امر به معروف و نهی از منکر (1)

محمود فتحعلی خانی

نسخه متنی
نمايش فراداده

امر به معروف و نهى از منكر -1

محمود فتحعلي خاني

در خاتمه كتاب يكى از مهم‏ترين وظايف اجتماعى را بررسى مى‏كنيم و اهميت آن را از جنبه اخلاقى يادآور مى‏شويم.

انسان در هر شرايطى بايد به تكاليف اخلاقى در همه روابط خود عمل كند و بكوشد افعال خود را با ضوابط اخلاقى هماهنگ سازد و ملكات نفسانى خويش را نيكو نمايد. بدون شك گرايش و عمل به تكاليف اخلاقى در جامعه سالم و ايمانى اسان‏تر و بيش‏تر است. در جامعه متخلق به اخلاق اسلامى افراد بيشترى امكان تحقق غايت وجودى خود را مى‏يابند. بنابراين تلاش براى اصلاح جامعه، به منزله فراهم آوردن مقدمات لازم براى رشد و كمال انسان‏هاست و از همين رو وظيفه شرعى و اخلاقى هر مسلمانى تلاش براى اصلاح جامعه است. امر به معروف و نهى از منكر تكليفى است كه اقدام براى اصلاح جامعه را بر عهده همه اعضاى جامعه مى‏گذارد. در مورد امر به معروف و نهى از منكر، در قرآن و روايات سخنان بسيارى وجود دارد كه اهميت و آثار عمل به آن را آموزش مى‏دهند:

و لتكن منكم امة يدعون الى الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون؛ (388)

و بايد از ميان شما گروهى مردم را به نيكى دعوت كنند و به كار شايسته وا دارند و از زشتى باز دارند و آنان همان رستگارانند.

در اين آيه، رستگارى نتيجه امر به معروف و نهى از منكر معرفى شده است و در آيه ديگرى، ايمان و امر به معروف و نهى از منكر به عنوان معيار برترى امت اسلامى ذكر شده است:

كنتم خير امة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤمنون باللَّه؛ (389)

شما بهترين امتى هستيد كه براى مردم پايدار شده‏ايد به كار پسنديده فرمان مى‏دهيد و از كار ناپسند باز مى‏داريد و به خدا ايمان داريد.

همچنين قرآن كريم امر به معروف و نهى از منكر را از ويژگى‏هاى مؤمنان معرفى كرده است:

والمؤمنون و المؤم‏نات بعضهم اولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر؛ (390)

و مردان و زنان با ايمان، دوستان يكديگرند كه به كارهاى پسنديده وا مى‏دارند و از كارهاى ناپسند باز مى‏دارند.

اميرالمؤمنين(ع) محتوا و مقصد امر به معروف و نهى از منكر را در عبارتى كوتاه بيان فرموده‏اند:

ايها المؤمنون انه من رأى عدوانا يعمل به و منكرا يدعى اليه فانكره بقلبه فقد سلم و برى‏ء و من انكر بلسانه فقد اجر و هو افضل من صاحبه و من انكره بالسيف لتكون كلمة اللَّه هى العليا و كلمة الظالمين هى السفلى فذلك الذى اصاب سبيل الهدى و قام على الطريق و نور فى قلبه اليقين؛ (391)

اى مؤمنان! آن كه ببيند ستمى مى‏رانند يا مردم را به منكرى مى‏خوانند و او به دل خود آن را نپسندد، سالم مانده و گناه نورزيده و آن كه آن را به زبان انكار كرد، مزد يافت و از آن كه به دل انكار كرد برتر است و آن كه با شمشير به انكار برخاست تا كلام خدا بلند و گفتار ستمگران پست گردد او كسى است كه راه رستگارى را يافت و بر آن ايستاد و نور يقين در دلش تافت.

در اين عبارت سه نوع برخورد با منكر بيان شده است. بهترين و برترين نوع برخورد تلاش عملى براى از ميان بردن منكر است. از اين برترى مى‏توان فهميد كه مقصد نهايى نهى از منكر، پاكسازى محيط از منكرات است. ولى اگر اين هدف دست يافتنى نباشد آيا مى‏توان آسوده نشست؟ در همين عبارت برخورد كسى كه با زبانش به مقابله منكر مى‏رود ستوده شده است پس مى‏توان دريافت كه علنى شدن انكار و مخالفت با منكر نيز مطلوب است زيرا اولا در نابودى منكر مؤثر است و ثانيا مخالفان منكر يكديگر را مى‏يابند و احساس غربت نخواهند كرد. عبارت ديگر اظهار منكر، در آلودن چهره اجتماع و نامناسب ساختن محيط مؤثر است، براى جبران اين اثر سوء بايد مخالفت با آن نيز اظهار شود.

