علي مختاري
اين روزها كنگره بزرگداشت مقدس اردبيلي بر محور شمعِ تقدّس و تحقيق، تشكيل ميگردد و علاوه بر علم رسمي و احياي آثار لفظي، به وادي مقدّسِ1 معنويت نيز نظر دارد.
امروزه كه ميراثِ فرهنگي را بيشتر با صبغهاي زميني، در حفّاريها، نقوش سنگها و كوهها، ظروف سفالين، گچبريها، مُقَرْنس كاريها، منبّت كاري قلمدانها، ترسيم طرح البسه اعيان و اشراف و شكل و شمايل و تصاوير آنها جستجو ميكنند، احياي ارزشهاي معنوي و شناساندن شخصيتهاي قدسي، رنگي آسماني به كنگره ميبخشد، و صلاي صغير عرشيان را به گوش فرشيان ميرساند و تذكاري است كه «لاميراث كالأدب».
برخي از نويسندگان ـ بخصوص ره رسيدههاي نارسته ـ حرمت فقها را پاس نميدارند و با تعبيراتي زشت و ناروا به اساطين حوزه حملهور ميشوند و با نهايت تنگ نظري به آراي ديگران مينگرند. اين مقال ميكوشد تا نمايي از ادب مرحوم اردبيلي را در قلمرو قلم قدسي حريم حرمت فقاهت، ترسيم كند.
حرمت پير مغان بر همه كس لازم است سر زده داخل مشو ميكده حمام نيست
صفا و صميميّت و حق شناسي و ادب و عفّت قلم و احترام به آرا و نظريات ديگران، جزو هويّت اصلي روحانيت است و ميراثي است كه نبايد ناديده انگاشته شود. 2 حضرت امام خميني قدسسره در اين باره ميفرمايد:
آقايان بايد خيلي مواظب خوردهكاريها باشند، خيلي بايد مواظب الفاظشان باشند، مبادا خداي نكرده به واسطه شطر كلمهاي، سلب توفيق از آنها شود يا از زمره محصلين، خارج گردند و يا از طريقِ الهي و صراط مستقيم بيرون روند». 3
همچنين در تدريس خارج فقه فرمودند:
... مسأله بليط بخت آزمايي از مسائل اجتهاديه فقه است، و نظريههاي مجتهدين، ممكن است در باره آن مختلف باشد؛ چه، اينگونه مسائل، از مسائل ضروري و واضح فقه نيست تا اينكه همه در آن متّفق باشند در همين مسأله بليطهاي بختآزمايي مشهور بود كه مرحوم آقاي خوانساري و مرحوم ميرزا سيد يونس اردبيلي (رضوان الله عليهما) جايز ميدانند، البته اين اجتهاد ايشان است كه مؤدّا به جواز شده است و اين سبب نميگردد كه چون آنها جايز ميدانستند، ما بر آنان طعنه بزنيم. بلكه ميتوانند بيايند و با ما مباحثه كنند. 4
محقق اردبيلي هنگام نقل و نقد ـ در عين بررسي و ردّ برخي آراي ديگران ـ ادبي ستودني دارد. به كتاب مجمع الفائدة والبرهان بنگريد كه چنين تعبير ميكند: «... و هم أعلم...»، (ج 7، ص 368)؛ «والأمر في ذلك هيِّن...»، (ج 5 ، ص 9)؛ «فكأنّ غرضهم مجرّد إبداء الاحتمال لا الفتوي»، (ج 9، ص 370)؛ «هذا ظنّي ولكنّه لأيغني من الجوع، و لعلّي لا اُعاقَبُ به إن شاء الله...»، (ج 3، ص 190)؛ «و هو أعرف، قدَّس الله سرَّه»، (ج 9 ، ص 202)؛ «و لعلَّه أرادبه معني آخر»، (ج 11 ، ص 557).
