قصاید

محمد تقی ملک الشعرا بهار

نسخه متنی -صفحه : 48/ 12
نمايش فراداده

سخن بزرگ شود چون درست باشد و راست

  • برون پرده جهانى ز حكمت است و هنر به تخت ملك فريدون، به پيش صف رستم به گاه پوزش خاك و به گاه كوشش آب عتابهاش چو سيل دمان، نهنگ اوبار به گاه رقت، چون كودكى نكرده گناه به وقت راى زدن، به ز صد هزار وزير به بزم سازي، مانند باده نوش نديم به گاه خوف مراقب، به گاه كين بيدار به حسب حال، كجا بشمرد حكايت خويش؟ به حسب حال، كجا بشمرد حكايت خويش؟
  • درون پرده يكى شاعر ستوده لقاست به احتشام سكندر، به مكرمت داراست به وقت هيبت آتش، به وقت لطف هواست خطابهاش چو باد بزان، جهان پيماست به وقت خشيت، چون نره ديو خورده قفاست كه هر وزيرى داراى صد هزار دهاست به پارسايي، چون مرد مستجاب دعاست گه بات چو كوه و گه عطا درياست حديهاى صريحش تهى ز روى و رياست حديهاى صريحش تهى ز روى و رياست