احمد آكوچكيان
ما مسلمانان براى ساختن خود و جامعه هاى خويش و مضمون بخشيدن به جريان تربيتى و حركتهاى اجتماعى خود, سرمشقهايى بسيار داريم.
ـ قرآن كريم اولين آموزگار اين سازندگى است; ساختن فرد به قصد حضور در جامعه و جامعه سازى و ساختن جامعه به قصد زمينه سازى جريان تربيت فردى و به ثمر رسانيدن قابليتهاى انسانى و همچنين است:
ـ سنت پيامبر اكرم(ص) و ديگر اوليإ معصومين عليهم السلام در تصويربخشى و تجسم بخشيدن به هدايت اسلامى با سلوك و زندگانى خود;
ـ حكومت اميرالمومنين على(ع) و آموزه هاى بلند نهج البلاغه او
ـ و خطبه هاى فاطميه و زينبيه در تبيين و عرضه داشت حق و عدالت و نماز و رسالت و دفاع از آرمان انسان دينى و حكومت عدل و جامعه قرآنى و وصايت و امامت.
اينها همه مى توانند براى هر انسانى, هر زنى, هر جامعه اى و هر حكومتى, سرمشقهايى سازنده و تعيين كننده باشند, بلكه تحقق راستين يك حيات سرشار و يك حركت درست انسانى و اجتماعى به همين است كه تعاليم و روشها و شيوه ها و زندگيها و الگوهايى كه ياد شد, در آن تحقق يابد و به ثمر برسد.
يكى از اين سرمشقهاى بسيار مهم در راه شكل دادن به يك زندگى و سلوك راستين, محتواى زندگانى دو بانوى بزرگ, فاطمه زهرا(س) و زينب كبرى(س) است به شرط شناخت درست, تبيين درست و باور راستين و صادقانه.
بانوى امروز, دختر امروز براى زندگيش, براى خودش و رابطه هايش, مانند, آدميان و مانند پيشينيان, الگوى آرمانى و سرمشق مى طلبد, در اين باره دو دغدغه در ميان مىآيد:
1 ـ يكى اينكه داعيه داران تبليغ و آموزش دين پرسشها و مسائل امروز جامعه را و به خصوص زن امروز را بدانند و زبان او را نيز بشناسند و شكل تبيين و عرضه داشت سنت و زندگانى بانوهاى الگو, در پاسخ به آن پرسشها و به زبان او باشد.
2 ـ و دغدغه ديگر, سخن ما با اين نسل است كه اگر جوياى الگوئيد براى زندگى و حياتى درست و بختى سپيد, از بيگانه آن را نخواهيد, زهراى مرضيه, پيش توست, در اندرون توست, معيار حيات پاكيزه است.
نوشتار بلند زن در دو عرصه سلوك انسانى و مديريت اجتماعى, پى جوى تبيين الگوى مطلوب زن مسلمان به مدد آموزه هاى فاطمه زهرا(س) و زينب كبرى(س) است. تحقيق در بخش اول وجهه فردى زن الگو را مدنظر دارد كه اينك نوبت به فصل دوم در تبيين بعد شناختى و معرفتى الگوى مزبور رسيده است.
گفته آمد كه مباحث فصل دوم دو فراز دارد:
فراز اول: محورهاى شناختى در نگاه و تحليل دو بانوى بزرگ;
فراز دوم: نظام فكرى قابل استنباط از تعاليم معرفتى دو بانوى بزرگ.
فراز اول هم دو بحث اصلى داشت:
ـ يكى مرورى بر موضوعات معرفتى در تعاليم دو بانوى بزرگ;
ـ ديگرى برداشت تحليلى از اين تعاليم در موضوعات فهرست شده.
فاطمه زهرا(س) و زينب كبرى(س) انسان را جامعه را, تاريخ را, خدا را, زندگى را, اخلاق را, سياست را, عرفان را, زنانگى را, اجتماع را, مسووليت انسان بودن و زن بودن خويش را, رسالت و مسووليت انسانى و وظايف زنانگى خويش را چگونه مى ديدند, چگونه تصوير مى كردند و چگونه در سلوك و رفتار و ارتباطات و زندگى خويش, جارى مى كردند؟ اين چگونگيها, بعد شناختى و شعورى زن الگو است و راهنماى زندگى آدمى و مردمان و نيز فراخوان بشر به دريافت و باور آنها و زندگى با آنها; تا برگونه آنها ببينيم, شناختنى ها را بشناسيم, شعور بورزيم و تبيين و تفسير كنيم.
شاهدها و نمونه ها براى تحليل وجهه شناختى زن الگو و مستندات تحليل از زندگانى و سخن صديقه طاهره و زينب سلام الله عليها, افزون از شماره اند(2). ليكن چند فراز فشرده و چند سخن كوتاه, نمودى از كل است كه همه را مى تواند نشان دهد. از آموزه هاى شناختى و توصيفى فاطمه زهرا(س) خطبه او در مسجد مدينه را برمى گزينيم و از زينب بزرگ چند سخن او با مردم كوفه و با ابن زياد و با يزيد را مىآوريم كه همه در بزنگاههايى است كه همه حضور آنان صدق است و حقيقت و پاكيزه, در شرايطى كه هيچ بينش و تحليلى مبالغه نيست از سر تجمل و تظاهر و تفاخر و علم فروشى نيست, تحليلها و كلمه ها و جمله هايى است كه همه از سر صدق و جان برخاسته اند.
شناختهاى دينى, ديد و بينشى است كه اسلام به انسان و تاريخ و قيامت و اجتماع و حق و عدالت و دانش و اخلاق و عرفان و ايمان و اقتصاد و تربيت و به نهضتهاى ترقيخواهانه و جنبشهاى سازنده انبيايى و به رفاه و سعادت و ديگر حقايق و مسائل, با نظر علمى و مبتنى بر واقعيت دارد. مهمترين شالوده و مرحله در تربيت انسان و جريان رشد دينى او, رشد بينش و شعور و معرفت و شناخت اوست. خطبه مسجد مدينه حضرت صديقه طاهره, نشانه و نمودى از انديشه و تعاليم معرفتى پيشنهادى آن بزرگ است. كليت اين شناختها, يك الگوى عمومى را به دست مى دهد:
ـ در اساس, انديشه هاى هستى شناسانه
ـ برپايه و در راستاى انديشه هاى هستى شناسانه, انديشه هاى ارزشى و حقوقى
ـ و برپايه آن دو دسته شناختها, توصيفها و تحليلها از تاريخ و وضعيت موجود جامعه و موضعگيرى برابر اين وضعيت
بانوى بزرگ سخن و تحليل خويش را بر مدار و پايه بينش هستى شناسانه خود مىآغازد:
((ستايش خداى را بر آنچه ارزانى داشت. و سپاس او را بر انديشه نيكو كه در دل نگاشت. سپاس بر نعمتهاى فراگير كه از چشمه لطفش جوشيد. و عطاهاى فراوان كه بخشيد, و نثار احسان كه پياپى پاشيد. نعمتهايى كه از شمار افزون است. و پاداش آن از توان بيرون. و درك نهايتش نه در حد انديشه ناموزون.
سپاس را مايه فزونى نعمت نمود. و ستايش را سبب فراوانى پاداش فرمود. و به درخواست پياپى بر عطاى خود بيفزود. گواهى مى دهم كه خداى جهان يكى است. و جز او خدايى نيست. ترجمان اين گواهى دوستى بىآلايش است. و پايندان اين اعتقاد, دلهاى بابينش. و راهنماى رسيدن بدان, چراغ دانش. خدايى كه ديدگان او را ديدن نتوانند, و گمانها چونى و چگونگى او را ندانند همه چيز را از هيچ پديد آورد. و بى نمونه اى انشإ كرد. نه به آفرينش آنها نيازى داشت. و نه از آن خلقت سودى برداشت. جز آنكه خواست قدرتش را آشكار سازد. و آفريدگان را بنده وار بنوازد. و بانگ دعوتش را در جهان اندازد. پاداش را در گرو فرمانبردارى نهاد. و نافرمانان را به كيفر بيم داد. تا بندگان را از عقوبت برهاند, و به بهشت كشاند.
گواهى مى دهم كه پدرم محمد بنده او و فرستاده اوست. پيش از آنكه او را بيافريند برگزيد. و پيش از پيمبرى تشرف انتخاب بخشيد و به ناميش ناميد كه مى سزيد.
و اين هنگامى بود كه آفريدگان از ديده نهان بودند. و در پس پرده بيم نگران. و در پهنه بيابان عدم سرگردان. پروردگار بزرگ پايان همه كارها را دانا بود. و بر دگرگونى هاى روزگار محيط بينا. و به سرنوشت هر چيز آشنا. محمد(ص) را برانگيخت تا كار خود را به اتمام و آنچه را مقدر ساخته به انجام رساند. پيغمبر كه درود خدا بر او باد ديد: هر فرقه اى دينى گزيده. و هر گروه در روشنايى شعله اى خزيده. و هر دسته اى به بتى نماز برده. و همگان ياد خدايى را كه مى شناسند از خاطر سترده اند.
پس خداى بزرگ, تاريكى ها را به نور محمد روشن ساخت. و دلها را از تيرگى كفر بپرداخت. و پرده هايى كه بر ديده ها افتاده بود به يك سو انداخت. سپس از روى گزينش و مهربانى جوار خويش را بدو ارزانى داشت. و رنج اين جهان كه خوش نمى داشت, از دل او برداشت. و او را در جهان فرشتگان مقرب گماشت. و چتر دولتش را در همسايگى خود افراشت. و طغراى مغفرت و رضوان را به نام او نگاشت.
درود خدا و بركات او بر محمد(ص) پيمبر رحمت, امين وحى و رسالت و گزيده از آفريدگان و امت باد.
سپس به مجلسيان نگريست و چنين فرمود:
شما بندگان خدا! نگاهبانان حلال و حرام, و حاملان دين و احكام, و امانت داران حق و رسانندگان آن به خلقيد.
حقى را از خدا عهده داريد. و عهدى را كه با او بسته ايد پذرفتار. ما خاندان را در ميان شما به خلافت گماشت. و تإويل كتاب الله را به عهده ما گذاشت. حجتهاى آن آشكار است, و آنچه درباره ماست پديدار. و برهان آن روشن. و از تاريكى گمان به كنار و آواى آن در گوش مايه آرام و قرار. و پيرويش راهگشاى روضه رحمت و پروردگار. و شنونده آن در دو جهان رستگار.))
تعابير حمد, شكر و شهادت و اخلاص و قلب گزارشگر بينش و باور و عقيده بانوى بزرگ(س) درباره خداوند جهان, قيامت و رسالت و وحى و قرآن و وصايت و ولايت و جامعه و تاريخ و فلاح و نجات اند. مدار اين بينش و باور خداوند است. در ديدگاه فاطمه زهرا ((توحيد)) منظر تفسير هستى و انسان و زندگى و جامعه و تاريخ است. اساس و خاستگاهى كه زيرساز ديدگاه نظرى پيشنهادى او در انسان شناسى و انديشه اجتماعى و تاريخى ـ در حوزه هايى مانند فلسفه اجتماعى, فلسفه اخلاق و حقوق و فلسفه نظرى تاريخ ـ مى باشد.
بانوى بزرگ, در راستاى اين ديدگاه فلسفى و هستى شناختى در فراز دوم سخنان خود به تفسير چارچوبه ها و الگوى ارزشى برآمده از تعاليم دين مى پردازند.
پس از آن تفسير هستى شناسانه, بانوى بزرگ به تفسير و تحليلهاى عناصر ارزشى و حقوقى دين و حيات انسانى ـ اجتماعى مى پردازند و شاخصه ها و قانونمنديهاى عمومى و ثابت الگوى مطلوب حبات فردى و اجتماعى را به دست مى دهند:
((دليلهاى روشن الهى را در پرتو آيتهاى آن توان ديد. و تفسير احكام واجب او را از مضمون آن بايد شنيد. حرامهاى خدا را بيان دارنده است. و حلالهاى او را رخصت دهنده. و مستحبات را نماينده. و شريعت را راهگشاينده. و اين همه را با رساترين تعبير گوينده. و با روشن ترين بيان رساننده. سپس ايمان را واجب فرمود. و بدان زنگ شرك را از دلهاتان زدود.
و با نماز خودپرستى را از شما دور نمود. روزه را نشان دهنده دوستى بىآميغ ساخت. و زكات را مايه افزايش روزى بى دريغ. و حج را آزماينده درجت دين. و عدالت را نمودار مرتبه يقين. و پيروى ما را مايه وفاق. و امامت ما را مانع افتراق. و دوستى ما را عزت مسلمانى. و بازداشتن نفس را موجب نجات, و قصاص را سبب بقإ زندگانى. وفإ به نذر را موجب آمرزش كرد. و تمام پرداختن پيمانه و وزن را مانع از كم فروشى و كاهش. فرمود مى خوارگى نكنند تا تن و جان از پليدى پاك سازند و زنان پارسا را تهمت نزنند, تا خويشتن را سزاوار لعنت نسازند. دزدى را منع كرد تا راه عفت پويند. و شرك را حرام فرمود تا به اخلاص طريق يكتاپرستى جويند ((پس چنانكه بايد, ترس از خدا را پيشه گيريد و جز مسلمانان مميريد!)) آنچه فرموده است به جا آريد و خود را از آنچه نهى كرده بازداريد كه ((تنها دانايان از خدا مى ترسند.))
بانوى بزرگ(ص) در راستاى آن تفسير از هستها به تفسير چارچوبه كلان ارزشها و حقوق دين مى پردازد و جايگاه هركدام از عناصر اصيل اين الگوى كلان ارزشى و حقوقى را توضيح مى دهد و بر آن است كه اين مجموعه بر پايه ايمان و باور راستين دينى, در وجود انسان و جامعه جارى مى شود. اين تعبيرها و تفسيرها, اركان الگوى مطلوب اخلاقى, تربيتى, اجتماعى, فرهنگى, سياسى را به دست مى دهند. ايمان و تقوا و نماز و روزه و صبر, اركان اساسى نظام اخلاقى ـ تربيتى; نماز و روزه و زكات و حج و عدالت و قصاص, اركان اساسى نظام حقوقى; عدالت و ركن اساسى نظام اجتماعى و اقتصادى و سياسى; امامت, اطاعت از اهل بيت عصمت و بحث با آنان, اركان نظام سياسى.
اينك با آن ديدگاه و بينش, بانوى بزرگ به تحليلهاى اجتماعى ـ تاريخى و توصيفها و تحليلهاى كاربردى مى پردازد. خاستگاه كلان توصيفى و ارزشى در برخورد با انواع پديده هاى طبيعى و اجتماعى و تاريخى و موضعگيرى در برابر آنها, تا اين فراز, شكل گرفته اند.
بانوى بزرگ با آن تحليلها كه دارند, پايه هاى نظرى و چارچوبه ارزشى ديدگاههاى خويش را توضيح داده اند, اينك به برآورد تحليلى و توصيفى وضع موجود عصر خويش و هر دوره واافتاده از خط ناب ديانت و رسالت و ولايت, مى پردازند. در شناختهاى نقدى و توصيفى, لزوما بايستى به تحليل پيشينه تاريخى وضع موجود نظر افكند و از گذشته به حال آمد و نيز حال را به گذشته برد تا با بينشى نافذتر به نقد وضعيت موجود پرداخت و راهبردهاى تحول به چارچوبه آرمانى را ارائه داد و موضع مشخص خود را معلوم داشت:
((مردم چنانكه در آغاز سخن گفتم: من فاطمه ام و پدرم محمد(ص) است ((همانا پيمبرى از ميان شما به سوى شما آمد كه رنج شما بر او دشوار بود, و به گروندگان اميدوار و بر مومنان مهربان و غمخوار.))
اگر او را بشناسيد مى بينيد او پدر من است, نه پدر زنان شما. و برادرپسرعموىمن است نه مردان شما. او رسالت خود را به گوش مردم رساند. وآنان راازعذاب الهى ترساند. فرق و پشت مشركان را به تازيانه توحيدخست. وشوكت بت وبت پرستان را درهم شكست.
تا جمع كافران از هم گسيخت. صبح ايمان دميد. و نقاب از چهره حقيقت فرو كشيد. زبان پيشواى دين در مقال شد. و شياطين سخنور لال. در آن هنگام شما مردم بر كنار مغاكى از آتش بوديد خوار. و در ديده همگان بى مقدار. لقمه هر خورنده. و شكار هر درنده. و لگدكوب هر رونده. نوشيدنيتان آب گنديده و ناگوار. خوردنيتان پوست جانور و مردار. پست و ناچيز و ترسان از هجوم همسايه و همجوار. تا آنكه خدا با فرستادن پيغمبر خود, شما را از خاك مذلت برداشت. و سرتان را به اوج رفعت افراشت.
پس از آن همه رنجها كه ديد و سختى كه كشيد رزمآوران ماجراجو, و سركشان درنده خو. و جهودان دين به دنيا فروش, و ترسايان حقيقت نانيوش, از هر سو بر وى تاختند. و با او نرد مخالفت باختند.