مقدس اردبيلي از محقق طوسي چنين تجليل ميكند: «أفضل العلماء و صدر الحكماء، نصير الحق و الشريعة، و معين الفرقة الناجية بالبراهين العقليّة والنقليّة علي حقيّة مذهب الإثني عشريّة، نفعه الله بالعلوم الدينيّة و حَشَرَهُ الله مع محمّدٍ خاتم الرسالة و آله، الأُمناء الأئمّة، عليهم أفضل السلام و التحيّة»، (ج 3 ، ص 189)؛ و نيز ر.ك: ج 2، ص 17) زبدة البيان، ص 59، 510، 304، 331 و 695 .
از سيد ابن طاووس چنين نام ميبرد: «الإمام العالم العامل الزاهد الورع التقي النقي ابن طاووس الحسيني (رَوَّحَ اللهُ روحه العزيزة)»، (ج 2، ص 514).
محقق اردبيلي آنقدر براي سيد مرتضي احترام قائل است كه گويد: «سيد مرتضي جز با دليل و برهان، از محدوده مفهوم آيه شريفه، پا فراتر نمينهد، «... لعدم خروجه عن الآية إلاّ بيقين...» (زبدة البيان، ص 239). آري، قدر زه زرگر شناسد، قدر گوهر گوهري.
در زبدة البيان از مفسران و متكلمان فقيهان فريقين زياد نقل و نقد ميكند؛
مثلاً بيش از پنجاه بار نام ابوحنيفه را ميبرد ولي نديدم جايي به كسي توهين كرده باشد بلكه گاهي حرفِ حقّ عالمانِ عامّه را ميستايد؛ مثلاً مينويسد: «زمخشري در كشّاف چنين و چنان گفته و چه خوب گفته است».
همچنين پس از نقل كلام شعبي مينويسد: «هذا كلام جيّدٌ جدّا» (زبده، ص 568).
معمولاً در آغاز كتاب و گاه در بين آن، نام محترمانه و كامل بزرگان را ذكر ميكند مثلاً: «قال الشيخ أبوعلي الطبرسي رحمةالله في تفسيره الكبير» ص 4؛ «و نقل الشيخ أبو علي الطبرسي قدس الله روحه الشريفه» (زبدة، ص 422).
و ذيل آيه شريفه «فأعرضعنهموَعِظْهم وقللهمفيأنفسهم قولاًبليغا...»5ميفرمايد: «... آيه، بر به كارگيري ملايمت و حسن خلق و عدم خشونت در امر به معروف و نهي از منكر تأكيد دارد حتي اگر فاعل منكر، كافر باشد؛ نظير اينكه خداوند به موسي و هارون در برخورد با فرعون ميفرمايد: « و قولا له قولاً ليّنا لعلّه يَتَذَكَّر أو يَخْشي ».6
از اين آيه شريفه، نهايت مبالغه و سفارش در خوش خلقي و عدم غلظت و غضب، فهميده ميشود. (زبده، ص 689).
«... بعيد نيست آيه شامل ياد دادن مباحث علمي و تعليم و تربيت و... نيز بشود؛ خدا ما و شما را به چنين روشي موفق بدارد» ص 351.
وقتي انسان با چنين برداشتها و مضاميني روبه رو ميشود با خود ميگويد اي كاش مبحث امر به معروفِ زبدة البيان، كتابِ درسي حوزهها ميشد.
عملاً نيز لحن محقق همراه با نوازش و ملاطفت است مثلاً در رساله اصول دين چنين تعبيراتي دارد: «عزيز من تأمّل نماي در اين كلام».
و در تفسيرِ « اُدْعُ إلي سبيل ربِّك بالحكمة والموعظة الحسنة و جادِلهم بالتي هي أحْسن » (نحل / 125) .
ميفرمايد:
... آنان را فراخوان با قياس جدلي، كه از مقدّمات مسلّمه نزد خصم، تشكيل ميشود هر چند آن مقدّمات در واقع درست نباشد، يعني دعوت كن از بهترين راهِ مجادله و مباحثه و ممارات، نه به گونهاي كه در آن داد و فرياد باشد و طرف نفهمد، بلكه بايد زورگويي، ترشرويي، اعراض و شتم نباشد و گفته نشود: من نميفهمم، چنانكه همين شيوه نكوهيده، عادت نادانانِ روحاني نماست همچنين جدال احسن يعني، مقدّمات نادرستِ دليلِ طرف، به شيوه صحيح پاسخ داده شود تا شبهههاي آنان زدوده گردد، نه با سكوت، زورگويي و داد و فرياد. يا گفته شود: اين مطلب از واضحات است و جواب نميخواهد و... خلاصه آنكه دعوت بايد در نهايت نرمش و ملايمت باشد نه زور و سنگدلي... و اين آيه، مماراتِ حسنه را تجويز ميفرمايد نه مراء باطل را؛ همينطور است آيه « فلا تمارِ فيهم إلاّ مراءً ظاهرا »(كهف/22).
چنانكه روايات فراواني نيز، از مراء و جار و جنجال بينتيجه نهي ميكنند مثل: لاتمارِ فإنّ المؤمن لايماري». (زبده، ص 348).
هنگام انتساب فتوايي به اصحاب ـ اگر مسأله اجماعي نباشد ـ با ترديد و احتياط، تعبير ميكند مثلاً «و أمّا أصحابنا، فكأنّهم يجعلونه مخصوصا بالمرض». 7
يا مينويسد: من چنين گمان ميكنم به عنوان نمونه عبارت زير را كه ميفرمايد:
الذي أظنّ، تحريم ما يأخذون في هذا الزمان بغير إذن الإمام عليهالسلام مثل العشر الحاصل من القرايا، فإنّ حلّه في الأصل
و استحقاق المسلمين له علي مايفهم من كلامهم رحمهم الله موقوف علي كون تلك القرايا فتحت عنوةً بإذن الإمام عليهالسلام ... قال الشيخ ابراهيم رحمه الله». 8
بارها از علماي عامّه با احترام نام ميبرد. مثلاً در رساله اصول دين گويد: «فلاني كه از دانشمندان عامه است يا ضرار پسر صرد ـ كه شخصي است از اهل دانش ـ گفته است».
به رغم صفا و صميميت سايهسار بساتين كتبي اردبيلي، در حديقهاش خارهايي به چشم ميخورد مثلاً:
مرا گذار به اصفهان افتاد. ديدم كه مردم آن بلده شيخ ابوالفتوح عجلي شافعي اصفهاني را شيخ ابوالفتوح رازي نام كرده بودند و به اين بهانه به عادت پدران خويش، قبر آن سنّي صوفي را زيارت ميكردند و اگر چه از مردم آن ديار، امثال اين كردار، دور نيست زيرا كه پنجاه ماه زياده از ديگران نسبت به حضرت شاه ولايت ناشايست و ناسزا گفتهاند و در اين زمان كه مذهب شيعه قدري قوت گرفته است، ايشان همچنان مانند پدران، چندان محبتي به شاه مردان ندارند». 9
همه صاحبنظران چنين نظر ميدهند كه اظهاراتي از اين دست، تراوش قلم قدسي اردبيلي نيست و خارهايي است كه دستِ تحريف و تصحيف، در حديقه كاشته است. مرحوم علامه شعراني در اين باره گويد:
اين اعتراضِ غيرِ وارد بر اهل اصفهان، البته از مثل احمد اردبيلي ـ صاحب آيات الأحكام و شرح ارشاد ـ سخت بعيد است، مردي به آن درجه فضل و علم، ميداند كه اگر مردم شهري اشتباه كنند و قبر سنّي را قبر شيعي بدانند، دليلِ بر سوء سريرت آنان نيست و اشتباه قبر ـ چنانكه گفتيم ـ براي قاضي نورالله شوشتري نيز رخ داد و هيچ كس توهم سوء سريرت، در باره او نكند. ملا احمد اردبيلي، معاصر شاه عباس بزرگ است كه اصفهان پايتخت او بود، چگونه مردم اصفهان در عهد او محبّتي به شاه مردان نداشتند؟. 10
