زنان، آن سوی دوربین بنی اعتماد

نسخه متنی
نمايش فراداده

زنان، آن سوي دوربين بني اعتماد

محمد شكيبادل

در بين كارگردانان زن سينماي ايران، رخشان بني اعتماد، بلند آوزاه ترين است. سينماي وي براساس تجربه اي كه در طول دوران حرفه اي خود داشته، بنا شده است. بني اعتماد، متولد فروردين 1333 تهران و فارغ التحصيل رشته كارگرداني سينما از دانشكده هنرهاي دراماتيك در سال 1358 است. وي كار در تلويزيون را به عنوان منشي صحنه، پيش از تحصيلات كلاسيك خود يعني سال 1352 آغاز كرد. از سال 1359 وارد گروه كارگرداني فيلم هاي سينمايي شد و فعاليت خود را در مقام دستيار كارگردان و برنامه ريز تا سال 1364 ادامه داد.

زندگي حرفه اي بني اعتماد با مستندسازي براي تلويزيون آغاز مي شود. فيلمهاي مستند او عبارت هستند از:

فرهنگ مصرفي(1363)، اشتغال مهاجرين روستايي در شهر(1364)، تدابير اقتصادي جنگ(1365)، تمركز(1366)، گزارش 71(72 ـ 1370)، بهار تا بهار(72 ـ 1370). اين فيلمها رو به كي نشون مي دين؟(72 ـ 1370)، آخرين ديدار با ايران دفتري(1374)، زير پوست شهر(1375)... اما بني اعتماد به ساخت فيلم مستند بسنده نكرد و از سال 1366 شروع به كارگرداني فيلمهاي سينمايي داستاني كرد. آثار وي در اين عرصه عبارتند از: خارج از محدوده(1366)، زرد قناري(1367)، پول خارجي(1368)، نرگس(1370)، روسري آبي(1373)، بانوي ارديبهشت(1376)، باران و بومي(يك اپيزود از فيلم قصه هاي جزيره1377)، و زيرپوست شهر(1379).

سينماي بني اعتماد در سه فيلم آغازين خود، تصوير چشمگيري ندارد. داستان هر سه فيلم كه با زباني طنز بيان شده، فاقد كشش و جذبه اي متقاعد كننده براي تماشاگر است، اما گرايش بني اعتماد به مستند سازي و تصويركردن شرايط اجتماعي، به خوبي در اين فيلمها مشهود است. آنچه بني اعتماد را به عنوان يك كارگردان، تثبيت مي كند فيلمهايي است كه پس از اين دوره مي سازد. از «باران و بومي» كه بگذريم(زيرا يك فيلم كوتاه به شمار مي آيد)، شخصيتهاي محوري چهار فيلم ديگر او زنان هستند.

«نرگس» داستان زن جواني است كه سعي دارد شوهر بزهكار خود را در شرايط سخت جامعه از انجام عمل خلاف بازدارد. «روسري آبي» ماجراي دختري است كه مادر معتاد و برادر و خواهرش را سرپرستي مي كند. او كه از قشر پايين جامعه است در كشاكش عشقي نامتعارف سعي مي كند به رغم سنتهاي جامعه، خود و خانواده اش را از طبقه اي كه به آن تعلق دارد، بيرون بكشد.

«بانوي ارديبهشت» حكايت زني است از طبقه روشنفكر و مرفه جامعه كه در ميان سالي دچار عشقي خلاف سنت جامعه شده است و قصد دارد ميان وظايف مادري با عشق خود آشتي برقرار كند.

«زير پوست شهر» بيان تلاشهاي بي وقفه زني كارگر است كه سعي دارد خانواده خود را در شرايط سخت اقتصادي، حفظ كند.

بني اعتماد را مي توان از تبار كارگردانان سينماي اجتماعي ايران دانست، جهت گيري سينماي او به اين سمت، در اغلب فيلمهايش قابل رؤيت است. پرداختن به موضوعاتي از قبيل فقر، حاشيه نشينان، طبقات پايين جامعه و... از ويژگي هاي سينماي اوست. اما آنچه در اين گرايش، جايگاه بني اعتماد را ممتاز مي كند، نگاه به وضعيت زنان در مناسبات جامعه است كه در چهار فيلم اخير او مطرح بوده است. بني اعتماد از تقسيم فيلمهايش به زنانه و مردانه به شدت دوري مي كند. وي معتقد است، جنسيت افراد نبايد معياري براي ارزيابي انديشه آنان باشد، چراكه فيلمساز با انديشه اش فيلم مي سازد و نه با جنسيتش، هرچند كه جنسيت و احساسات او را بخشي از كليت انديشه وي بدانيم. [1] هيچ وقت براي آنكه فيلمساز مطرحي باشم كار نكردم،پيام زن، 110

بني اعتماد را بانوي ارديبهشت لقب داده اند. در عالم روحاني «ارديبهشت» نماينده واقعي راستي و پاكي اهورا مزداست و در عالم مادي نگهبان كليه آتشهاي رويِ زمين [2] فيلمي به بهانه دورافتادن از نرگسها، سعيد آذرين، سروش 58...

اين نوشتار تلاشي است براي بيان عناصر و مؤلفه هايي كه در چهار فيلم عنوان شده از بانوي ارديبهشت سينما بيش از پيش مورد تأكيد قرار گرفته است:

1 ـ آدمهاي پايين شهر در حاشيه جامعه

رخشان بني اعتماد دنياي فيلم را با فيلم مستند شناخت. در طول دوران مستند سازي اش با آدمهاي حاشيه نشين جامعه ارتباط برقرار كرد و با دوربين خود به ميان آنها رفت. پاي درد دل ها و سخنهايشان نشست و زندگي شان را كاويد. گرايش به تصويركردن زندگي و درد چنين آدمهايي، در سينماي داستاني بني اعتماد نيز ريشه مي دواند. او هميشه در فيلمهايش سعي كرده است به مسائلي از اجتماع بپردازد كه تاكنون كمتر مجال ارائه شدن يافته اند: اختلافات طبقاتي، زاغه نشيني، سنت هاي دست و پاگير، شرايط سخت اجتماعي و اقتصادي، مساله فقر و پيامدهاي آن و.... جسارت بني اعتماد، در رفتن به سوي سوژه هايي از اين دست كه به سادگي قابل طرح نيستند، ستودني است.

نرگس تصوير زندگي چند دزد خرده پا است كه در شرايط نابسامان اقتصادي سعي مي كنند با دله دزدي خود را بر بدنه اين اجتماع نگه دارند. در اين ميان، تلاش هاي نرگس ـ دختري كه با يك دزد ازدواج كرده است ـ براي مانع شدن شوهرش از كار خلاف و يافتن شغلي مناسب براي او، شرايط سخت زندگي را براي اين قشر از جامعه به زيبايي نشان مي دهد.

روسري آبي نيز بيان زندگي كارگراني است كه در حاشيه شهر تهران و اطراف كوره پزخانه ها، ميان زاغه ها و درون اتاقهايي كثيف و تاريك زندگي مي كنند. نوبركرداني، كه بار سرپرستي خانواده را به دوش مي كشد به سختي از مادر معتاد و برادر و خواهر كوچكترش نگه داري مي كند.

زيرپوست شهر، داستان زندگي طوبا، كارگر كارخانه چيت سازي است كه مردش از كار افتاده است و او مجبور است مخارج زندگي را تأمين كند. طوبا در خانه اي زندگي مي كند كه فقط دو اتاق تو در تو دارد. و شرايط اقتصادي روز به روز عرصه را به او و خانواده اش تنگ تر مي كند.

بني اعتماد براي تصوير چنين فضاهايي به خوبي از پشتوانه تجربي و مستندسازي خود استفاده مي كند. فضاها و آدمهاي ارائه شده همه باور پذيرند و حس همدردي را در تماشاگر برمي انگيزند.

2 ـ سنتها و شرايط دست و پاگير جامعه

بني اعتماد در تبيين شرايط جامعه اش، به سنتهاي غلط و دست و پاگير آن نيز اشاره مي كند و به شرايطي كه آدمها را تحت فشار و محدوديت قرار مي دهد، اعتراض مي كند. در حقيقت كشمكش داستانهاي بني اعتماد، جدال آدمها با شرايط است. اگرچه اين شرايط در بعضي موارد تا حدودي نامتعارف و يا تابو به حساب آيند.

