همه چيز آغشته به شهوت و مسائل جنسي شده است. تمدن جديد و كشورهاي غربي به خصوص ايالات متحده، الگوي بسياري از ملت ها حتي در كنار گذاشتن اخلاق و رو آوردن به مسائل جنسي شده اند و جدا شدن از اخلاق تا آنجا پيش رفته است كه ديگر خوب از بد و رفتار مناسب از نامناسب بازشناخته نمي شود. جوانان، خانواده ها، اجتماع و... در فساد غوطه ور شده اند و در چنين شرايطي پيام خدا براي بازگشت به سلامتي و كسب قدرت اجتماعي، توبه است.
ما اكنون 30 سال است كه انقلاب جنسي 1960 را پشت سر گذاشته ايم. آثار اين انقلاب بر جامعه چه بود؟ براي آينده چه بايد كرد ؟ مسائل جنسي همه جا را فرا گرفته است. همه چيز آغشته به مسائل جنسي شده است؛ فيلم هايي كه مي بينيم، تلويزيوني كه نگاه مي كنيم، موسيقي كه مي شنويم و مجله و كتاب هايي كه مي خوانيم. به نظر مي رسد كه جامعه به واسطه مسائل جنسي اشغال شده است. شايد هيچ گاه جامعه به اين ميزان در اين مورد نا آگاه نبوده است و هيچ گاه انسان ها تا اين حد از نا آگاهي جنسي صدمه نديده بودند. اخيرا گزارش شده است كه بيماري هاي قابل انتقال از طريق جنسي مانند ايدز، سوزاك و سفليس سه بيماري واگيردار اصلي در ايالات متحده هستند. اخيرا حتي بيماري تبخال پوستي نيز با شدت و حدت بيشتري بازگشته است. روزنامه انگليسي ايندپيندنت اخيرا گزارش داده بود كه تبخال پوستي تناسلي كه بيماري لاعلاجي است كه در سايه ايدز از انظار عمومي و توجه پزشكان پنهان مانده بود اكنون بيشترين قرباني را در انگلستان دارد. متخصصين برآورد كرده اند كه در شهر لندن از هر 10 زن يكي حامل ويروس اين بيماري است و در ايالات متحده مطابق تخمين ها هر ساله 500 هزار نفر به اين بيماري مبتلا مي شوند. البته رفتار و اخلاق جنسي تنها يكي از معيار هاي بررسي استانداردهاي اخلاقي يك ملت است، اما اين معيار نقشي بسيار اساسي دارد.
پس از انقلاب جنسي؛ ما اكنون سه دهه است كه انقلاب جنسي را پشت سر گذاشته ايم و با ارزش هاي آن زندگي كرده ايم. مجله نيوزويك در سال 1967 تغييراتي را كه در اين زمينه در حال شكل گيري بود، چنين ثبت كرده است: تابوهاي قديمي در حال مردن هستند. جامعه اي نو و اباحه گراتر در حال شكل گيري است... و در پشت اين توسعه اباحه گرايي، جامعه اي قرار دارد كه در آن ديگر بر سر موضوعاتي اساسي مانند رابطه جنسي پيش از ازدواج توافق ندارند و موضوعاتي مانند ازدواج، كنترل مواليد و آموزش هاي جنسي مورد اختلاف واقع خواهند شد.(نيوزويك، 13 نوامبر 1967، صفحه 74). اكنون با گذشت سه دهه از انقلاب جنسي، وقتي كه جامعه در برابر موضوعاتي مانند مسائل جنسي قرار مي گيرد، راه صحيح از ناصحيح را بازنمي شناسد. جامعه در اين موضوعات سردرگم است. ما نيازمند اين هستيم كه رفتار جنسي مناسب و صحيح را از رفتار جنسي نامناسب و غير صحيح از منظر خدا بازشناسي كنيم. كتاب مقدس به ما مي تموزد كه بايد از رابطه جنسي پيش از ازدواج خودداري كنيم و در ازدواج نيز به تك همسري عمل نماييم. بر اساس كتب مقدس هرگونه رابطه جمسي خارج از بنيان خانواده غير اخلاقي و گناهكارانه است. واضح است كه بسياري از ملت هاي مدرن از اين آرمان الهي دور افتاده اند. آمارهاي موجود نشان از آن دارد كه رفتارهاي زناكارانه از كنترل خارج شده است. گزارشي كه از سوي مؤسسه كنيسي منتشر شده است، نشان مي دهد كه 37 درصد از مردان آمريكايي در دوران ازدواج خويش از لحاظ جنسي به همسر خود وفادار نمي مانند و 29 درصد از زنان آمريكايي نيز در دوران ازدواج خود به همسرشان خيانت مي كنند. زنا رفتاري است كه خانواده را از هم مي پاشد و از اين طريق قلب جامعه را تخريب مي كند كه اين امر آثار بسيار زيان باري براي كودكان دارد. ويليام كريك پاتريك [1] William Krikpatrickبه عنوان يك منتقد اجتماعي معتقد است كه «در طول قرن بيستم آمار طلاق 700 درصد رشد داشته است كه بيشتر آن در دهه هاي نهايي اين قرن رخ داده است.» او همچنين معتقد است كه «اثر مخربي كه طلاق و جدايي والدين بر فرزند دارد از مرگ يكي از والدين بيشتر است.» حيرت آور اين است كه از هر 5 كودك آمريكايي كه در سال 1986 به دنيا آمده اند سه نفر تا قبل از 18 سالگي شاهد طلاق و جدايي والدين خود خواهند بود.
