على اكبر پرورش
سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ در كتاب «صوت العدالة الانسانية» از كتابى بنام «احتضاريات و القبريات» نام برده مىشود كه قاعدتا شايد ابتكارىترين كتاب در نوع خود باشد. در اين كتاب از چهرههاى معروف جهان تا همان زمان قرن چهارم ذكر مىشود كه در مقابله با مرگ از خود چه عكس العملى نشان دادهاند، و بعد نتيجه گيرى ميكند كه در بين جملات انسانهاى بزرگ در برخورد با مرگ، زيباترين و عظيمترين جمله به على بن ابي طالب (ع) اختصاص دارد كه در لحظات آخر عمر خود كه فرق مباركش (كه بى شك بر فرقدان پيشى مىگرفت) شكافته شد فرمود: «فزت و ربّ الكعبة ».
اين جمله از يك «فعل» و يك «قسم» تشكيل شده كه با استمداد از روح پرفتوح امام امير المؤمنين سلام اللّه عليه مقدارى در اين زمينه بحث خواهم نمود .
سوگند «و ربّ الكعبة»، خود جهت عمل امير المؤمنين (ع) را مشخص ميكند كه در حقيقت بسمت پروردگار كعبه، و براى او و در راه او بوده است. شايد خود لطيفهاى هم باشد كه شهادتش همچون ولادتش رو به كعبه دارد، و بقول عبد الفتاح عبد المقصود كه جمله شاعرانهاى دارد: «كعبه قبله عبادت است، ولادت امير (ع) در آنجا اتّفاق افتاد تا جهت ولايت هم به همان سمت باشد .»
در مورد قسمت اوّل يعنى «فزت»، ابتدائا مقدمهاى را عرض ميكنم: شما خود نيز تجربه كردهايد كه هر انسانى در مقابله با مرگ جملهاى را بروز مىدهد حتّى اگر به زبان نياورد. اين جمله بدون تعيّن و تشخص كه در جان او نهفته است طورى نيست كه بطور مصنوعى بتوان آنرا تمرين كرد و بروز داد .
جملهاى كه در آن لحظه خارج مىشود، در حقيقت نمودار مجموعه حيات انسان و « شاكله» انسان است. همان «شاكله» اى كه در طول ساليان مديد عمل شده و در آن لحظه به شكل عصاره فكر و انديشه و عمل و مجموعه حيات انسان بروز پيدا ميكند و لذا نمىشود آنرا از قبل بطور مصنوعى تمرين كرد .
اگر مىبينيد كسى در لحظه مرگ، مثلا فرياد مىزند: «واى مادرم»، معلوم مىشود او يك مجموعه حيات عاطفى دارد. ديگرى از اموالش سخن مىگويد و نشان مىدهد كه روح ماديّت در تمامى وجود او رخنه كرده است. و افراد ديگر، بنوعى ديگر، برخورد داشتهاند .
جمله حضرت امير (سلام اللّه عليه) عظيمترين جملهايست كه يك انسان در مقابله با مرگ بيان كرده، و در حقيقت مرامنامه و اساسنامه و قطعنامه و پايان نامه حيات و عمل و تفكر و انديشه و موجوديّت اوست .
براى بررسى بيشتر كاربرد اين لفظ، به قرآن مراجعه مىكنيم تا بنگريم قرآن چه كسانى را «اهل فوز» ميداند. ما معتقديم وقتى حضرت امير (ع) مىفرمايد: «فزت»، قرآن شاهد بر اوست. قرآن و حديث و سنّت، شاهد بر يافتههاى اولياء اللّه است. آنها مشهود آن شاهد (قرآن) مىشوند .
در قرآن كريم «فوز» در دو بعد مطرح شده است:
1- اعمالى را نام مىبرد و آنها را «فوز» معرفى ميكند .
2- نتيجه و ميوه بعضى اعمال را «فوز» معرفى ميكند نه خود اعمال را .
در مورد اول به اين آيات برمىخوريم: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللَّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ» يعنى اطاعت
خدا و رسول، خشيت خدا و تقوى، خود اين اعمال فوز است .
بنا بر اين وقتى حضرت امير مىفرمايد: «فزت»، يعنى مجموعه حياتم، اطاعت از خدا و رسول و تقوى و خشيت بوده است .