همّ و غمّ مرحوم اردبيلي در تأليف و تصنيف خلاصه نميشود؛ بلكه سياه كردن صفحههاي سفيد و كلاس و كتاب را ابزاري براي خودسازي و صفاي دل ميداند. از اين رو، همواره از كوزه نهادش طهارت و تقوا ميتراود. هرگاه از گناه و رذايل اخلاقي سخني مطرح ميشود، به خدا پناه ميبرد؛ مثلاً در پايان بحث مراء مينويسد: « أعاذَنَا اللّه و إيّاكم عن أمثالها» 11 با آنكه مفصل بحث تفسيري و فقهي استعاذه را در ذيل آيه شريفه « فإذا قَرَأت القرآن فاسْتعذ باللّه من الشيطان الرجيم »مطرح ميكند. 12
وي در توصيه به استغفار و استعاذه ميفرمايد:
از سوره ناس و فلق ميشود استحباب پناهندگي به خدا را فهميد، پناه بردن از شرّ شيطان، جنّ، انس، جادو و چشم زخم آنان؛ همچنين از خطاب «فَصَلِّ لربك وانحر» به پيامبر پاك و معصوم ـ و غير اين آيه ـ ميتوان استنباط كرد كه استغفار و توبه،
مستحبّ است هر چند به وجود گناه آگاهي نباشد. پس، بعيد نيست غسل توبهاش نيز مستحب باشد». 13
در باره آن مرحوم كه اين همه استعاذه و استغفار دارد آوردهاند:
«ولم يصدر عنه فعل مباحٍ فضلاً عن الحرام والمكروه»؛ در طول چهل سال از او كار مباحي هم سر نزد، چه رسد به حرام و مكروه. 14 سرگرمي او به تهذيب و تربيت چنان مؤثر بود كه جانها را زير و رو ميكرد. يكي از دست پروردگان مقدّس، ملا عبدالله شوشتري رحمهالله در مقام موعظه به فرزندش ميگويد:
يا بُنَيَّ إنّي بعد ما أمرني مشايخي ـ رحمهم الله ـ بالعمل برأيي، ما ارتكبتُ مباحا و لا مكروها إلي الآن، حتّي الأكل والشرب والنوم... .
فرزندم! از آن هنگام كه اساتيدم دستور دادند: به رأي خودت عمل كن و اجازه اجتهادم دادند، تاكنون، مرتكب كار مباح و مكروه نشدهام، حتي در مورد خوردن، آشاميدن، خواب و... . 15
پس از شرح ابا و استنكار ابليس، و نقل داستان حضرت يونس عليهالسلام مينويسد:
آيات گذشته دلالت دارد بر تحريم افترا به خدا... و بر تحريم انكار حق اگر حرفِ خصمّ، درست باشد؛ پس ـ چنانكه امروزه رايج و متعارف است ـ حق ناپذيري، مراء و جدالِ بيفايده و تلاش براي اينكه حرف خود را توجيه و منطق خصم را تزييف و ابطال كند، حرام است. 16
بارها ميشد كه مرحوم ملا عبدالله شوشتري، مسائلي را از محقق اردبيلي ميپرسيد و آن مسائل بين آن دو عالم بررسي و موشكافي ميشد. بسا ميشد كه ناگاه مرحوم اردبيلي بين بحث، ساكت ميشد يا اظهار ميداشت: اين باشد تا به كتاب، مراجعه كنم. سپس، دست مرحوم شوشتري را گرفته و روانه خارج شهر ميشد؛ هنگامي كه به جاي خلوتي ميرسيدند، مقدس، مسأله را مطرح و موشكافي ميكرد.