«پيشرفت ها» صرفا در ميان بزرگسالان رخ نداده است. سطح روابط جنسي پيش از ازدواج و حاملگي در ميان جوانان نيز «پيشرفت ها» ي مخربي را در ميان كشورهاي غربي شاهد بوده است. در پاسخ به اين سئوال كه چه تعداد از جوانان آمريكايي زير 20 سال در روابط جنسي نامشروع شركت دارند، اكثرا متخصصان اين زمينه به عددي بالاتر از 6 در صد اشاره مي كنند. در انگلستان بر اساس گزارش ها بيش از يك پنجم جوانان تا پيش از 16 سالگي سابقه روابط جنسي نامشروع را پيدا مي كنند. در آمارگيري اي در سال 1996، 31 درصد از پاسخ گويان مؤنث ابراز داشته اند كه پيش از آنكه به بلوغ برسند و از لحاظ جنسي آماده باشند، براي روابط جنسي تحت فشار قرار گرفته اند.(اينديپندنت، 16 سپتامبر 1996).
به طور قطع چنين آماري اثر فراواني بر ميزان حاملگي پيش از ازدواج دارد. در ايالات متحده، مطابق برآوردها «هر ساله يازده درصد از دختران زير 20 سال ازدواج نكرده يك فرزند به دنيا مي آورد.» ويليام جي. بنت، [2] William J. Bennettوزير پيشين آموزش ايالات متحده بيان مي دارد: «تولدهاي نامشروع در ايالات متحده از سال 1960 تا 1990، 400 درصد افزايش يافته است.» مركز گزارش «نيوز اند ورد(اخبار و جهان) ايالات متحده» برآورد مي كند كه مطابق روندهاي موجود در ابتداي دهه اول قرن 21 از هر دو كودك آمريكايي يكي به طور نامشروع به دنيا مي آيد.
هزينه ها و آثار اين روند كاملا هشدار دهنده است: «هر ساله بيش از يك ميليون دختر جوان آمريكايي حامله مي شوند كه 75 درصد آن ها خارج از ازدواج صورت مي گيرد.» از اين ميان 80 درصد اين مادران جوان گرفتار فقر مي شوند و زندگي آن ها وابسته به پرداخت هاي رفاهي دولت مي كردد. اين مشكل براي ماليات پردازان آمريكايي 7 ميليارد دلار در سال هزينه دارد... در ايالات متحده هر روز 1300 كودك از اين مادران جوان متولد مي شوند و 1100 مورد ديگر سقط جنين صورت مي گيرد. در سال گذشته 3 ميليون جوان آمريكايي دچار بيماري هاي مقاربتي شده اند. شيوع اين روابط جنسي نامشروع به ديگر ملت هاي غربي نيز سرايت كرده است. نيوزويك در شماره اروپايي خود در 20 ژانويه 1997 نوشت: «در سوئد بيش از نيمي از كودكان متولد شده، به پدر و مادراني تعلق دارند كه ازدواج نكرده اند. در فرانسه و انگليس اين آمار در حد يك سوم است.» در نتيجه «چيزي شبيه به مراحل اوليه اين اتفاق در آمريكا، اكنون در انگليس در حال وقوع است: مشكل حاد مواد مخدر، فقر و نااميدي به همراه مادراني جوان كه از دبيرستان اخراج مي شوند و هرگز شغلي به دست نخواهند آورد.