آيه ديگر: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ» در اين آيه، ايمان، هجرت و جهاد فى سبيل اللّه به اموال و جانها، فوز شمرده شده است و گوينده جمله «فزت» اين آيه را شاهد بر عمل، تفكّر و مجموعه حيات خودش مىبيند و چون جوهره ايمان در جان اوست، و جهاد و هجرت در مجموعه عمل اوست، آن جمله را هنگام مرگ مىفرمايد .
در آيه ديگر «إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ» صابران را در مأمن فوز آرميده ميداند. كسانى كه در مقابله با نيشخندها و سخريهها و بازيگريهاى دشمن صبورانه ايستاده، و با اين حربه دل حوادث را مىشكافند به فوز مىرسند .
آيه ديگر «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» و آيه بعد از آن «التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ» در اين دو آيه، به هر دو بعد فوز توجه شده است. هم به نفس عمل، و هم نتيجه و ميوه عمل .
از طرفى، كسانى را كه در معاملهاى كه خداوند خريدار و فروشنده مؤمنين، و مورد معامله، جان و مال مؤمنين، و سند معامله تورات و انجيل و قرآن، و بهاى معامله، بهشت، و سرانجام معامله «فوز» است وارد شدهاند اين گونه است كه نتيجه
عملشان به «فوز» مىرسد .
و در دنباله آيه كه ويژگيهاى معامله گران را نام مىبرد يعنى افراد توبه كننده، سپاس گزارنده، سياحتگران در حريم ولايت خداوندى، ركوع كنندگان و ساجدين، آمرين بمعروف و نهى كنندگان از منكر، حافظان حدود الهى را با عطفى كه در متن آيه است داراى همان صفت «فوز» معرفى ميكند .
پس امام عليه السلام با جمله «فزت و ربّ الكعبة»، آيه را شاهد مىگيرد كه در زندگيش، عابد و تائب و سائح و آمر بمعروف و ناهى از منكر و حافظ حدود الهى بود و اينها كارنامه حيات او را مشخص ميكند .
اين آيه و آيات قبلى و آيات ديگرى كه خود مراجعه خواهيد نمود قطعنامه حيات آن حضرت را بعنوان اطاعت از خدا و رسول و خشيت و تقوى و هجرت و جهاد و ايمان و عبادت و صبر و... بيان مىفرمايد .
بعد دوم آياتى است كه نتيجه و ميوه عمل را فوز ميداند: «فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ» كارى كه نتيجهاش دور شدن از آتش و داخل شدن در بهشت باشد، خود «فوز» است .
« قُلْ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ. مَنْ يُصْرَفْ عَنْهُ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ» نتيجه انصراف از عصيان الهى، رحمت و فوز آشكار خداوندى است .
« لَهُمُ الْبُشْرى فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ لا تَبْدِيلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ». در اينجا هم نتيجه عمل به فوز عظيم مىانجامد. بدست آوردن جوار رحمت خداوندى و آرامش كامل، و منزلگاههاى پاك در طربسراى عدن، و كسب رضايت الهى ميوه اعمال است و فوز شمرده مىشود .
با نگرشى سريع به مجموعه اين آيات از قرآن كريم كه شاهد بر على بن
ابي طالب (سلام اللّه عليه) است، در مىيابيم كه آن حضرت وقتى «فزت» فرموده است، دقيقا كاربرد قرآنى كلمه را در نظر داشته است، و با توجه به مفاهيم آن آنرا بيان نموده است .
بهر حال الفاظ به تنهائى صرفنظر از مفاهيمشان، خاصيتى ندارند. لفظ «آب» هيچ تشنهاى را سيراب نمىكند. گويند: سمينار عظيمى از 102 نفر دانشمند بزرگ دنيا تشكيل شد كه بحث اشتراكشان در مورد «آب» بود، و هر كدام از يك بعد آنرا مطرح كردند و براى بحثشان دو سال فرصت خواستند و به تحقيق پرداختند و تماما اظهار عجز نمودند. به هر حال سخنرانيها و كتابها در مورد آب، عطش را برطرف نمىكند. مثالى را از مرحوم شاه آبادى نقل ميكنند كه فرمود حتّى اگر بين شما و ليوان آب پرده نازكى باشد و شما تشنه باشيد و ندانيد، گاهى انكار آب مىكنيد .
بهر حال بدون اغراق، در مورد حضرت امير (ع)، بقدرى آن حضرت عظمت دارد كه « مادح او»، بنا بر جمله «مادح خورشيد مدّاح خود است»، مدح اطّلاعات خود را ميكند و من كوچكتر از آنم كه مدح مولا را بكنم .
