سرنوشت و سرشت از دیدگاه آقا جمال خوانساری

ابوالقاسم یعقوبی

نسخه متنی -صفحه : 23/ 16
نمايش فراداده

رساله طينت

از آن جا كه سرشت پيوند تنگاتنگ با سرنوشت دارد شبهه هايى كه در مسأله قضا و قدر و جبر و اختيار مطرح شده به گونه اى هم در مسأله سرشت آمده است.

آقا جمال خوانسارى براى روشن گرى افكار و زدودن ابهامها از چهره معارف دينى رساله (احاديث طينت) را نگاشته كه پيش از بررسى محتوايى اين رساله يادآورى يك مطلب بايسته مى نماد: درباره سرشت انسانى دو ديدگاه در برابر هم وجود دارد:

ديدگاهى كه خوش بينانه به مسأله نگريسته و بر اين باور است كه: دگرگونى خويها. و سجاياى اخلاقى و منشهاى انسانى انسانها امرى ممكن و شدنى است. در

اين ديدگاه دور نيست كه بر اثر عادت تمرين و تلقين و تهذيب (طبيعت) به كنار رود و كم كم يك عادت طبيعت ثانويه وجود آدمى گردد. براساس اين نظريه تربيت عبارت است از روش و فن ايجاد عادت براى انسان به گونه اى كه آن عادت طبيعت دوم او شود و زمينه پذيرفتن حالت و خصلت جديد فراهم آيد.

ديدگاه دوم نگاهى بدبينانه به انسان دارد و مى گويد: اخلاق و تربيت درباره انسانى كه نهادى تيره دارد و از سرشتى بد و شرّ آفريده شده بى اثراست; زيرا (تربيت نا اهل را چون گردكان بر گنبد است) بنابراين روح و طبيعت بشر مانند طبيعت نباتات جمادات و حيوانات است كه هرگز شاخ بيد بر ندهد و نى بوريا شكر زمين شوره سنبل بر نياورد و آهن بد نيز شمشير تيز و نيك نگردد.بر اين اساس انسان بد نهاد و تيره

سرشت و زشت طينت و بد گوهر نيز پاك نهاد و پاكيزه جان نشود:


  • درختى كه تلخ است وى را سرشت ور از جوى خلدش به هنگام آب سرانجام گوهر به كار آورد همان ميوه تلخ بار آورد

  • گرش بر نشانى به باغ بهشت به بيخ انگبين ريزى و شهد ناب همان ميوه تلخ بار آورد همان ميوه تلخ بار آورد

در اين نگرش گليم بخت انسان را تيره و سياه بافته اند كه با هيچ آبى قابل تغيير نيست.


  • اگر جان بدهد سنگ سيه لعل نگردد با طينـت اصلى چه كنـد بد گهر افتاد

  • با طينـت اصلى چه كنـد بد گهر افتاد با طينـت اصلى چه كنـد بد گهر افتاد

اين گونه نگاه به انسان نگاهى است تك بعدى و نگرشى است يك سويه كه ريشه در باور جبرگرايانه دارد و براى انسان در عالم هستى جايگاه مثبت و سازنده اى قائل نيست اين باور آن چنان عمومى و فراگير است كه برخى از افراد هرگونه كم كارى بدكارى بى عرضه گى و بى كفايتى خود را نيز به حساب سرشت مى گذارند و شعارشان در زندگى اين است: ما در اين جهان آفرينش مهره اى بى اختيار بيش نيستم كارگردان جهان كس ديگر است. در ازل و روز نخست همه حوادث و همه خوبيها و بديها شقاوتها و سعادتها رقم خورده و امكان جابه جا شدن آنها نيست.

اين گروه بر باور نادرست خود دليلهايى مى آورند كه از آن جمله است احاديث مربوط به (طينت) و خلقت انسانها:

(عن السجاد(ع): ان اللّه عزوجل خلق النبيّين من طينة عليّين قلوبهم وابدانهم وخلق قلوب المؤمنين من تلك الطينة وجعل ابدان المؤمنين من دون ذلك وخلق الكفار من طينة سجين قلوبهم و ابدانهم فخلقا الطينتين فمن هذا يلد المؤمن الكافر ويلد الكافر المؤمن. و من ههنا يصيب المؤمن السيّئة ويصيب الكافر الحسنة فقلوب المؤمنين تحنّ الى ماخلقوا منه و قلوب الكافرين تحن الى ما خلقوا منه.)69

امام سجاد(ع) فرمود: خداوند جسم و جان پيامبران را از سرشت برتر آفريد و از همين سرشت نيز قلب و جان مؤمنان بيافريد; ولى كافران از

سرشت فروتر آفريد شده اند. اين دو سرشت به هم آميخته است. از اين روى گاهى از خانواده مؤمن كافر به دنيا مى آيد و از خانواده كافر مؤمن. از همين جاست كه گاهى مؤمن گرفتار گناه مى شود و كافر به نيكى روى مى آورد. بنابراين جان مؤمنان به آنچه از آن آفريده شده اند عشق مى ورزند و جان كافران نيز به سوى آنچه خلق شده اند ميل مى كنند.

گفته اند: از اين حديث و مانند آن فهميده مى شود: در اساس آفرينش انسانها سرشت ها يكسان نبوده گلِ وجود راست قامتان و مؤمنان از گِل وجود كژ رفتاران و كافران جدا بوده است و آن كه از پايه ديوار وجودش كج است تا ثريا كج خواهد بود؟

لكن اگر به ديده انصاف بنگريم و سرمايه هاى وجودى انسان را به درستى بكاويم و به گنجينه نظام آفرينش كه برترين آفريدگار برترين و بهترين آفريده را پديد آورده و در بهترين و استوارترين جايگاهها او را قرارداده مورد توجه قرار دهيم مى يابيم: اين نظريه هم از جنبه علمى مردود است و هم از ديدگاه قرآنى پذيرفته نيست.

از جنبه علمى در بيولوژى ثابت شده است: خويها منشها و حتى منشها و خويهاى اخلاقى تا اندازه اى بسان ويژگيهاى نوعى از نسلى به نسل ديگر انتقال مى يابند. ولى اين خويها و منشها به گونه اى نيست كه درخور دگرگونى نباشند بلكه به وسيله زمينه ها و عوامل تربيتى محيط مدرسه استاد خانواده و… دگرگون مى شوند. به گفته شهيد مطهرى هنگامى كه به سرشت انسانى از جنبه اخلاقى و تربيتى بنگريم در مى يابيم: