بودا درباره ى اين اصول نيز تأكيدگذر دارد و مىخواهد كسى وابسته ى تعليمات نماند. مىگويد دلبستگى به چيزى يا نظرى يا خوارشمردن چيزى يا نظرى همان است كه حكما بدان قيد و بند مىگويند. مىگويد تعليم شبيه كلكى است كه براى عبور از آب درست شده نه براى چسبيدن به آن. پس ازگذر از آب ديگركلك به درد نمىخورد. نمى شود گفت حالا كه به كمك كلك از آب گذشتم دوستش دارم و هميشه آن را با خود نگه مىدارم. اين غلط است. بايد كلك را لب آب گذاشت و رد شد.مىگويد آيين من براى گذشتن ساخته شده نه نگه داشتن. بايد حتى چيزهاى خوب (تكاليف عالى معنوى) و به طريق اولى چيزهاى بد را ترك كرد.مىگويد خود را از خودها فنا كنيد.
خود جاه طلب، خود جلودار، خود تاج و تخت... خود چيزى نيست جز مجموعه اى از اميال. از آنجا كه نجات هر كسى از خودش و در خودش مى باشد اين خود بايد وارسته و سبكبال باشد و سايه ى هيچ ميل و طلبى بر آن سنگينى نداشته باشد تا بتواند نقش پرواز به سوى رستگارى را خوب ايفا كند.
بودا: «هر كس چه اكنون و چه بعد از مرگ بايد چون چراغ رستگارى خود باشد و به پناهگاه خارج از خود روى نياورد». (1)
به اين ترتيب بودا فلسفه ى نجات را از بُعد اجتماعى مطرح نمى كند، چرا كه همه ى جان ها يكسان نبوده و در چرخش حيات (گردونه ى كارما) آن قدر بايد بيايند و تبديل شوند تا وارسته و خالص به رهايى رسند. اين آمد و شد در اجساد مختلف تا زمان نيل به وارستگى ادامه خواهد يافت و اين برخلاف نجاتى است كه « مهدى موعود » (عليه السلام)منجى آن است و به يك جامعه ى منتظر پاسخ مى گويد. انتظارى كه در جان هاى صاف و زلال چشم به راه رستگارى است.
1- شاله، فليسين، تاريخ مختصر اديان بزرگ، (ترجمه ى منوچهر خدايار محبى)، ص 118 .