در بانوي ارديبهشت، «فروغ» درگير با جامعه اي است كه نمي تواند او را به عنوان مادري بپذيرد كه دنيايي شخصي و عاشقانه هم دارد. رسول و نوبر در روسري آبي با شرايطي دست به گريبانند كه مانع ازدواج آنها، خارج از طبقه و مرتبه اجتماعي شان مي شود. عباس در زيرپوست شهر براي ازدواج با دختري بالاتر از طبقه خود و براي آنكه بتواند سطح خانواده خود را بالاتر بياورد، يا بايد به ژاپن سفر كند و يا دست به كار غير قانوني و قاچاق مواد مخدر بزند. عادل براي يافتن كاري مناسب، در جامعه سرخورده مي شود چراكه نمي تواند سابقه بزهكاري خود را انكار كند. بني اعتماد حتي در گزينش نامِ «نعمت آباد» براي يك محله زاغه نشين و عادل براي يك دزد سعي داشته است بفهماند در جامعه اي كه شرايط نابساماني تا اين حد حاكم باشد، عادل ها، دزد مي شوند، و نعمت آباد، نقمت آباد خواهد شد.

3 ـ عشق

عشق در چهار فيلم بني اعتماد، ظهور و بروز ويژه اي دارد. گويي فيلمساز سعي دارد عشق را در دنياي مردم پايين دست و شرايط نابسامان جامعه، دليلي براي زندگي و رشد انسان ها به شمار آورد. در نرگس، مثلث عشقي وجود دارد كه كه يك سرآن زني بزهكار(و شايد روسپي) است كه عادل را از نوجواني به جاي فرزند خود بزرگ كرده و سپس عاشق وي شده و به عنوان مردش او را پذيرفته است اما در اين ميان عادل خود سربه گريبان عشقي ديگر دارد كه در بدترين شرايط به او رو نموده است. عشقي كه در حين فرار از دست مأموران و در دستشوئي هاي يك بيمارستان و در هنگام تهوع پدر نرگس بوجود مي آيد، نشان از شرايط نامتعارف آدمهاي اين طبقه دارد. اما عادل به دليل عشقش مي خواهد كه ديگر دزد نباشد و كار خوبي داشته باشد. نرگس و آفاق هم به دليل عشق است كه با شرايط سخت زندگي كنار مي آيند و به دنبال راهي براي حفظ زندگي خود تلاش مي كنند.

در روسري آبي، عشق نوبر و رسول جسورانه تر است. نوبر عاشق رئيس كارخانه اي مي شود كه در آنجا كارگري مي كند و رسول هم كه با دختري از طبقه اي پايين تر از خود ازدواج مي كند، مي بايست شرايط و سنتهاي جامعه را زيرپا بگذارد. مفهوم عشق در روسري آبي، در رنگ آبي نيز نمود پيدا كرده است، كه در جاي جاي فيلم خود را نمايان مي كند. دلبستگي و عشق كبوتر و اصغر نيز جلوه اي از همان آبي بيكران است. در حقيقت مضمون اصلي فيلم پيروزي عشق بر موانع و اختلافات طبقاتي است. مثلث عشق بني اعتماد، در اين فيلم از نوبر، رسول و شرايط و تفكر بازدارنده اجتماعي تشكيل مي شود كه در وجود دختران رسول نمود پيدا كرده است.

عشق در بانوي ارديبهشت، جنبه تازه اي پيدا مي كند. فروغ زن مطلقه و ميان سالي است كه پسر نوجواني به نام ماني دارد. وي كه از طبقه مرفه جامعه است و خود كارگردان و فيلمسازي مستندساز است، با عشقي درگير شده است كه آن را براي خود مجاز نمي داند. فروغ در جمع بين عشق و وظيفه مادري خود را ناتوان مي بيند، و مخالفت هاي ماني نيز بر ترديدهايش دامن مي زند.

در زير پوست شهر عشق در نگاه بني اعتماد رؤيا و فريبي بيش نيست. در شرايط نابهنجار جامعه اي كه طوبا در آن زندگي مي كند عشق نمي تواند واقعيت داشته باشد و به سرانجام برسد. عباس پسر طوبا عاشق دختري از طبقه بالاتر و موقعيت اجتماعي مناسبتري است. عشق ديگر، عشق دوست عباس است كه مدتي ژاپن بوده و گويا معشوق او دختري ژاپني است كه فقط ما پوستري از او در فضايي فانتزي و رؤيا گونه مي بينيم. كارگردان در اين فيلم به جاي عشق هايي از اين دست عشق طوبا به خانواده و زندگي اش را جايگزين مي كند.

4 ـ تصوير زن

يكي از دغدغه هاي اصلي بني اعتماد در چهار فيلم ياد شده، پرداختن به زن و مسائل زنان است. بني اعتماد زن ها را زير نگاه تيزبينش تشريح كرده و سعي مي كند تصويري واقعي از زن و مسائل پيراموني اش ارائه كند. نگاه واقع بينانه اي كه بني اعتماد از مسير آشنايي با زنان جامعه در دوره مستندسازي حرفه اي خود به دست آورده، مبناي ارتباط و نگاه درست او به شخصيتهاي زن فيلمهايش است.

زن ها در فيلم هاي بني اعتماد اگرچه هميشه قرباني و بي استثناء معصوم هستند، اما همواره نماد اميدند و براي حفظ كيان خود و خانواده در تكاپويند. آنان گر چه با جبر محيط در ستيزند و تنگ ناي فقر و رنج زندگيشان را دستخوش ناملايمات كرده است. اما در كشاكش مبارزه، روحيه اي خستگي ناپذير دارند و با سيطره ذاتي كه بر محيطشان دارند، همه چيز با وجود آنها معنا مي گيرد.

در روسري آبي، نوبر زني است با توانايي هاي ويژه، سرپرست خانواده است و از مادر معتاد و برادر و خواهرش نگهداري مي كند، عزت نفس بالايي دارد و كمك هاي رسول را قبول نمي كند. حاضر به شنيدن حرف زور نيست، و زيربار منّت كسي نمي رود.

به ياد بياوريد صحنه اي را كه گوشت تقسيمي را به خاطر حرفهاي خاله زنكي قبول نمي كند، و يا پس از برخورد توهين آميز انسي، چگونه برمي آشوبد و خانه رسول را ترك مي كند و يا هنگامي كه مباشر رسول قصد دارد او را به دليل مجرد بودن، از استخدام در كارخانه نپذيرد، چگونه از حق خود دفاع مي كند. زن در روسري آبي قصد دارد با تلاش خود عشق و محبت را نثار زندگي كند.

در زير پوست شهر زنها چند دسته اند: طوبا، بيانگر نسل قديم زنان است كه حقوق اجتماعي اش روز به روز تهديد مي شود و بايد بيش از پيش تلاش كند تا بتواند زندگي اش را اداره كند. «حميده»، نسل ميانه كه قسمتش از زمانه همان جوركشيدن و مظلوم بودن است مثل مادرش طوبا، نسل قرباني.

محبوبه نماد نسل جوان جامعه است كه جسور، منطقي و درصدد احقاق حق خود مي باشد و بالاخره وارد ميدان مي شود و حق خود را مي گيرد. سيلي محبوبه را به صورت احمد برادر دوست فراريش به ياد بياوريد. بني اعتماد راهكار برون رفت از اين وضعيت را براي زنان، به صورت جسته و گريخته و در لابه لاي ديالوگ هاي شخصيتها، رشد فكري و فرهنگي و استقلال مالي مي داند. «درس بخون، دستت توي جيب خودت باشد تا توسري خور نشي» توصيه طوبا به دخترش كه نمونه آرماني و مطلوب آن بانوي ارديبهشت است. زني شاغل و داراي موقعيت اجتماعي مناسب، زني كه وسايل خانه اش مدرن و غربي است، صبحها ورزش مي كند، با مرد محبوبش از طريق نامه و تلفن ارتباط برقرار مي كند، موسيقي دلخواهش نواي اُپرا است، و از جاده هاي خلوت و زيبا عبور مي كند.

بني اعتماد معتقد است زنان از مشكلات اجتماعي، آسيبهاي جدي تري مي بينند تا از مشكلات خاص زن بودنشان، به همين دليل وي محور مشكلات زنان را در فيلمهايش به صورت آسيبهاي اجتماعي تصوير مي كند. اما گاه به مشكلات خاص زنان نيز اشاره كرده است.

1. در نرگس مغبون شدن زني را مي بينيم كه عمر خود را به پاي مردي صرف كرده و در حق او مادري كرده است يا فريب خوردن دختري را شاهديم كه از روي صداقت با مردي ازدواج مي كند و ناگهان متوجه مي شود كه شوهرش مردي خلافكار است.

2. هويت يافتن زن و شخصيت پيداكردن او زماني است كه نام مردي را برسر خود داشته باشد. التماس آفاق به عادل كه «بگذار اسمت روي من بماند» و در روسري آبي، ديالوگ نوبر به رسول وقتي كه مي خواهد به نبودن نامش در شناسنامه رسول اعتراض كند.

