زن در دو عرصه سلوک انسانی و مناسبات اجتماعی (10)

احمد آکوچکیان

نسخه متنی
نمايش فراداده

زن در دو عرصه سلوك انسانى و مناسبات اجتماعى قسمت دهم

احمد آكوچكيان

سرمشقهاى ما

ما مسلمانان براى ساختن خود و جامعه هاى خويش و مضمون بخشيدن به جريان تربيتى و حركتهاى اجتماعى خود, سرمشقهايى بسيار داريم.

ـ قرآن كريم اولين آموزگار اين سازندگى است; ساختن فرد به قصد حضور در جامعه و جامعه سازى و ساختن جامعه به قصد زمينه سازى جريان تربيت فردى و به ثمر رسانيدن قابليتهاى انسانى و همچنين است:

ـ سنت پيامبر اكرم(ص) و ديگر اوليإ معصومين عليهم السلام در تصويربخشى و تجسم بخشيدن به هدايت اسلامى با سلوك و زندگانى خود;

ـ حكومت اميرالمومنين على(ع) و آموزه هاى بلند نهج البلاغه او

ـ و خطبه هاى فاطميه و زينبيه در تبيين و عرضه داشت حق و عدالت و نماز و رسالت و دفاع از آرمان انسان دينى و حكومت عدل و جامعه قرآنى و وصايت و امامت.

اينها همه مى توانند براى هر انسانى, هر زنى, هر جامعه اى و هر حكومتى, سرمشقهايى سازنده و تعيين كننده باشند, بلكه تحقق راستين يك حيات سرشار و يك حركت درست انسانى و اجتماعى به همين است كه تعاليم و روشها و شيوه ها و زندگيها و الگوهايى كه ياد شد, در آن تحقق يابد و به ثمر برسد.

يكى از اين سرمشقهاى بسيار مهم در راه شكل دادن به يك زندگى و سلوك راستين, محتواى زندگانى دو بانوى بزرگ, فاطمه زهرا(س) و زينب كبرى(س) است به شرط شناخت درست, تبيين درست و باور راستين و صادقانه.

جويايى زن امروز

بانوى امروز, دختر امروز براى زندگيش, براى خودش و رابطه هايش, مانند, آدميان و مانند پيشينيان, الگوى آرمانى و سرمشق مى طلبد, در اين باره دو دغدغه در ميان مىآيد:

1 ـ يكى اينكه داعيه داران تبليغ و آموزش دين پرسشها و مسائل امروز جامعه را و به خصوص زن امروز را بدانند و زبان او را نيز بشناسند و شكل تبيين و عرضه داشت سنت و زندگانى بانوهاى الگو, در پاسخ به آن پرسشها و به زبان او باشد.

2 ـ و دغدغه ديگر, سخن ما با اين نسل است كه اگر جوياى الگوئيد براى زندگى و حياتى درست و بختى سپيد, از بيگانه آن را نخواهيد, زهراى مرضيه, پيش توست, در اندرون توست, معيار حيات پاكيزه است.


  • معشوق تو همسايه و ديوار به ديوار يك دسته گل كو, اگر آن باغ بديديد؟ با اينهمه, آن رنج گنج شما باد افسوس! كه بر گنج شما, پرده شمائيد. (1)

  • در باديه سرگشته, شما در چه هوائيد ... يك گوهر جان كو, اگر از بحر خدائيد؟ افسوس! كه بر گنج شما, پرده شمائيد. (1) افسوس! كه بر گنج شما, پرده شمائيد. (1)

اشاره به گذشته

نوشتار بلند زن در دو عرصه سلوك انسانى و مديريت اجتماعى, پى جوى تبيين الگوى مطلوب زن مسلمان به مدد آموزه هاى فاطمه زهرا(س) و زينب كبرى(س) است. تحقيق در بخش اول وجهه فردى زن الگو را مدنظر دارد كه اينك نوبت به فصل دوم در تبيين بعد شناختى و معرفتى الگوى مزبور رسيده است.

گفته آمد كه مباحث فصل دوم دو فراز دارد:

فراز اول: محورهاى شناختى در نگاه و تحليل دو بانوى بزرگ;

فراز دوم: نظام فكرى قابل استنباط از تعاليم معرفتى دو بانوى بزرگ.

فراز اول هم دو بحث اصلى داشت:

ـ يكى مرورى بر موضوعات معرفتى در تعاليم دو بانوى بزرگ;

ـ ديگرى برداشت تحليلى از اين تعاليم در موضوعات فهرست شده.

فاطمه زهرا(س) و زينب كبرى(س) انسان را جامعه را, تاريخ را, خدا را, زندگى را, اخلاق را, سياست را, عرفان را, زنانگى را, اجتماع را, مسووليت انسان بودن و زن بودن خويش را, رسالت و مسووليت انسانى و وظايف زنانگى خويش را چگونه مى ديدند, چگونه تصوير مى كردند و چگونه در سلوك و رفتار و ارتباطات و زندگى خويش, جارى مى كردند؟ اين چگونگيها, بعد شناختى و شعورى زن الگو است و راهنماى زندگى آدمى و مردمان و نيز فراخوان بشر به دريافت و باور آنها و زندگى با آنها; تا برگونه آنها ببينيم, شناختنى ها را بشناسيم, شعور بورزيم و تبيين و تفسير كنيم.

مرورى بر نمونه انديشه هاى دو بانوى بزرگ

شاهدها و نمونه ها براى تحليل وجهه شناختى زن الگو و مستندات تحليل از زندگانى و سخن صديقه طاهره و زينب سلام الله عليها, افزون از شماره اند(2). ليكن چند فراز فشرده و چند سخن كوتاه, نمودى از كل است كه همه را مى تواند نشان دهد. از آموزه هاى شناختى و توصيفى فاطمه زهرا(س) خطبه او در مسجد مدينه را برمى گزينيم و از زينب بزرگ چند سخن او با مردم كوفه و با ابن زياد و با يزيد را مىآوريم كه همه در بزنگاههايى است كه همه حضور آنان صدق است و حقيقت و پاكيزه, در شرايطى كه هيچ بينش و تحليلى مبالغه نيست از سر تجمل و تظاهر و تفاخر و علم فروشى نيست, تحليلها و كلمه ها و جمله هايى است كه همه از سر صدق و جان برخاسته اند.

مرورى تحليلى بر تعاليم معرفتى فاطمه زهرا(س)

شناختهاى دينى, ديد و بينشى است كه اسلام به انسان و تاريخ و قيامت و اجتماع و حق و عدالت و دانش و اخلاق و عرفان و ايمان و اقتصاد و تربيت و به نهضتهاى ترقيخواهانه و جنبشهاى سازنده انبيايى و به رفاه و سعادت و ديگر حقايق و مسائل, با نظر علمى و مبتنى بر واقعيت دارد. مهمترين شالوده و مرحله در تربيت انسان و جريان رشد دينى او, رشد بينش و شعور و معرفت و شناخت اوست. خطبه مسجد مدينه حضرت صديقه طاهره, نشانه و نمودى از انديشه و تعاليم معرفتى پيشنهادى آن بزرگ است. كليت اين شناختها, يك الگوى عمومى را به دست مى دهد:

ـ در اساس, انديشه هاى هستى شناسانه

ـ برپايه و در راستاى انديشه هاى هستى شناسانه, انديشه هاى ارزشى و حقوقى

ـ و برپايه آن دو دسته شناختها, توصيفها و تحليلها از تاريخ و وضعيت موجود جامعه و موضعگيرى برابر اين وضعيت

1 ـ شناخت و باور و تفسير هستها

بانوى بزرگ سخن و تحليل خويش را بر مدار و پايه بينش هستى شناسانه خود مىآغازد:

((ستايش خداى را بر آنچه ارزانى داشت. و سپاس او را بر انديشه نيكو كه در دل نگاشت. سپاس بر نعمتهاى فراگير كه از چشمه لطفش جوشيد. و عطاهاى فراوان كه بخشيد, و نثار احسان كه پياپى پاشيد. نعمتهايى كه از شمار افزون است. و پاداش آن از توان بيرون. و درك نهايتش نه در حد انديشه ناموزون.

سپاس را مايه فزونى نعمت نمود. و ستايش را سبب فراوانى پاداش فرمود. و به درخواست پياپى بر عطاى خود بيفزود. گواهى مى دهم كه خداى جهان يكى است. و جز او خدايى نيست. ترجمان اين گواهى دوستى بىآلايش است. و پايندان اين اعتقاد, دلهاى بابينش. و راهنماى رسيدن بدان, چراغ دانش. خدايى كه ديدگان او را ديدن نتوانند, و گمانها چونى و چگونگى او را ندانند همه چيز را از هيچ پديد آورد. و بى نمونه اى انشإ كرد. نه به آفرينش آنها نيازى داشت. و نه از آن خلقت سودى برداشت. جز آنكه خواست قدرتش را آشكار سازد. و آفريدگان را بنده وار بنوازد. و بانگ دعوتش را در جهان اندازد. پاداش را در گرو فرمانبردارى نهاد. و نافرمانان را به كيفر بيم داد. تا بندگان را از عقوبت برهاند, و به بهشت كشاند.

گواهى مى دهم كه پدرم محمد بنده او و فرستاده اوست. پيش از آنكه او را بيافريند برگزيد. و پيش از پيمبرى تشرف انتخاب بخشيد و به ناميش ناميد كه مى سزيد.

و اين هنگامى بود كه آفريدگان از ديده نهان بودند. و در پس پرده بيم نگران. و در پهنه بيابان عدم سرگردان. پروردگار بزرگ پايان همه كارها را دانا بود. و بر دگرگونى هاى روزگار محيط بينا. و به سرنوشت هر چيز آشنا. محمد(ص) را برانگيخت تا كار خود را به اتمام و آنچه را مقدر ساخته به انجام رساند. پيغمبر كه درود خدا بر او باد ديد: هر فرقه اى دينى گزيده. و هر گروه در روشنايى شعله اى خزيده. و هر دسته اى به بتى نماز برده. و همگان ياد خدايى را كه مى شناسند از خاطر سترده اند.

پس خداى بزرگ, تاريكى ها را به نور محمد روشن ساخت. و دلها را از تيرگى كفر بپرداخت. و پرده هايى كه بر ديده ها افتاده بود به يك سو انداخت. سپس از روى گزينش و مهربانى جوار خويش را بدو ارزانى داشت. و رنج اين جهان كه خوش نمى داشت, از دل او برداشت. و او را در جهان فرشتگان مقرب گماشت. و چتر دولتش را در همسايگى خود افراشت. و طغراى مغفرت و رضوان را به نام او نگاشت.

درود خدا و بركات او بر محمد(ص) پيمبر رحمت, امين وحى و رسالت و گزيده از آفريدگان و امت باد.

سپس به مجلسيان نگريست و چنين فرمود:

شما بندگان خدا! نگاهبانان حلال و حرام, و حاملان دين و احكام, و امانت داران حق و رسانندگان آن به خلقيد.

حقى را از خدا عهده داريد. و عهدى را كه با او بسته ايد پذرفتار. ما خاندان را در ميان شما به خلافت گماشت. و تإويل كتاب الله را به عهده ما گذاشت. حجتهاى آن آشكار است, و آنچه درباره ماست پديدار. و برهان آن روشن. و از تاريكى گمان به كنار و آواى آن در گوش مايه آرام و قرار. و پيرويش راهگشاى روضه رحمت و پروردگار. و شنونده آن در دو جهان رستگار.))

تعابير حمد, شكر و شهادت و اخلاص و قلب گزارشگر بينش و باور و عقيده بانوى بزرگ(س) درباره خداوند جهان, قيامت و رسالت و وحى و قرآن و وصايت و ولايت و جامعه و تاريخ و فلاح و نجات اند. مدار اين بينش و باور خداوند است. در ديدگاه فاطمه زهرا ((توحيد)) منظر تفسير هستى و انسان و زندگى و جامعه و تاريخ است. اساس و خاستگاهى كه زيرساز ديدگاه نظرى پيشنهادى او در انسان شناسى و انديشه اجتماعى و تاريخى ـ در حوزه هايى مانند فلسفه اجتماعى, فلسفه اخلاق و حقوق و فلسفه نظرى تاريخ ـ مى باشد.

بانوى بزرگ, در راستاى اين ديدگاه فلسفى و هستى شناختى در فراز دوم سخنان خود به تفسير چارچوبه ها و الگوى ارزشى برآمده از تعاليم دين مى پردازند.

2 ـ شناخت و باور و تفسير ارزشها و حقوق

پس از آن تفسير هستى شناسانه, بانوى بزرگ به تفسير و تحليلهاى عناصر ارزشى و حقوقى دين و حيات انسانى ـ اجتماعى مى پردازند و شاخصه ها و قانونمنديهاى عمومى و ثابت الگوى مطلوب حبات فردى و اجتماعى را به دست مى دهند:

((دليلهاى روشن الهى را در پرتو آيتهاى آن توان ديد. و تفسير احكام واجب او را از مضمون آن بايد شنيد. حرامهاى خدا را بيان دارنده است. و حلالهاى او را رخصت دهنده. و مستحبات را نماينده. و شريعت را راهگشاينده. و اين همه را با رساترين تعبير گوينده. و با روشن ترين بيان رساننده. سپس ايمان را واجب فرمود. و بدان زنگ شرك را از دلهاتان زدود.

و با نماز خودپرستى را از شما دور نمود. روزه را نشان دهنده دوستى بىآميغ ساخت. و زكات را مايه افزايش روزى بى دريغ. و حج را آزماينده درجت دين. و عدالت را نمودار مرتبه يقين. و پيروى ما را مايه وفاق. و امامت ما را مانع افتراق. و دوستى ما را عزت مسلمانى. و بازداشتن نفس را موجب نجات, و قصاص را سبب بقإ زندگانى. وفإ به نذر را موجب آمرزش كرد. و تمام پرداختن پيمانه و وزن را مانع از كم فروشى و كاهش. فرمود مى خوارگى نكنند تا تن و جان از پليدى پاك سازند و زنان پارسا را تهمت نزنند, تا خويشتن را سزاوار لعنت نسازند. دزدى را منع كرد تا راه عفت پويند. و شرك را حرام فرمود تا به اخلاص طريق يكتاپرستى جويند ((پس چنانكه بايد, ترس از خدا را پيشه گيريد و جز مسلمانان مميريد!)) آنچه فرموده است به جا آريد و خود را از آنچه نهى كرده بازداريد كه ((تنها دانايان از خدا مى ترسند.))

بانوى بزرگ(ص) در راستاى آن تفسير از هستها به تفسير چارچوبه كلان ارزشها و حقوق دين مى پردازد و جايگاه هركدام از عناصر اصيل اين الگوى كلان ارزشى و حقوقى را توضيح مى دهد و بر آن است كه اين مجموعه بر پايه ايمان و باور راستين دينى, در وجود انسان و جامعه جارى مى شود. اين تعبيرها و تفسيرها, اركان الگوى مطلوب اخلاقى, تربيتى, اجتماعى, فرهنگى, سياسى را به دست مى دهند. ايمان و تقوا و نماز و روزه و صبر, اركان اساسى نظام اخلاقى ـ تربيتى; نماز و روزه و زكات و حج و عدالت و قصاص, اركان اساسى نظام حقوقى; عدالت و ركن اساسى نظام اجتماعى و اقتصادى و سياسى; امامت, اطاعت از اهل بيت عصمت و بحث با آنان, اركان نظام سياسى.

اينك با آن ديدگاه و بينش, بانوى بزرگ به تحليلهاى اجتماعى ـ تاريخى و توصيفها و تحليلهاى كاربردى مى پردازد. خاستگاه كلان توصيفى و ارزشى در برخورد با انواع پديده هاى طبيعى و اجتماعى و تاريخى و موضعگيرى در برابر آنها, تا اين فراز, شكل گرفته اند.

3 ـ فراز سوم

بانوى بزرگ با آن تحليلها كه دارند, پايه هاى نظرى و چارچوبه ارزشى ديدگاههاى خويش را توضيح داده اند, اينك به برآورد تحليلى و توصيفى وضع موجود عصر خويش و هر دوره واافتاده از خط ناب ديانت و رسالت و ولايت, مى پردازند. در شناختهاى نقدى و توصيفى, لزوما بايستى به تحليل پيشينه تاريخى وضع موجود نظر افكند و از گذشته به حال آمد و نيز حال را به گذشته برد تا با بينشى نافذتر به نقد وضعيت موجود پرداخت و راهبردهاى تحول به چارچوبه آرمانى را ارائه داد و موضع مشخص خود را معلوم داشت:

((مردم چنانكه در آغاز سخن گفتم: من فاطمه ام و پدرم محمد(ص) است ((همانا پيمبرى از ميان شما به سوى شما آمد كه رنج شما بر او دشوار بود, و به گروندگان اميدوار و بر مومنان مهربان و غمخوار.))

اگر او را بشناسيد مى بينيد او پدر من است, نه پدر زنان شما. و برادرپسرعموىمن است نه مردان شما. او رسالت خود را به گوش مردم رساند. وآنان راازعذاب الهى ترساند. فرق و پشت مشركان را به تازيانه توحيدخست. وشوكت بت وبت پرستان را درهم شكست.

تا جمع كافران از هم گسيخت. صبح ايمان دميد. و نقاب از چهره حقيقت فرو كشيد. زبان پيشواى دين در مقال شد. و شياطين سخنور لال. در آن هنگام شما مردم بر كنار مغاكى از آتش بوديد خوار. و در ديده همگان بى مقدار. لقمه هر خورنده. و شكار هر درنده. و لگدكوب هر رونده. نوشيدنيتان آب گنديده و ناگوار. خوردنيتان پوست جانور و مردار. پست و ناچيز و ترسان از هجوم همسايه و همجوار. تا آنكه خدا با فرستادن پيغمبر خود, شما را از خاك مذلت برداشت. و سرتان را به اوج رفعت افراشت.

پس از آن همه رنجها كه ديد و سختى كه كشيد رزمآوران ماجراجو, و سركشان درنده خو. و جهودان دين به دنيا فروش, و ترسايان حقيقت نانيوش, از هر سو بر وى تاختند. و با او نرد مخالفت باختند.

هرگاه آتش كينه افروختند, آن را خاموش ساخت. و گاهى كه گمراهى سر برداشت, يا مشركى دهان به ژاژ انباشت, برادرش على را در كام آنان انداخت. على(ع) بازنايستاد تا بر سر و مغز مخالفان نواخت. و كار آنان با دم شمشير بساخت.

او اين رنج را براى خدا مى كشيد. و در آن خشنودى پروردگار و رضاى پيغمبر را مى ديد. و مهترى اولياى حق را مى خريد. اما در آن روزها, شما در زندگانى راحت آسوده و در بستر إمن و آسايش غنوده بوديد.

چون خداى تعالى همسايگى پيمبران را براى رسول خويش گزيد, دوروئى آشكار شد, و كالاى دين بى خريدار. هر گمراهى دعويدار و هر گمنامى سالار. و هر ياوه گويى در كوى و برزن در پى گرمى بازار. شيطان از كمينگاه خود سربرآورد و شما را به خود دعوت كرد. و ديد چه زود سخنش را شنيديد و سبك در پى او دويديد و در دام فريبش خزيديد. و به آواز او رقصيديد.

هنوز دو روزى از مرگ پيغمبرتان نگذشته و سوز سينه ما خاموش نگشته, آنچه نبايست, كرديد. و آنچه از آنتان نبود برديد. و بدعتى بزرگ پديد آورديد.

به گمان خود خواستيد فتنه برنخيزد, و خونى نريزد, اما در آتش فتنه فتاديد. و آنچه كشتيد به باد داديد. كه دوزخ جاى كافرانست. و منزلگاه بدكاران. شما كجا؟ و فتنه خواباندن كجا؟ دروغ مى گوييد! و راهى جز راه حق مى پوييد! وگرنه اين كتاب خداست ميان شما! نشانه هايش بى كم و كاست هويدا. و امر و نهى آن روشن و آشكارا. آيا داورى جز قرآن مى گيريد؟ يا ستمكارانه گفته شيطان را مى پذيريد؟ ((كسى كه جز اسلام دينى پذيرد, روى رضاى پرودگار نبيند. و در آن جهان با زيانكاران نشيند))

چندان درنگ نكرديد كه اين ستور سركش رام و كار نخستين تمام گردد. نوائى ديگر ساز و سخنى جز آنچه در دل داريد آغاز كرديد! مى پنداريد ما ميراثى نداريم. در تحمل اين ستم نيز بردباريم. و بر سختى اين جراحت پايداريم.

مگر به روش جاهليت مى گراييد؟ و راه گمراهى مى پيماييد؟ ((براى مردم با ايمان چه داورى بهتر از خداى جهان؟))

اى مهاجران! اين حكم خداست كه ميراث مرا بربايند و حرمتم را نپايند؟ پسر ابوقحافه[ ابوبكر]! خدا گفته تو از پدر ارث برى و ميراث مرا از من ببرى؟ اين چه بدعتى است در دين مى گذاريد؟ مگر از داور روز رستاخيز خبر نداريد.

اكنون تا ديدار آن جهان اين ستور آماده و زين برنهاده تو را ارزانى!

وعدگاه, روز رستاخيز! خواهان محمد(ص) و داور خداى عزيز! آن روز ستمكار رسوا و زيانكار و حق ستمديده برقرار خواهد شد! بزودى خواهيد ديد كه هر خبرى را جايگاهى است و هر مظلومى را پناهى.))

پس به روضه پدر نگريست و گفت:


  • ((رفتى و پس از تو فتنه برپا شد اين باغ خزان گرفت و بى برگشت وين جمع بهم فتاد و تنها شد

  • كين هاى نهفته آشكارا شد وين جمع بهم فتاد و تنها شد وين جمع بهم فتاد و تنها شد

اى گروه مومنين! اى ياوران دين! اى پشتيبانان اسلام! چرا حق مرا نمى گيريد؟ چرا ديده بهم نهاده و ستمى را كه به من مى رود مى پذيريد؟ مگر نه پدرم فرمود احترام فرزند حرمت پدر است؟ چه زود رنگ پذيرفتيد. و بى درنگ در غفلت خفتيد. پيش خود مى گوييد محمد(ص) مرد. آرى مرد و جان به خدا سپرد! مصيبتى است بزرگ و اندوهى است سترگ. شكافى است كه هر دم گشايد. و هرگز به هم نيايد. فقدان او زمين را لباس ظلمت پوشاند و گزيدگان خدا را به سوك نشاند. شاخ اميد بى بر و كوهها زير و زبر شد. حرمتها تباه و حريمها بى پناه ماند. اما نچنانست كه شما اين تقدير الهى را ندانيد و از آن بى خبر مانيد. قرآن در دسترس شماست شب و روز مى خوانيد. چرا و چگونه معنى آن را نمى دانيد؟ كه پيمبران پيش از او نيز مردند و جان به خدا سپردند.

محمد جز پيغمبرى نبود. پيغمبرانى پيش از او آمدند و رفتند. اگر او كشته شود يا بميرد شما به گذشته خود بازمى گرديد؟ كسى كه چنين كند خدا را زيانى نمى رساند. و خدا سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.

آوه! پسران قيله پيش چشم شما ميراث پدرم ببرند! و حرمتم را ننگرند! و شما همچون بيهوشان فرياد مرا نانيوشان؟ در حالى كه سربازان داريد با ساز و برگ فراوان و اثاث و خانه هاى آبادان.

امروز شما گزيدگان خدا, پشتيبان دين, و ياوران پيغمبر و مومنين, و حاميان اهل بيت طاهرينيد! شمائيد كه با بت پرستان عرب درافتاديد! و برابر لشكرهاى گران ايستاديد! چند كه از ما فرمانبردار, و در راه حق پايدار بوديد, نام اسلام را بلند و مسلمانان را ارجمند, و مشركان را تار و مار, و نظم را برقرار, و آتش جنگ را خاموش و كافران را حلقه بندگى در گوش كرديد. اكنون پس از آن همه زبانآورى دم فرو بستيد, و پس از پيش روى واپس نشستيد آن هم برابر مردمى كه پيمان خود را گسستند. و حكم خدا را كار نبستند. ((از اينان بيم مداريد, تا هستيد. از خدا بترسيد

اگر حق پرستيد!)) اما جز اين نيست كه به تنآسانى خو كرده ايد. و به سايه امن و خوشى رخت برده ايد. از دين خسته ايد و از جهاد در راه خدا نشسته و آنچه را شنيده كار نبسته بدانيد كه:


  • گرجمله كاينات كافر گرديد بر دامن كبرياش ننشيند گرد

  • بر دامن كبرياش ننشيند گرد بر دامن كبرياش ننشيند گرد

من آنچه شرط بلاغ است با شما گفتم. اما مى دانم خواريد و در چنگال زبونى گرفتار. چكنم كه دلم خونست؟ و بازداشتن زبان شكايت, از طاقت برون! و نيز مى گويم براى اتمام حجت بر شما مردم دون! بگيريد! اين لقمه گلوگير به شما ارزانى, و ننگ حق شكنى و حقيقت پوشى بر شما جاودانى باد. اما شما را آسوده نگذارد تا به آتش افروخته خدا بيازارد! آتشى كه هر دم فروزد و دل و جان را بسوزد. آنچه مى كنيد خدا مى بيند. و ستمكار بزودى داند كه در كجا نشيند. من پايان كار را نگرانم و چون پدرم شما را از عذاب خدا مى ترسانم. به انتظار بنشينيد تا ميوه درختى را كه كشتيد بچينيد و كيفر كارى را كه كرديد ببينيد.))(3)

هر فرازى و هر جمله اى و تعبيرى از بانوى خوبان, بايد به تفصيل, تحليل و تفسير شود كه در مجال خويش خواهد آمد.

ادامه دارد.

1 ـ مولانا, ديوان شمس.

2 ـ براى مثال نگاه كنيد به: عزيزالله عطاردى, مسند فاطمه الزهرإ عليهاالسلام, باب الاحتجاجات, (تهران, سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى, 1412 ه$.ق); و نيز محمد دشتى و همكاران, نهج الحياه (فرهنگ سخنان فاطمه((س))), (قم, موسسه تحقيقاتى اميرالمومنين على(ع), 1371, چاپ دوم).

3 ـ نگاه كنيد به عزيزالله عطاردى, مسند فاطمه الزهرإ عليهاالسلام, ص571 ـ 557 به نقل از الاحتجاج: 11/1 و نيز ابوالفضل احمدبن ابى طاهر مروزى متولد 204 و متوفاى 280, بلاغات النسإ, چاپ بيروت, ص24 ـ 23 و نيز ترجمه شيواى آن از سيدجعفر شهيدى, زندگانى فاطمه زهرا (تهران, دفتر نشر فرهنگ اسلامى, 1373 چاپ هجدهم), ص135 ـ 121, ترجمه از كتاب اخير برگرفته شده است.

ماهنامه پيام زن ـ شماره 39 ـ خرداد 74