوم محمد حسين سر آهنگ از گوشه اي بلند مي شد و آوازش طنين انداز مي گرديد كه مي گفت :
ناگهان هياهو و شور و شغب در محفل بر پا مي شد . همه براي بيدل و استاد مرحوم سر آهنگ ـ كه به فرموده قندي آغا بيست سال خدمتكار جناب خودشان و خانقاه بيدل بود ـ اشك مي ريختند . همه مجذوب مي شدند و خاموشي مطلق همه جا را فرا مي گرفت . تا اينكه هنگام صرف طعام نهار مي رسيد. دراين موقع همه شاگردان و ارادتمندان قندي آغا در شستن دست ميهمانان ، تهيه دست خوان ها ( سفره ها ) و تهيه به اصطلاح آفتابه و لگن و ديگر اشياي ضروري از يكديگر پيشي مي گرفتند و همه براي خدمت به ميهمانان حاضر كه حدود هزار نفر مي شدند ، دست يه دست هم مي دادند .
ببعد از صرف ناهار ، بخش موسيقي محفل آغاز مي گردييد و تمام آواز خوانان مي باييست غزليات بيدل را در قالب موسيقي مي اوردند و تقديم مهمانان مي نمودند .
قندي آغا مي گفت : از سال 1325 به اين طرف عرس هاي بيدل را هم در حضر و هم در سفر برگزار كرده ام . بهترين اعتلاي بيدل خواني و بيدل شناسي در عصر امير حبيب الله خان شهيد بود كه تا اوايل عصر نادرشاه ـ پدر محمد ظاهر شاه ـ داوم نمود و رونق خوبي داشت . در زمان محمد ظاهر شاه نيز انجمن ادبي بنام بيدل وجود داشت كه اعضاي آن قاري عبدالله خان مرحوم ، ملك الشعرا استاد بي تاب و شايق جمال وديگران بودند .
قندي آغا درادامه صحبتهايش مي گفت : وقتي ديدم بيدل شناسي در كشور ما رو به تضعيف گذاشته فكر كردم كه چراغ بيدلي كه ميراث پدران و اجداد ماست ، نزديك است به خاموشي بگرايد ، از اين ررو تصميم گرفتم حلقه درس را زير نام حلقه بيدل تشكيل بدهم تا علاقه مندان بيدل نيز بتوانند از مفاهيم و معاني عرفاني و تصوفي اين عارف سراپا دل بهره اي بگيرند . و حالا نيز تا ذهنم مختل نگردد تدريس بيدل را به شاگردان حلقه بيدل ادامه مي دهم . قندي آغا مرتب اين بيت را مي خواندند و تكرار مي نمودند :
بر مي گرديم به بيدل خواني و بيدل شناسي و آن حلقه بيدل كه حالا در چه حالت است ؟ بيتي از حضرت بيدل به ذهنم خطور مي نمايد كه مي فرمايد :
آري قدرت طلبي ها و زايمان آمال و آرزوهاي دنيايي و تابع نفس و هوا بودن ، اثر طبع ماده هاست نه مردها . امروز كلبه ايي كه قبل از شرايط كنوني ، در كابل ، در آن از عرفان و تصوف وخداپرستي صحبت به عمل مي آمد ، جاي خود را به صفير گلوله ها و موشك ها داده است . امروز متاسفانه ديگر آن حلقه بيدل كه در حقيقت مدرسه قران ، خداشناسي و خداپرستي ، مدرسه عشق به پيامبر اكرم (ص) و آل بيت آن حضرت بود ، وجود ندارد :
دراين حلقه ابتدا مطلع غزل توسط منشي جلسه عبدالعزيز مهجور قرائت مي گرديد . ابتدا قنديي آغا بحر عروضي غزل را با اصطلاحات صوفيانه آن توضيح و تشريح مي نمودند و بعدا به توجيه بيت مطرح شده مي پرداختند و بيشتر سعي مي ورزيدند معاني ابيات را با آييات مباركه قرآن ، احاديث نبوي و مقوله هاي بزرگان دين اسلام تلفيق بدهند و ابيات نظير آن را بياورند . به همين ترتيب بيت دوم و سوم مطرح مي شد . كه به علت بغرنجي و پيچيدگي ابيات بيدل ، نمي توانستيم غزل را در يك روز ختم كنيم كه مابقي آن به هفته آينده گذاشته مي شد .
از آثار قندي آغا ميتوان به اين كتاب ها اشاره كررد : كليد عرفان در دوجلد ، پيوند دل ( تخميس هاي قندي آغا از غزليات بيدل ) ، شرح رباعيات بيدل ( كه يك جلد از كليه عرفان و دو اثر ذكر شده در پاكستان به چاپ رسيده است ) و همچنيين آثار جنون شوكتان يا مجاذيب معاصر افغانستان ، مرد حق ، و تخميسات ايشان از غزليات حافظ شيرازي تا كنون اقبال چاپ نيافته است.
از شاگردان حلقه بيدل ـ در سال هايي كه من نيز شاگرد اين حلقه بودم ـ مي توانم از مهندس عبدالاحد ( واحد ) مجد كبير ، عبدالرب عجم ، دكتر اسد الله شريف ، مهندس هارون ، مهندس احمد فهيم مومند ، عبدالله مير قندي آغا و دكتر نذير نام ببرم .
امروز كلبه اي كه قبل از شرايط كنوني ، در كابل در آن از عرفان و تصوف صحبت به عمل مي آمد ، جاي خود را به صفير گلوله ها و موشك ها داده است .