وقتي، مرحوم شوشتري با شگفتي ميپرسيد: شما كه مطلب را به اين خوبي ميدانستيد، چرا در جلسه مباحثه مطرح نفرموديد؟ پاسخ ميداد: آنجا گفتگويمان در حضور مردم بود، و اين احتمال وجود داشت كه ما بخواهيم با همديگر جدال و بر يكديگر غلبه پيدا كنيم؛ ولي اينجا جز خداي متعال كسي نيست و از فخرفروشي و اظهار فضل بدوريم. 17
در بيان قصه حضرت يونس عليهالسلام مينويسد:
اين ماجرا ميرساند كه انسان بايد همواره بر خوف عظيم باشد. وقتي چنان بلايي به سر آن حضرت آمد، با آنكه كارش ترك اولي بود، پس در باره ما چه ميپنداري؟ مگر آنكه به خاطر بيلياقتي و بياعتباري، خداوند به ما چندان توجهي نكند و به حال خود رها سازد؛ و از همين هم به خدا پناه ميبريم. 18
نويسنده در آغاز زبدة البيان، تيمنا به تفسير آياتي از سوره مباركه حمد ميپردازد و در پايان مينگارد:
نظم اين سوره طريقه دعا كردن را تا اندازهاي ياد ميدهد؛ يعني اينكه دعا بايد، پس از بسم الله، ذكرِ حمد و ثناي خدا و توسل به وسيله عبادتي باشد، چنانكه راه و رسم ما و مفاد روايت نيز همين است. 19
و من نديدم كسي متوجه اين نكته شده و آداب دعا كردن را از نظم سوره فاتحه استنباط كرده باشد ... . 20
و براي اينكه اين سخن، باعث بدبيني به مفسران نشود، فورا ميفرمايد:
و كأنّهم تركوها للظهور، أو لوجودها في غيرها، الله يعلم.
گويا علماي ديگر هم به اين مطالب پي بردهاند و چون روشن بوده رها كردهاند، يا چون اين آداب دعا، در جاي ديگر موجود بوده است، متذكر نشدهاند؛ خدا ميداند.
روحيّه تعبّد و فناي في الله، در محقق اردبيلي به اندازهاي است كه نه تنها خود را فهميده و ديگران را، ظاهرگرا و خود مراد و كوته نظر و متعصّب نميشمارد، بلكه معمولاً با تعبير «الله يعلم» و نه «اللّهُ أعلم» خود را هيچ اندر هيچ ميانگارد و مكرّر به خدا پناهنده ميشود تا دچار غرور نگردد. مثلاً، پس از پاسخ به فخر رازي گويد: «الله يعلم... الله الموفق للحقّ والصواب و إليه المصير و المآب» 21 و هنگامي كه بحث رذايل مطرح ميشود، ميگويد: «أعاذنا الله و إيّاكم عن أمثالها» 22 و مثل: «و من روافع النكاح، الارتداد ـ نعوذ بالله منه ـ » «و عياذا بالله كه خداي تعالي...» 23 و توصيه ميكند: «از خدا بخواه كه به تو بفهماند: «استفهم الله يفهمك». 24
نعمتهاي ناشناخته
اساتيد خوب ـ كه معمولاً هم گمنام ميزيند و ميروند ـ از نعمتهاي ناشناخته و مجهول القدرند. هنگامي كه آنها رفتند ما به خود ميآييم و دريغا كه ديگر، آه و افسوس درماني نخواهد شد.
فراق استاد، فريادِ دلِ دردشناس اردبيلي را درآورده، او در مبحث قبلهشناسي و رياضيات فلكي چنين انگشت حسرت به دندان ميگيرد و گويد:
در اين زمان، اهل اين دانش جدّا كميابند. تنها كسي را كه من در اين روزگار سراغ دارم، دايي خودم است، او شخصيتي است كه پس از خواجه نصيرالدين طوسي رحمهالله از علماي اين فنّ و حكماي اسلامي، متديّن و يگانه است. خدايش او را به راهي كه رضايت دارد موفق بدارد و به وجود او بر ما منّت گذارد و از دانشش بر ما افاضه فرمايد.
از كم توفيقي اين بنده، اين كه ـ پس از نزديك بيست و پنج سال دوري و آرزوي بهرهوري حضوري ـ در نجف اشرف به محضرش رسيدم. ليكن بعضي از آن ايام را، بيمار بودم و بعضي غافل؛
خلاصه، قدر اين نعمت ندانستم و شكرش به جا نياوردم، تا از اين جا رفت و از من جدا شد. از خداي كريم ميخواهم مرا موآخذه ننمايد بلكه توفيق تشرّف و استفاده عنايت نمايد. 25
ما امروزه در سايه فداكاري فرزانگان و مداد عالمان و دماء شهيدان به سر ميبريم و دسترساي ولايت بر سرماست. ولي ديروز، نگاهبانان شريعت سوختند و ساختند و با راهاندازي كاروان شهداء الفضيله لواي مقدس زعامت و فقاهت برافراشتند.