هرگاه آتش كينه افروختند, آن را خاموش ساخت. و گاهى كه گمراهى سر برداشت, يا مشركى دهان به ژاژ انباشت, برادرش على را در كام آنان انداخت. على(ع) بازنايستاد تا بر سر و مغز مخالفان نواخت. و كار آنان با دم شمشير بساخت.
او اين رنج را براى خدا مى كشيد. و در آن خشنودى پروردگار و رضاى پيغمبر را مى ديد. و مهترى اولياى حق را مى خريد. اما در آن روزها, شما در زندگانى راحت آسوده و در بستر إمن و آسايش غنوده بوديد.
چون خداى تعالى همسايگى پيمبران را براى رسول خويش گزيد, دوروئى آشكار شد, و كالاى دين بى خريدار. هر گمراهى دعويدار و هر گمنامى سالار. و هر ياوه گويى در كوى و برزن در پى گرمى بازار. شيطان از كمينگاه خود سربرآورد و شما را به خود دعوت كرد. و ديد چه زود سخنش را شنيديد و سبك در پى او دويديد و در دام فريبش خزيديد. و به آواز او رقصيديد.
هنوز دو روزى از مرگ پيغمبرتان نگذشته و سوز سينه ما خاموش نگشته, آنچه نبايست, كرديد. و آنچه از آنتان نبود برديد. و بدعتى بزرگ پديد آورديد.
به گمان خود خواستيد فتنه برنخيزد, و خونى نريزد, اما در آتش فتنه فتاديد. و آنچه كشتيد به باد داديد. كه دوزخ جاى كافرانست. و منزلگاه بدكاران. شما كجا؟ و فتنه خواباندن كجا؟ دروغ مى گوييد! و راهى جز راه حق مى پوييد! وگرنه اين كتاب خداست ميان شما! نشانه هايش بى كم و كاست هويدا. و امر و نهى آن روشن و آشكارا. آيا داورى جز قرآن مى گيريد؟ يا ستمكارانه گفته شيطان را مى پذيريد؟ ((كسى كه جز اسلام دينى پذيرد, روى رضاى پرودگار نبيند. و در آن جهان با زيانكاران نشيند))
چندان درنگ نكرديد كه اين ستور سركش رام و كار نخستين تمام گردد. نوائى ديگر ساز و سخنى جز آنچه در دل داريد آغاز كرديد! مى پنداريد ما ميراثى نداريم. در تحمل اين ستم نيز بردباريم. و بر سختى اين جراحت پايداريم.
مگر به روش جاهليت مى گراييد؟ و راه گمراهى مى پيماييد؟ ((براى مردم با ايمان چه داورى بهتر از خداى جهان؟))
اى مهاجران! اين حكم خداست كه ميراث مرا بربايند و حرمتم را نپايند؟ پسر ابوقحافه[ ابوبكر]! خدا گفته تو از پدر ارث برى و ميراث مرا از من ببرى؟ اين چه بدعتى است در دين مى گذاريد؟ مگر از داور روز رستاخيز خبر نداريد.
اكنون تا ديدار آن جهان اين ستور آماده و زين برنهاده تو را ارزانى!
وعدگاه, روز رستاخيز! خواهان محمد(ص) و داور خداى عزيز! آن روز ستمكار رسوا و زيانكار و حق ستمديده برقرار خواهد شد! بزودى خواهيد ديد كه هر خبرى را جايگاهى است و هر مظلومى را پناهى.))
پس به روضه پدر نگريست و گفت:
اى گروه مومنين! اى ياوران دين! اى پشتيبانان اسلام! چرا حق مرا نمى گيريد؟ چرا ديده بهم نهاده و ستمى را كه به من مى رود مى پذيريد؟ مگر نه پدرم فرمود احترام فرزند حرمت پدر است؟ چه زود رنگ پذيرفتيد. و بى درنگ در غفلت خفتيد. پيش خود مى گوييد محمد(ص) مرد. آرى مرد و جان به خدا سپرد! مصيبتى است بزرگ و اندوهى است سترگ. شكافى است كه هر دم گشايد. و هرگز به هم نيايد. فقدان او زمين را لباس ظلمت پوشاند و گزيدگان خدا را به سوك نشاند. شاخ اميد بى بر و كوهها زير و زبر شد. حرمتها تباه و حريمها بى پناه ماند. اما نچنانست كه شما اين تقدير الهى را ندانيد و از آن بى خبر مانيد. قرآن در دسترس شماست شب و روز مى خوانيد. چرا و چگونه معنى آن را نمى دانيد؟ كه پيمبران پيش از او نيز مردند و جان به خدا سپردند.