نوع ديگرى كه از برخورد با منكر بيان شده است انكار قلبى است اين نوع برخورد به منزله عكس العمل پيشگيرانه‏اى است كه از انحراف باطنى مؤمن جلوگيرى مى‏كند. هر مؤمنى كه در برابر منكرات بى‏تفاوتى نشان دهد رفته رفته زشتى آنها در دلش مى‏ريزد و در خطر ارتكاب منكر واقع مى‏شود. پس پاسدارى از ايمان شخصى هم به انكار و مخالفت با منكر وابسته است، حتى اگر اين انكار، عملى قلبى باشد و كمال مطلوب از نهى از منكر را برآورده نسازد.

اميرالمؤمنين(ع) در عبارتى ديگر علاوه بر اين سه نوع برخورد با منكر، نوع چهارمى را هم بيان فرموده‏اند:

و منهم تارك لانكار المنكر بلسانه و قلبه و يده فذلك ميت بين الاحياء؛ (392)

و از آنان كسى است كه منكر را به زبان و دل و دست باز ندارد، چنين كسى مرده‏اى است ميان زندگان.

كسى كه ايمان قلبى خود را از دست دهد در واقع حيات خود را از دست داده و همچون مرده‏اى بيش نيست. پس امر به معروف و نهى از منكر، پاسدار حيات انسان است؛ زيرا ايمان درونى او را نگاه مى‏دارد.

اميرالمؤمنين(ع) در ادامه همين سخن فرموده‏اند:

و ما اعمال البر كلها و الجهاد فى سبيل اللَّه عند الامر بالمعروف و النهى عن المنكر الا كنفثة فى بحر لجى و ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر لايقربان من اجل و لا ينقصان من رزق. و افضل من ذلك كله كلمة حق عند امام جائر؛ (393)

و همه كارهاى نيك و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منكر چون دميدنى است به درياى پرموج پهناور. و همانا امر به معروف و نهى از منكر نه اجلى را نزديك كنند و نه از مقدار روزى بكاهند و فاضل‏تر از همه اين‏ها سخن عدالت است كه پيش روى حاكمى ستمكار گويند.

اين اهميت فراوان براى امر به معروف و نهى از منكر به سبب تأثير شگرف آن در حفظ ايمان شخصى و پاسدارى از سلامت محيط و تأمين اهداف اصيل دين مى‏باشد.

آثار امر به معروف و نهى از منكر

در روايات مختلفى اين آثار براى امر به معروف و نهى از منكر ذكر شده است:

قبلا تأثير ترك امر به معروف و نهى از منكر را در مردن قلب و ايمان؛ ذكر كرديم. در عبارتى ديگر اميرمؤمنان على(ع) مى‏فرمايند:

فمن لم يعرف بقلبه معروفا و لم ينكر منكراً قلب فجعل اعلاه اسفله و اسفله اعلاه؛ (394)

و آن كه به دل كار نيكى را نستايد و كار زشت او را ناخوش نيايد طبيعتش دگرگون شود چنان كه پستى بلند شود و بلنديش سرنگون.

با مردن دل و دگرگون شدن طبيعت، راه رستگارى و رسيدن به قرب خداوند و برخوردارى از نعمت‏هاى اخروى بسته مى‏شود:

ظهر الفساد فلا منكر مغير، و لا زاجر مزدجر، افبهذا تريدون ان تجاوروا اللَّه فى دار قدسه و تكونوا اعز اوليائه عنده؟ هيهات لا يخدع اللَّه عن جنته، و لا تنال مرضاته الا بطاعته؛ (395)

فساد آشكار گشت نه كار زشت را دگرگون كننده‏اى مانده است و نه نافرمانى و معصيت را بازدارنده‏اى. آيا با اين دستاويز مى‏خواهيد در دارقدس خدا مجاور شويد؟ و نزد وى از گرامى‏ترين دوستانش گرديد؟ هرگز! با خدا و بهشت او خدعه نتوان كرد و خشنودى او را جز به طاعت به دست نتوان آورد.

چنان كه قبلا گفتيم امر به معروف و نهى از منكر موجب مى‏شود كه مؤمنان يكديگر را بيابند و در برابر گناهكاران ايستادگى كنند.

اميرالمؤمنين(ع) مى‏فرمايند:

فمن امر بالمعروف شد ظهور المؤمنين و من نهى عن المنكر ارغم انوف المنافقين؛ (396)

كسى كه امر به معروف كند پشتوانه مؤمنان را محكم كرده و كسى كه نهى از منكر نمايد بينى منافقان را به خاك ماليده است.

ايشان در عبارت ديگرى به اثار عميق سياسى و اجتماعى ترك اين وظيفه اشاره فرموده‏اند:

لا تتركوا الامر بالمعروف و النهى عن المنكر فيولى عليكم شراركم ثم تدعون فلا يستجاب لكم؛ (397)

امر به معروف و نهى از منكر را وامگذاريد كه بدترين شما حكمرانى شما را بر دست گيرنده آن گاه دعا كنيد و مستجاب نشود.

پيامبر بزرگوار اسلام در عبارتى آثار مثبت عمل به اين وظيفه بزرگ و آثار منفى ترك آن را بيان فرمودند:

لا يزال الناس بخير ما امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و تعاونوا على البر و التقوى، فاذا لم يفعلوا ذلك، فزعت عنهم البركات و سلط بعضهم على بعض و لم يكن لهم ناصر فى الارض و لا فى السماء؛ (398)

مردم هماره بر نيكى هستند تا زمانى كه امر به معروف و نهى از منكر مى‏كنند و يكديگر را در نيكى و پرهيزكارى يارى مى‏دهند. پس چون اين كار را نكنند بركات از آن‏ها گرفته مى‏شود و برخى بر برخى ديگر چيره مى‏شوند و هيچ ياورى در زمين و آسمان بر ايشان نباشد.

امر به معروف و نهى از منكر در صورتى كه از روى آگاهى به معروف و منكر صورت گيرد و آمران به معروف و ناهيان از منكر، خود به آن چه مى‏گويند عمل كنند تأثير بسيارى خواهد داشت و روابط اجتماعى را صالح و استوار خواهد خواهد گردانيد و اگر جز اين باشد تأثير آن وارونه خواهد بود. از همين روست كه اميرالمؤمنين(ع) زبان نفرين بر كسانى گشود كه برخلاف گفته خويش عمل مى‏كنند:

لعن اللَّه الامرين بالمعروف التاركين له و الناهين عن المنكر العاملين به؛ (399)

لعنت خدا بر آنان كه به معروف فرمان دهند و خود آن را واگذارند واز منكر باز دارند و خود آن را به جا آرند.

والحمداللَّه رب العالمين

پرسش‏ها

1 - در اسلام با امر به معروف و نهى از منكر چه هدفى دنبال مى‏شود؟

2 - جايگاه امر به معروف و نهى از منكر در علم اخلاق چيست؟

3 - عبارت زيرا را كه از اميرالمؤمنين(ع) بيان گرديده است، توضيح دهيد:

«و منهم تارك الانكار المنكر بلسانه و قلبه و يده فذلك ميت بين الاحياء»

4 - چرا به فرموده اميرمؤمنان على(ع) امر به معروف و نهى از منكر از تمامى اعمال نيك و جهاد در راه خدا مهم‏تر است؟

5 - چرا امر به معروف و نهى از منكر موجب اتحاد و استحكام جامعه ايرانى مى‏گردد؟

(388) - آل عمران، 104.

(389) - آل عمران، 110.

(390) - توبه، 71.

(391) - نهج‏البلاغه، قصارالحكم 373.

(392) - همان، قصارالحكم 374.

(393) - همان.

(394) - همان، قصار الحكم 375.

(395) - همان، الخطبه 129.

(396) - همان، قصارالحكم، 31.

(397) - همان، الكتاب، 47.

(398) - بحارالانوار، ج 100، ص 94.

(399) - نهج‏البلاغه، الخطبه، 129.