در يك آمار گيري اخير در انگليس، يافته ها نشان مي دهدكه: اولين آميزش جنسي اغلب برنامه ريزي نشده است و از قبل توقع آن نمي رود، از اين رو در برابر حاملگي و بيماري ها نيز حفاظت نشده خواهد بود. در گروه سني 16 الي 24 سال فقط 37 درصد آن ها در هنگام آميزش از روش هاي پيشگيري از بيماري و حاملگي استفاده مي كنند.» بدون شك اين رفتار جنسي كاملا با آمار حاملگي و سقط جنين در ميان جوانان ارتباط دارد. اين روند حاكي از چيست؟ نه تنها نسل هاي جوان نيازمند بازسازي استاندادهاي اخلاقي در زمينه مسائل جنسي هستند، بلكه بذرهايي در ميان آن ها كاشته شده است كه از خطرهاي بيشتر و مصائب بي شماري براي آينده خبر مي دهد. يكي از مهم ترين نگراني هاي دستگاه هاي اجراييي در ايالات متحده ظهور نسل هاي جديدي از جنايت كاران است. اين جنايت كاران جديد نوجواناني زير 20 سال هستند كه در خشونت و جنايت از جنايت كاران دهه هاي گذشته عبور كرده اند. آن ها معمولا خشونت هاي انفجاري به كار مي برند و نسبت به حيات انسان ها بي تفاوت هستند.
جامعه شناسان معتقدند كه اين افراد معمولا فرزندان طلاق هستند. آيا مي توان شكي داشت كه اين اباحي گري بر ابعاد مشكل خواهد افزود و به عبارت يكي از پيامبران عبري «آنان كه باد مي كارند، طوفان درو مي كنند.» طوفان پرقدرت خشونت در حال حاضر مي رود تا جامعه مدرن را در هم كوبد. وقتي بخش خاي بزرگي از جامعه، رفتاري غير مسؤولانه دارند، ساختار اجتماعي ضرورتا با نتايجي خطرناك و گاه فاجعه آميز روبرو خواهد بود. بسياري از آمريكايي ها نگران آينده كشور خود هستند. در يك نظر خواهي كه از سوي نيوزويك صورت گرفته است، 76 درصد آمريكايي ها ابراز نظر كرده اند كه ايالات متحده از لحاظ اخلاقي و رواني در حال انحطاط است. اما آيا ايالات متحده در سطح ملي كاري براي متوقف كردن اين افول خواهد كرد؟ دستور خدا به همه مردم روشن است. او به همه انسان ها در همه جا دستور مي دهد كه توبه كنند. كلام خدا نشان مي دهد كه افول اخلاقي رفته رفته به نابودي ملي مي انجامد. آن ها كه با كتاب مقدس آشنا هستند مي دانند كه كتاب مقدس وضعيت وخيمي را براي آنان كه بر رفتارهاي غير اخلاقي اصرار دارند، پيش بيني مي كند.
منابع ديگر نيز از آثار زيانبار رو به گسترش فساد اخلاقي ابراز نگراني كرده اند. تاريخ در اين زمينه حقايق روشني را ثبت كرده است. مردم شناس انگليسي جي. دي.آنوين [3] J.D Unwinبا بررسي تاريخ 5 هزار ساله، 86 جامعه مختلف را بررسي كرده است. نتايج تحقيقات وي پس از مرگش در سال 1936 منتشر شد. عنوان اثر منتشر شده او «بنيادهاي اقتصادي و جنسي جامعه جديد» مي باشد.
آنوين فرهنگ ها و امپراطوري ها را بر مبناي رفتارهاي جنسي آن ها مورد بررسي قرار داد. او خصوصا به بررسي روابط جنسي پيش از ازدواج و پس از ازدواج جوامع علاقه داشت. او ميان اين رفتارها و آن چه كه «قدرت توسعه مت» مي ناميد، رابطه اي معنادار كشف كرد. قدرت توسعه ملت، به تعريف آنوين، توانايي مولد باقي ماندن و حفظ موقعيت رهبري و اثر گذاري بر ديگر ملتهاست. آنوين بيان مي داردكه «قدرت توسعه مذكور هرگز از سوي جوامعي كه الگويي از چند همسري و يا تك همسري تغيير يافته را به ارث برده اند، رخ نداده است. در تاريخ بشري هيچ موردي را نمي توان نشان داد كه در حالي كه نسل جديد بر خويشتن داري پيش از ازدواج و پس از آن تأكيد ندارند، جامعه اي داراي اين قدرت باشد.» او نتيجه گيري مي كند كه: «تاريخ نشان مي دهد كه در گذشته، هر گروهي كه به قدرت رسيده اند، به علت اين قدرت بوده است و در طول زمان به قدرت رسيدن، قواعد روابط جنسي در ميان آن ها كاملا مشخص بوده است. و اين گروه، تا زماني داراي اين قدرت بوده و بر جامعه مسلط بوده است كه قواعد روابط جنسي آن ها چه پيش از ازدواج و چه پس از ازدواج، بر خويشتن داري و عدم بي بندو باري استوار بوده است. من هيچ استثنايي براي اين قاعده پيدا نكرده ام.» خلاصه كلام آنوين اين است كه ملت ها هنگامي به قدرت و استيلاء مي رسند كه رفتارهاي جنسي خود را پيش و پس از ازدواج، تحت كنترل درآورند و آن ها تا هنگامي قدرتمند باقي مي مانند كه روابط و پيوندهاي اجتماعي و خانوادگي در آن ها قوي باقي بماند و هنگامي كه اين حد و حدودها از ميان مي رود، شمارش معكوس براي مرگ آن جامعه آغاز شده است و همان گونه كه آنوين مي گويد: «اين قاعده هيچ استثنايي ندارد.»
فرهنگ آمريكايي در طول 50 سال گذشته مسلط بوده است. بسياري از ملت ها خواسته اند كه از رفاه و ثروت و پيشرفت آمريكا پيروي كنند و ناراحت كننده اين جاست كه بسياري از ملت ها در زمينه رفتارهاي غير اخلاقي نيز از آمريكا پيروي مي كنند. ايالات متحده جهان را در بسياري از رفتارهاي جنسي رهبري مي كند. در حاملگي پيش از ازدواج، آمريكا در جايگاهي بيش از دو برابر ديگر كشورهاي غربي قرار دارد؛ اما اين تفاوت نشان دهنده استانداردهاي اخلاقي بالاتر در ديگر كشورها نيست؛ بلكه نشان دهنده ترديد و تزلزل آمريكا در مورد پيش گيري از حاملگي و سقط جنين است. در ديگر كشورهاي غربي نرخ فعاليت هاي نامشروع جنسي، و سني كه اين فعاليت ها در آن آغاز مي شود، با آمريكا يكسان است. تاريخ نشان داده است كه ملت ها اثر اعمال خود را چشيده اند.
خدا اغلب اجازه مي دهد كه آثار گناه و عواقب ان بر ملت ها چيره شود. خدا به مردم هشدار مي هد كه «بدكاري خودتان شما را اصلاح خواهد كرد و عقب گردهاي شما، شما را سرزنش خواهد نمود.» اكثر مردم، دخالت خدا در امور عالم و اصلاح ملت ها را غير قابل تطبيق با تاريخ مي دانند، اما خدا زنده است و با هدف خود، گاه در تاريخ دخالت مي كند و در نهايت، او به تنهايي است كه تقدير ملت ها را معين مي كند. خدا مي تواند امپراطوري ها و امپراطوران را تغيير دهد. فرمانرواي رومي پونتيوس پيليت [4] Pontius Pilateبه مسيح گفت: من قدرت از ميان بردن تو را دارم، مسيح به او پاسخ داد: «تو هرگز قدرتي عليه من نخواهي داشت، مگر آن كه از سوي خدا به تو داده شده باشد.» در گذشته، ملت ها و رهبران آن ها بيشتر به اقتدار خدا اعتقاد و آگاهي داشته اند و عامل خدا را بيشتر در نظر مي گرفته اند. مثلا پدران بنيانگذار ايالات متحده به اين نكته توجه داشته اند و در اعلاميه استقلال 4 بار نام خدا را آورده اند. همان ها اعتقاد داشته اند كه قوانين و استانداردهاي ملت بايد بر آموزه هاي متاب مقدس مبتني باشد. جيمز مدسيون [5] James Madisonاصلي ترين نويسنده قانون اساسي آمريكا مي گويد: «ما تمامي تمدن آينده آمريكا و حق حاكميت هر كدام و همه ما بر خويشتن را برمبناي ده فرمان خدا استوار ساخته ايم.» آبراهام لينكلن [6] Abraham Lincolnهنگامي كه در ميان جنگ هاي داخلي آمريكا مردم را به يك روز عبادت و دعا دعوت مي كرد، گفت: «ما سال ها با صلح و آرامش و ثروت زندگي كرديم. در اين مدت، هيچ ملتي مثل ما در رفاه و ثروت و تعداد رشد نكرده است، اما ما خدا را فراموش كرديم و در اعماق قلب خود خيال كرديم كه اين ها همه حاصل آگاهي هاي برتر ماست... بنابراين اكنون بايد براي پاك كردن اين گناه و بخشش آن عبادت كنيم.» همو در نامه اي به يكي ازآشنايانش مي نويسد: «اكنون همه ما اعتقاد داريم كه همان كه جهان را آفريد، آن را اداره مي كند.»
مسير تاريخ از مخروبه هاي امپراطوري هايي مي گذرد كه اصول خدا را فراموش كرده اند، خصوصا اصول خدا در زمينه مسائل جنسي، ازدواج و خانواده. ژوزف دي ميستر [7] Joseph de Maistreدر كتاب درس هايي از تاريخ به نقل از تاريخ داناني چون ويل و آوريل دورانت، [8] Will & Ariel Durantمي نويسد: «تا پيش اززمان ما هرگز نشاني در تاريخ وجود ندارد كه بتوان زندگي اخلاقي بدون كمك مذهب را از آن استنباط كرد.» جرج آن گير [9] Georgie Ann Geyerدر همين زمينه مي افزايد: «من به اين نتيجه رسيده ام كه داشتن جامعه اي اخلاقي بدون اعتقاد به خدا ممكن نيست، چرا كه بدون خدا همه چيز به «من» انساني وابسته مي شود و «من» به تنهايي بي معني است.» او هشدار مي دهد كه: «امروزه ديگر آمريكايي ها بر مبناي اعتقادات اخلاقي و مذهبي خويش عمل نمي كنند و به آن چه كه زماني درست مي دانستند، جامه عمل نمي پوشانند. اكنون براي آمريكايي ها «من» ملاك همه چيز شده است. در حالي كه اين فقط جوامع اخلاقي هستند كه كارآمدي دارند. اگر كسي مي پندارد كه ميان وحدت شخصيتي و رفاه اجتماعي در جوامع، ارتباطي مستقيم و غير قابل انكار وجود ندارد، بايد گفت: كه او تاريخ رانخوانده است. جوامع اخلاقي بزرگ همه بر مبناي اعتقاد به خدا و نيز اعتقاد به فضيلت، راستي و... بنيان نهاده شده اند. حدود 160 سال قبل الكسي دوتوكويل [10] Alexis de Tocquevilleتاريخ دان فرانسوي نوشت: «آمريكا بزرگ است چون خوب است، روزي كه آمريكا خوب بودن را متوقف كند، بزرگ بودن آن نيز پايان مي يابد.» دوتوكويل قدرت قرن 19 آمريكا را ديده است، اما اگر اكنون آمريكا را ببيند چه خواهد گفت ؟ آيا او باز هم آمريكا را به عنوان يك ملت خوب و منفرد در جهان نام خواهد برد؟ آيا اكنون ملتي در جهان وجود دارد كه مصداق گفته خدا باشد كه «آن ها كه مرا عظيم مي دارند من آن ها را عظيم خواهم داشت.» و خدا مي گويد: «آن ها كه به من به ديده تحقير مي نگرند، حرمت و احترامي نخواهند داشت.» كدام ملت مدرن به نحوي زندگي مي كند كه خدا را تعظيم نمايد؟ آيا اين مشكلات بزرگ ما نشان نمي دهد كه ما خدا را تعظيم نكرده ايم.
پيام پيامبران كتاب مقدس، شبيه به هشدارهاي منتقدين اجتماعي فعلي است: جوامعي كه زير ساخت هاي اخلاقي خود رارها مي كنند، در نهايت به زباله دان تاريخ خواهند پيوسا. براي فهم اين معنا كافي است كه نگاهي به فروپاشي ابر قدرت هايي چون يونان، آشور و بابل بياندازيم تا بفهميم كه استيلاء و تقدم ملت ها مي تواند در تاريخ مضمحل گردد. پيامبران گذشته به پادشاهي ها اخطار كردند كه كشورهايي كه بدون توجه به خواست خدا به دنبال اهداف خود باشند، سقوط خواهند كرد. وسوسه ملي مسائل جنسي منجر به شهوت زدگي خود آگاهي اخلاقي خواهد داشت و در نهايت به سقوط مي انجامد. ملت ها مانند خاك كوزه گري كه در دست كوزه گر است، در دست خدا هستند. خدا همه ملت هاي جهان را به توبه مي خواند تا همه گناهان آن ها را كاملا ببخشد و زمين آن ها را به بهشت تبديل كند.