تعقل و تعبد در احکام شرعی

اسداللّه لطفی

نسخه متنی -صفحه : 13/ 3
نمايش فراداده

خداوند نمى خواست اين كمال را به آدم بدهد. آدم از درخت معرفت خورد و چشمش باز شد و گفت: عجب! ما تا به حال كور بوديم؟ تازه فهميديم خوب و بد يعنى چه؟

بعد خدا به فرشتگان گفت ديديد ما به اين گفتيم, نمى خواستيم از شجره معرفت و شناخت بهره مند گردد وليكن خورد و چشم و گوشش باز شد.

خطر اين كه از درخت جاودانگى هم بخورد و جاودانه بماند هم هست, پس بهتر است بيرونش كنيم.

از اين قضيه تحريف شده در تورات بود كه در جهان اروپا كم كم مطرح شد كه يا علم و يا دين. مذهب يعنى دين خدا, دستور خدا, پس معلوم مى شود كه ميان دين و معرفت ناسازگارى است. يا آدم بايد امر خدا را پذيرا باشد و دين خدا داشته باشد, يا بايد از درخت معرفت بخورد و عالم به حقايق گردد.

قرآن كريم داستان نزديك شدن آدم را به آن درخت, بعد از داستان:

(وعَلَّمَ آدم الأسماء كلّها ثُم عَرضهم على الملائكةِ فَقالَ اَنْبئونى بأسماءِ هولاءِ اِنْ كُنتم صادقينَ)2

ياد كرده, يعنى آدم وقتى به بهشت رفت قبل از آن عالم و دانا شده بود, همه حقايق را آموخته بود. آدم بود كه در بهشت بود, نه يك حيوان چشم بسته كه با خوردن ميوه آن درخت, چشمش باز شده باشد. آدم بود كه رفت به بهشت. چون آدم بود, عالم بود, شناخت داشت, حقايق را مى دانست وليكن با آن همه علم و معرفت, از آدم بودن خارج شد كه باعث شد از بهشت بيرون گردد. اسير هوى و هوس و يا حرص و طمع گرديد.

مى بينيم كه در نظر قرآن كريم, از همين قضيه فهميده مى شود كه دين با علم نه تنها هيچ گونه ناسازگارى ندارد, بلكه در اساس علمى هم كه آدم ياد گرفته بود, از جانب خداوند متعال بوده, چه اين كه خدا فرمود:

(وعَلَّمَ آدم الأسماء كلّها…)

خداوند بود كه حقايق را به آدم تعليم داد.

موضوع تعقّل و تعبّد هم, به طور دقيق, در ادامه همين بحث كلّى ارتباط عقل و وحى و يا رابطه علم و دين است كه در محدوده احكام فقهى مطرح مى گردد و از اهميّت ويژه اى برخوردار است.

حال در تبيين اين مبحث, به بخش عمده آن و قسمت اصلى, مبنى بر تعيين حدّ و مرز تعقل و تعبّد در احكام شرعى مى پردازيم.

قلمرو تعبّد

واجب, يا تعبّدى است و يا توصّلى در خصوص اين كه مقصود از تعبدى و توصلى چيست؟ فقهاء اختلاف نظر دارند و معانى و تعريفهاى بسيارى براى آن دو ذكر كرده اند:

1 . تعبدى آن است كه غرض از امر حاصل نمى شود, جز اين كه مكلّف واجب را به قصد نزديكى به خدا, انجام دهد, مثل اقامه نماز كه شرط اساسى در آن قربةً الى اللّه يا قصد قربت است.

در برابر, توصلى يعنى غرض از امر حاصل مى شود, چه اين كه قصد قربت در آن باشد و چه اين كه قصد قربت در آن نباشد, مثل جواب سلام, برطرف كردن نجاست از لباس براى نماز. اين معنى از تعبدى و توصلى معروف و شايع است.3

اشكال: وظيفه مكلّف برابر اين تعريف, تنها انجام آن چيزى است كه به آن امر شده, اما تحصيل غرض, وظيفه او نيست و راهى براى تحصيل غرض مولى وجود ندارد, جز اين كه آنچه را كه مكلّف بدان امر شده, انجام دهد.

برابر اين تعريف, در خصوص عمل به واجبات توصلى, بايد گفت: مكلّف اگر واجب را انجام دهد تكليف از او ساقط مى شود و در اصطلاح مى گويند مُجزى است وليكن آيا ثواب هم به آن تعلّق مى گيرد يا خير؟ قطعاً بايد گفت ثواب و اجر معنوى بستگى به تحقق قصد قربت است, در واجب تعبدى حاصل شود يا در واجب توصلّى.4

2 . تعبّدى يعنى وظيفه اى كه از جانب شارع مقدس تشريع و مقرّر گرديده تا بدان وسيله بنده اظهار بندگى كند و پروردگار عالم را بپرستد در حالى كه واجب توصلى, اين چنين نيست كه در اثر عمل به آن مكلّف اظهار بندگى و خشوع كند و گفته شود روح تعبّد و عبادت در آن است.5

اين تعريف از تعبّدى و توصلى از ميرزاى نائينى است نظر ايشان است. حضرت امام خمينى, بيانى در خصوص تعبدى دارند كه در ضمن اشكال است به تعريف ميرزاى نائينى. خلاصه بيان ايشان چنين است:

(واجبات و مستحبات را اقسامى است:

1 . آنهايى كه هرگونه انجام شود, غرض حاصل مى شود. به عبارت ديگر. مطلوب در آنها نفس تحقّق و ايجاد است, به هرگونه ممكن, مثل ستر عورت, نجات غريق و…

3 . احكامى كه غرض در آنها به صرف قصد عنوان حاصل نمى شود, بلكه افزون بر آن, قصد قربت هم نياز است.

اين مورد خود دو حالت دارد:

الف. احكامى كه در عمل به آنها عبوديت الهى و پرستش خداوندى مطرح است و اظهار خشوع و خضوع بنده نسبت به خداست, مثل نماز, حجّ, اعتكاف.

ب . احكامى كه در تحقّق آنها, گرچه قصد قربت بايد باشد و اطاعت خدا مطرح گردد, ليكن اين چنين نيست كه با عمل به آنها مكلّف اظهار بندگى كند و خشوع و خضوع لازمه آن باشد, مانند پرداخت زكاة, خمس و…

بنابر اين احكامى كه در آنها قصد قربت شرط است, بايد گفت دو نوع است:

1 . تعبّدى.

2 . تقرّبى.