محقق اردبيلي در سال 978 همزمان با تأليف نخستين بخش مجمع الفائدة والبرهان در نجف اشرف، از ترس دشمنان، مختفي بوده است، در اين باره مينويسد:
وَقَعَ اختتامه في... في مشهد أمير الأمراء و عليه و علي حبيبه سيد الأنبياء و أولاده سادات الأتقياء عليه أفضل التحية والثناء، في زمن الإختفاء من الأعداء. 26
شهادت بزرگاني چون شهيد اوّل و ثاني با عصر مقدس اردبيلي چندان فاصله ندارد.
در مواقع بسياري از ضروريترين نياز اهل علم، كه در اختيار داشتن كتاب است، در مضيقه بودهاند؛ به گونهاي كه مرحوم اردبيلي از تمام آثار مرحوم شيخ مفيد غير از مقنعه را نديده بوده و اظهار ميدارد: «همه آثار مرحوم مفيد و بيشتر آثار مرحوم صدوق نابود شده است». 27
با آنكه اكنون با گذشت چهار قرن، چهل و پنج عنوان، از كتابهاي شيخ مفيد در مجموعهاي چهارده جلدي منتشر شده است، اين نشان ميدهد كه مقدّس، حتّي اين آثار را در كتابخانه ديگران هم نيافته است يا ميفرمايد: «در باب غناء، حديث صحيحي نداريم». 28
با آنكه حدود صد روايت در اين باب هست. همين مطلب، تعجب شيخ حرّ عاملي و برخي ديگر را برانگيخته است. 29
وقتي مقدس اردبيلي حكمت 417 نهج البلاغه را نقل ميكند، ميفرمايد: «كأنّه في نهج البلاغه» شايد آن وقت نهج البلاغه نزدش نبوده است.
ليكن امروزه، عصر ارتباطات، رسانه و رايانه و انفجار اطلاعات است و نبايد اين امكانات مايه عجب و غرور ما شود، بلكه بايد به تلاشهاي خستگي ناپذير بزرگان ارج نهيم و اين مسير مبارك را استمرار بخشيم.
1 . اقتباس از آيه: « فاخلع نعليك إنّك بالوادي المقدّس طوي ». طه (20): 12 .
2 . ر ك: سيماي فرزانگان، ص 247 ـ 280 .
3 . رساله نوين، ج 2 ، ص 218 به نقلِ سيماي فرزانگان ، ص 251 .
4 . رساله نوين، ج 2 ، ص 218 .
5 . نساء (4): 63 .
6 . طه (20): 44 .
7 . زبدة البيان، ص 235 .
8 . رساله خراجيّه، ص 25 .
9 . حديقة الشيعه، ص 604 و 605 .
10 . تفسير ابوالفتوح رازي، چاپ استاد شعراني، ج 1 ، ص 14 .
11 . زبدة البيان، ص 348 .
12 . زبدة البيان، ص 91 ـ 93 ، و آيه از سوره نحل (16): 98 است.
13 . زيدة البيان، ص 91 .
14 . منتخب التواريخ، ص 196 ؛ سيماي فرزانگان، ص 106 .
15 . سيماي فرزانگان، ص 106 .
16 . زبدة البيان، ص 354 .
17 . انوار نعمانيه، ج 3 ، ص 40 .
18 . زبدة البيان، ص 354 .
19 . ر ك: كافي مترجم، ج 4 ، باب الثناء قبل الدعاء .
20 . زبده البيان، ص 7 .
21 . زبده، ص 392 .
22 . زبدة، ص 348 .
23 . رساله اصول دين.
24 . زبده، ص 91 .
25 . مجمع الفائدة، ج 2 ، ص 71 ـ 72 .
26 . مجمع الفائدة، ج 3 ، ص 455 .
27 . مجمع الفائدة، ج 5 ، ص 9 ـ 10 .
28 . مجمع الفائده، ج 2 ، ص 565 .
29 . فوائد طوسيّه، ص 88 ؛ رساله نجم المؤمن، از مرحوم ملا محمد مهدي استرآبادي (م 1259)، نسخه خطي شماره 9577 ، كتابخانه آيةالله مرعشي قدسسره .