3. وحشت هميشگي زنان از ترك شدن بوسيله مردان. آفاق به عادل مي گويد: «مردانگي كن و من را رها نكن، گاه گاهي سري به من بزن.»

4. مشكل حضانت فرزند توسط زنان. ديالوگ فروغ با ماني وقتي كه از گذشته اش مي گويد: قانون راهي براي جلب فرزند توسط مادر ندارد.

به هر حال دقت بني اعتماد در طراحي تصوير زن در فيلمهايش مرهون پرداختن به جزئيات زنانه اي است كه به دليل زن بودن به آنها اشراف داشته است.

شخصيتهاي زنانه فيلم اگرچه در بعضي موارد از حدود خود خارج مي شوند اما هميشه باور پذيرند و حس كردني. خلاقيت فيلمساز در پرداخت اين جزئيات مثال زدني است.

در نرگس گريه كردن آفاق در پلور عادل بعد از رفتن او و زماني كه مي داند قصد ازدواج دارد، آرايش كردن آفاق، وقتي كه عادل به او روي مي آورد، گريختن آفاق از اتاق خود به طبقه بالا هنگام ورود عروس و داماد.

در بانوي ارديبهشت آنجا كه فروغ وارد خانه مي شود و قصد دارد مقنعه خود را از سرش در بياورد، حركت او وقتي كامل مي شود كه از نگاه ما بيرون رفته است و وارد اتاقش شده است و يا در زير پوست شهر صحنه خشك كردن موهاي طوبا روي چراغ يا صحنه اي كه ناهيد از پشت پنجره و مانكن ها دزدكي عباس را مي نگرد.

5 ـ نقش مادري و محوريت خانواده

بني اعتماد را تصويرگر نقش مادر ايراني مي دانند. مادرها در فيلمهاي او شخصيتهايي پيچيده و چند لايه اند. در حقيقت وي تصويز زن كامل را بصورت مادر ارائه مي كند. خود در گفتگويي مي گويد، «من به زن جدا از وجه مادري اش زياد نپرداخته ام». [3] كاليدشكافي يك اثر سينمايي(زير پوست شهر)، شهلا لاهيجي، ]طوبي و معناي رخشان، ص 151[

آفاق در حق عادل وظيفه مادري را تمام كرده و عادل نيز محبت مادرانه او را مي پذيرد و به او وابسته است. نوبر اگر مادر خانواده نيست اما درحق برادر و خواهرش مادري مي كند. در بانوي ارديبهشت، وظيفه مادري فروغ مانع از پذيرفتن عشق است. طوبي هم كه مصداق كامل يك مادر است همه آنچه را كه دارد به فرزندان و اطرافيان خود نثار مي كند.

نگاه بني اعتماد به شخصيتهاي فيلمهايش و ارتباط او با آدمها نيز، نگاهي مادرانه است. گويي بني اعتماد هم اينجا غريزي عمل مي كند. مادر در هيچ صورتي فرزندانش را مقصر نمي داند و هميشه آنها را در نهايت مي بخشد. بني اعتماد هم در فيلمهايش به همه حق مي دهد: حتي خطاكارترين را بي گناه و اسير شرايط مي داند. وي به لمپن ها و بزهكاران جامعه هم مثل بيماران يا معلولان مي نگرد. از او به جز چند مورد كوچك در هيچ جا نگرش منفي سراغ نداريم.

آفاق را در فيلم نرگس مي بخشيم چرا كه در شرايط هولناك جامعه گرفتار آمده است. از دختران رسول وقتي كه نادم مي شوند، در مي گذريم، آزارهاي ماني را كه خود تحت فشاري دوسويه است، نديده مي گيريم و محمود، شوهر طوبي، عباس و معصومه را هم مي بخشيم. گويي بني اعتماد با فيلمهايش فرهنگ مادرانه را تسري مي دهد. اما، مادران قصه هاي بني اعتماد براي چه چيز تلاش مي كنند؟ تمام مادران و زنان در فيلمهاي بني اعتماد براي حفظ كيان خانواده هرچه دارند در طبق اخلاص مي گذارند. تمامي تكاپوها و كوششها براي دوام و بقاي خانواده و حفظ اين نقطه محوري است. محوريت خانواده از فيلم «خارج از محدوده» شروع شده و تا زيرپوست شهر امتداد مي يابد و يكي از مؤلفه هاي اصلي آثار فيلمساز به شمار مي رود.

6 ـ نگاه فمينيستي و مردستيزانه

بني اعتماد بارها اعلام كرده است كه مدافع تفكرات فمينيستي نيست و برخي منتقدين نيز معتقدند كه فيلم هاي وي به طرفداري از زنان و اقامه دعوا عليه مردان بنا نشده است. به همين دليل بعضاً از سوي طرفداران فمينيسم و بعضي همكارانش متهم به دشمني با فمينيسم شده است. به عنوان مثال برخي معتقدند بانوي ارديبهشت، بر سنّت و شرايط جامعه مرد سالار صحه گذاشته و آنها را پذيرفته است. شايد دليل چنين موضع گيري اين باشد كه آنان زن هايي را كه در نرگس و روسري آبي عليه شرايط برخواسته بودند، در بانوي ارديبهشت مغبون و شكست خورده نظام جامعه مردسالار مي بينند.

بني اعتماد، اما خود مدعي است كه در فيلمهايش منتقد شرايط جامعه و سنتهاي آن بوده و يكي از وجوه اين انتقاد، قيد و بندهايي است كه به زنان مربوط مي شود. او اصل تقابل زن و مرد را جابجا كرده و زن را در مسند تفكر، عشق، چندگانگي، كنش پذيري، انتخاب، و... و خلاصه محور آثارش قرار داده است. با اين وجود كمي دقت و تأمل نشان مي دهد، نقشهايي كه وي به زن ها داده است، همه براي شكستن هيمنه مردانه است. ساده انگاري است اگر نشانه هاي فراوان گرايش به تفكر فمينيسم و داعيه احقاق حقوق زنان را در آثار او نبينيم.

فيلمهاي بني اعتماد زن ستايانه و مرد ستيزانه هستند و تفكر فمينيستي خود را با ظرافت بر تماشاگر تحميل مي كنند. مردها در فيلمهاي وي زير نگاهي تلخ و بدبينانه هستند، كه يا حضوري كم رنگ و سايه وار دارند و ناكارآمدند و يا فاقد تدبير، وثبات لازم مي باشند.

مردها در فيلم نرگس، متزلزل و عصيانگرند. عصياني، جنون آميز كه نتيجه اش تباهي است. قدرت مقاومت در برابر كاستي هاي زندگي را ندارند و بي اعتنا به هنجارهاي جامعه، راه خطا پيش مي گيرند در حاليكه، زن در فيلم نرگس در چنين گيروداري خواهان سلامت نفس و ثبات است.

مرد روسري آبي، با آن همه مكنت، ثروت، فهميدگي و درايت كه رئيس كارخانه اي مي باشد و به تعبير دخترش، جدي و غير قابل انعطاف است، به سادگي وقتي در برابر عشقي نامتعارف قرار مي گيرد چون كودكان قافيه را مي بازد و دچار ترديد مي شود. حتي در تصميم گيري خود براي ازدواج با نوبر از جديت و صراحت مي افتد و به راحتي بازيچه دخترانش شده و مورد تحقير قرار مي گيرد. در مقابل، جديت انسي ـ دختر او ـ مردانه تر و محكم تر است.

دنياي بانوي ارديبهشت هم مردسالار است. مرد اصلي فيلم كه محبوب فروغ هم هست، صدا و سايه اي بيش نيست. مرد كوچك خانه فروغ ـ ماني ـ سعي در انحصار او دارد و خارج از نقش مادري، براي او نقشي قائل نيست. ماموري كه فروغ براي آزادكردن بچه اش با او سخن مي گويد، از او سرپرست بچه را مي خواهد و مسئول انحراف ماني را بي مردبودن او مي داند. مرد ديگري هم از همسايه هاي فروغ است كه در حال جدال و ناسزاگويي به همسرش و بيرون كردن او از خانه ديده مي شود. ماني، مرد همسايه، مامور، همه مردهايي غيرمنطقي تصوير شده اند. بانوي ارديبهشت با حذف مرد، بيش از ديگر فيلمهاي بني اعتماد فمينيستي و نگاهي ضد مرد دارد.

در زيرپوست شهر هم، مردها نسبت به زنان بي وفا، منفعل و واخورده، ويا ظالم و احمق اند. آنهايي نيز كه مانند عباس تواني دارند، راه به خطا مي روند و باعث ظلم مضاعف بر زن مي شوند.

نكته ديگري كه گرايش بني اعتماد را به موضعگيري فمينيستي تاييد مي كند؛ استفاده از شخصيتهاي حقيقي چون شهلا لاهيجي، فائزه هاشمي و مهر انگيز كار در بخشهاي مستند بانوي ارديبهشت به منظور تأثيرگذاري اجتماعي در طرح مسائل زنان بوده است.

در اين قسمت خوب است به گزارش هيئت داوران جايزه معتبر پرينس كلائوس Prince claus [4] جايزه معتبر پرنس كلاز(هلند) به هنرمندان و روشنفكران خلاق و نوآوري اهدا مي شود كه در زمينه فرهنگ تلاش كرده اند، در محيط خويش دگرگوني هاي درخور توجهي پديد آورده اند و دستاوردهاي ارزنده اي ارائه داشته اند. 1998، كه بني اعتماد دريافت كرده است، اشاره شود: «رخشان بني اعتماد در فيلمهاي خود به مسائل خطر آفريني پرداخته و راهكارها و ابزارهايي براي ارائه موضوعات يافته كه بيان آنها كار چندان آساني نيست. او با آرمان فمينيست همدردي نشان مي دهد و مسأله ذهنيش احساس و نقش زنان در مسأله عشق و جامعه است با اين همه او از اينكه فمينيست شناخته شود سرباز مي زند... » [5] بانوي اريبهشت(نقد و بررسي فيلم هاي رخشان بني اعتماد)، زاون قوكاسيان

حرفهايي براي بانوي ارديبهشت

1 ـ سياست زدگي

خانم بني اعتماد! سياست از آن دسته مسائلي است كه فضاي زندگي را براي آدمها محدود و يا باز مي كند. اما به هر دليلي نمي توان موضعگيري سياسي را همچون وصله اي ناجور برپيكره فيلم افزود. چقدر خوب بود صداقت، زيبايي و يك رنگي ارديبهشتي فيلمهاي شما با خطابه ها و شعارهاي سياسي آلوده نمي شد. مرعوب شدن هنرمندان در بازيهاي سياسي و آلت دست شدن آنان آفت بزرگي بر پيكره فرهنگ يك جامعه خواهد بود. يادتان باشد شما بهترين فيلمتان را يعني نرگس، در شرايط نابسامان جامعه به بهترين وجه و با شيواترين بيان ساخته ايد. پس چه نيازي به طرح جهت گيري سياسي در فيلمهايي بي ربط به سياست داشته ايد؟ اگر مي خواستيد از سياست بگوييد شابد بهتر مي بود كه فيلمي جداگانه و در مورد سياست در جامعه مي ساختيد.

صحنه هاي مستند استفاده از شخصيتهاي واقعي در بانوي ارديبهشت، بيانيه هايي كه طوبا در انتهاي فيلم صادر مي كند، و يا شعارهاي سياسي كه در زيرپوست شهر از دهان علي بيان مي شود وصله هاي ناچسبي است كه بيننده را مي آزارد. همينطور صحنه اي كه سخنراني شخصيتي سياسي در مورد آزادي از بلندگوهاي دانشگاه پخش مي شود و جلوي دانشگاه بين طرفداران دو حزب درگيري و زدو خورد پيش آمده است، هارموني فيلم را در هم مي ريزد.

2 ـ شعاردادن

از ويژگي هاي هنرمندان يك هم اين است كه حرفهاي خود را به صورت غيرمستقيم و در لايه هاي دروني آثار خود مي گنجانند تا بيننده جرعه جرعه جام معناي پنهان فيلم را سركشد. خطابه اي كه فروغ به مامور قانون در مورد انحراف نسل جوان و بي توجهي قانون مداران مي گويد، و يا آنجا كه با جوان بسيجي صحبت مي كند، بيش از حد شعار گونه و تصنعي است.

3 ـ دوري از جامعه

خانم بني اعتماد! سينماي شما آنجا كه شخصي شده واز مردم فاصله گرفته است ديگر ارديبهشتي نيست. نگارنده به عنوان يك تماشاگر علاقه مند به فيلمهاي شما نمي تواند هضم كند كه شما باآن سابقه درخشان در كشف لايه هاي زيرين اجتماع، چگونه در بعضي موارد، اين قدر ناآشنا با جامعه خود باشيد. فروغ كيا با عبور ازخيابان هاي خلوت و زيبا، زمزمه اشعار عاشقانه مرد محبوبش، گوش دادن به موسيقي اپرا، و ماني با صبح بخير گفتن به موشهاي آكواريم، رفيق بازي هايش و شركت در مجالس مختلط، يك دنيا با واقعيت جامعه ما فرق دارند. اگر چه نگارنده منكر وجود چنين افرادي در جامعه نيست اما چند درصد مردم از اين دسته اند ؟

از اينها گذشته در خانواده هاي ايراني فرار دختر از خانه يك فاجعه به حساب مي آيد. آن هم دختري با استعداد، درس خوان و موفق. معصومه كه از خانه فرار مي كند نه خانواده اش به دنبال او مي گردند و نه فاجعه اي شكل مي گيرد، خواهر بزرگش به راحتي ازدواج مي كند و پس از گذشت چند روز، مراسم عروسي برگزار مي شود. هر چند كه فرار دختران بدون تحريك عامل بيروني باور پذير نيست. [6] كالبدشكافي يك اثر سينمايي(زير پوست شهر)، شهلا لاهيجاني

4. از عفاف تا حريم شكني

خانم بني اعتماد! اگر دين و مذهب را جزو مؤلفه هاي جداناشدني فرهنگ وجامعه خود بدانيم و ايمان ديني را سرمايه اصلي مردمان اين مرز و بوم بپنداريم،ديگر شايد هنرمند اين جامعه مجاز نباشد براي جذب تماشاگر از صحنه رقص دختري جوان تصويري ارائه كند و يا براي نشان دادن دختري فراري آرايش آن چناني را به تصوير بكشد. افزون بر اين صحنه دعوت كردن محمود از طوبا به رختخواب، حرمت شكني نابخشودني است. آيا منتقديني كه عشق را در فيلم هاي شما، نماد عشق عفيف و ايراني مي دانند، چنين صحنه اي را بر مي تابند ؟

خانم بني اعتماد! اگر چه جايگاه والاي شما به عنوان يك هنرمند سينما قابل تقدير است امّا تا رسيدن به اوج دوران حرفه اي تان از مردم، جامعه و فرهنگ ديني و ملي نبايد فاصله گرفت. در حقيقت هنرمند هر چه با جامعه اش آميخته تر باشد، آثار او ماندگار تر است.


  • سالها بايد كه تا يك سنگ اصلي ز آفتاب سال ها بايد كه تا يك پنبه دانه زآب و خاك شاهدي را حلّه گردد يا شهيدي را كفن

  • لعل گردد در بدخشان يا عقيق اندر يمن شاهدي را حلّه گردد يا شهيدي را كفن شاهدي را حلّه گردد يا شهيدي را كفن

به اميد آن روز در انتظار آثار بعدي شما مي مانيم.

پايان

منابع

1 ـ هفت و نيم، رخشان بني اعتماد بانوي آب و آتش و خاك/ نغمه ثميني/ فيلم 265.

2 ـ فيلمي به بهانه دورشدن از نرگس ها/ سعيد آذرين/ سروش 58

3 ـ هيچ وقت براي آنكه فيلمساز مطرحي باشم كار نكردم/ پيام زن /110.

4 ـ ضميمه گزارش فيلم/ شماره 76.

5 ـ فيلمسازان زن دهه 70 و شكستن تابوي ديرينه/ ويژنامه صدسالگي سينما/ سينما/ شهريور 79

6 ـ اسطوره رخشان/ بهزاد عشقي/ فيلم و سينما/ شماره 1

7 ـ كاشكي يكي پيدا مي شد از اين تو عكس مي گرفت/ حميد بهرامي/ فصلنامه دريچه هنر/ شماره 2/ بهار 80

8 ـ كمي تا قسمتي دور از اجتماع خشمگين/ جواد طوسي/ فيلم/ 226.

9 ـ نماي آبگينه/ مجموعه مقالات همايش زن و سينما.

10 ـ بانوي ارديبهشت/ نقد و بررسي فيلمهاي رخشان بني اعتماد/ زاون قوكاسيان.

11 ـ كالبد شكافي يك اثر سينمايي، زيرپوست شهر/ شهلا لاهيجي.

12 ـ زنان سينماگر ايران/ شهناز مرادي كوچي.

13 ـ كارنماي زنانِ كاراي ايران/ پوران فرخ زاد