محمد جز پيغمبرى نبود. پيغمبرانى پيش از او آمدند و رفتند. اگر او كشته شود يا بميرد شما به گذشته خود بازمى گرديد؟ كسى كه چنين كند خدا را زيانى نمى رساند. و خدا سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.
آوه! پسران قيله پيش چشم شما ميراث پدرم ببرند! و حرمتم را ننگرند! و شما همچون بيهوشان فرياد مرا نانيوشان؟ در حالى كه سربازان داريد با ساز و برگ فراوان و اثاث و خانه هاى آبادان.
امروز شما گزيدگان خدا, پشتيبان دين, و ياوران پيغمبر و مومنين, و حاميان اهل بيت طاهرينيد! شمائيد كه با بت پرستان عرب درافتاديد! و برابر لشكرهاى گران ايستاديد! چند كه از ما فرمانبردار, و در راه حق پايدار بوديد, نام اسلام را بلند و مسلمانان را ارجمند, و مشركان را تار و مار, و نظم را برقرار, و آتش جنگ را خاموش و كافران را حلقه بندگى در گوش كرديد. اكنون پس از آن همه زبانآورى دم فرو بستيد, و پس از پيش روى واپس نشستيد آن هم برابر مردمى كه پيمان خود را گسستند. و حكم خدا را كار نبستند. ((از اينان بيم مداريد, تا هستيد. از خدا بترسيد
اگر حق پرستيد!)) اما جز اين نيست كه به تنآسانى خو كرده ايد. و به سايه امن و خوشى رخت برده ايد. از دين خسته ايد و از جهاد در راه خدا نشسته و آنچه را شنيده كار نبسته بدانيد كه:
من آنچه شرط بلاغ است با شما گفتم. اما مى دانم خواريد و در چنگال زبونى گرفتار. چكنم كه دلم خونست؟ و بازداشتن زبان شكايت, از طاقت برون! و نيز مى گويم براى اتمام حجت بر شما مردم دون! بگيريد! اين لقمه گلوگير به شما ارزانى, و ننگ حق شكنى و حقيقت پوشى بر شما جاودانى باد. اما شما را آسوده نگذارد تا به آتش افروخته خدا بيازارد! آتشى كه هر دم فروزد و دل و جان را بسوزد. آنچه مى كنيد خدا مى بيند. و ستمكار بزودى داند كه در كجا نشيند. من پايان كار را نگرانم و چون پدرم شما را از عذاب خدا مى ترسانم. به انتظار بنشينيد تا ميوه درختى را كه كشتيد بچينيد و كيفر كارى را كه كرديد ببينيد.))(3)
هر فرازى و هر جمله اى و تعبيرى از بانوى خوبان, بايد به تفصيل, تحليل و تفسير شود كه در مجال خويش خواهد آمد.
ادامه دارد.
1 ـ مولانا, ديوان شمس. 2 ـ براى مثال نگاه كنيد به: عزيزالله عطاردى, مسند فاطمه الزهرإ عليهاالسلام, باب الاحتجاجات, (تهران, سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى, 1412 ه$.ق); و نيز محمد دشتى و همكاران, نهج الحياه (فرهنگ سخنان فاطمه((س))), (قم, موسسه تحقيقاتى اميرالمومنين على(ع), 1371, چاپ دوم). 3 ـ نگاه كنيد به عزيزالله عطاردى, مسند فاطمه الزهرإ عليهاالسلام, ص571 ـ 557 به نقل از الاحتجاج: 11/1 و نيز ابوالفضل احمدبن ابى طاهر مروزى متولد 204 و متوفاى 280, بلاغات النسإ, چاپ بيروت, ص24 ـ 23 و نيز ترجمه شيواى آن از سيدجعفر شهيدى, زندگانى فاطمه زهرا (تهران, دفتر نشر فرهنگ اسلامى, 1373 چاپ هجدهم), ص135 ـ 121, ترجمه از كتاب اخير برگرفته شده است. ماهنامه پيام زن ـ شماره 39 ـ خرداد 74