امّا ما مىخواهيم آن حضرت در زندگى و ديار ما نقش داشته باشد، و در حدّ خودمان تغذيه بشويم و نگوئيم «او ز خاك دگر و شهر و ديار دگر است» كه اگر چه درست است امّا راه بندان نيست و ما هم بايد از ديار ولايت، بوئى به مشاممان بخورد. اين كه در آن منزل، سلمان را راه دادند پيداست كه براى ديگران هم راه باز است .
اكنون بعنايت الهى چند جملهاى هم در مورد اين جمله معروف حضرتش «و اللّه لابن ابي طالب آنس بالموت من الطّفل بثدى امّه» سخن بگويم .
انسانها دو گونهاند، يك دسته آنهائى كه از «حيات» تغذيه ميشوند، حياتى كه قرآن آنرا لهو و لعب ميداند، و نتيجهاش حرص و بدآموزى و بدفكرى و تنگ نظرى و غرور و خودخواهى است. و يك دسته هم از «مرگ» تغذيه ميشوند. حضرت مىفرمايد: همان طور كه بچه به پستان مادرش مك مىزند و شيره جان مادر را مىمكد، من نيز از مرگ دائما تغذيه ميكنم، و فرزند ابي طالب از آنچه در مجموعه رگ و پوست و استخوان مرگ وجود دارد، تغذيه مىشود . در اين غذا بسيار شيرينىهاست كه قرآن مىفرمايد: اگر اولياء خدا هستيد از مرگ تغذيه شويد. انس على بن ابي طالب (سلام اللّه عليه) به مرگ از انس فرزند به پستان مادرش بيشتر است .
يكى از شيرينىهاى اين غذا، لقاء اللّه است. غذاى ماديش نعمتهاى بهشتى است، و غذاى معنوى ولايتمداران، لقاء اللّه است كه در اشتياق آن مىسوزند .
مرگ بدنبال همه ما هست و ما را ملاقات خواهد كرد (فإنّه ملاقيكم)، و بفرمايش حضرت، ملازمتش با ما از سايه خودمان بيشتر است، ولى ما از او تغذيه نمىكنيم زيرا فريفته حيات مادّى هستيم، و دنيا خواهى و خود خواهى و غرور و عجب در ما ريشه كرده است. امّا اگر از مرگ تغذيه بشويم، امكان ندارد به گناه آلوده شويم، زيرا براحتى خود را عقب مىكشيم، و چون خود را در مقابل خداوند عجز محض مىبينيم، خودخواهى از بين مىرود، اضطرار خودمان را در نظر مىآوريم. خلافت خداوندى جز از طريق اضطرار، راه ديگرى ندارد (أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ، وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ، أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلًا ما تَذَكَّرُونَ» به فرموده علّامه بزرگوار طباطبائى (رضوان اللّه عليه) كه فرمود : اسم اعظم يك اسم خاص و يك مفهوم نيست، بلكه شما هر گاه عجز خودتان را عميقا بفهميد و متوجّه «قدرت» او شويد اين اسم اعظم است. همينطور وقتى متوجّه جهلتان شديد، «علم » خدا اسم اعظم است، مريض كه شديد، «شافى» اسم اعظم خداست. پراكندگىمان را كه يافتيم « يا جامع كلّ شيء» اسم اعظم است. ظلمتمان را كه ديديم و عميقا «يا نور» گفتيم، اسم اعظم است .
پس شناختن اين صفات جز از طريق خويشتن و درون و يافتن عجز و ضعف
و كم نورى و جهل امكان ندارد. و انس على بن ابي طالب به مرگ بعنوان دروازهاى به لقاء اللّه، از انس طفل به پستان مادرش شديدتر است. و آن وقت وقتى از اين غذا، تغذيه شد، اطمينان و آرامش و اعتمادى مىيابد كه هيچ اضطراب و تشويشى را در آن راه نيست. ما بعنوان شيعه على (عليه السّلام) بايد سعى كنيم بتوانيم چنين قطعنامههائى را در پايان حيات خود صادر كنيم. البته خود آن حضرت هم فرموده كه مثل من نمىتوانيد باشيد «و لكن أعينوني بورع و اجتهاد و عفّة و سداد» بايد از طريق تقوى و پايدارى و تغذيه شدن از مرگ حركت كرد، و بدنبال آن حضرت رفت. به چند جمله در اين زمينه اشاره ميكنم: «من ارتقب الموت سارع في الخيرات» «إنّ أحبّ ما أنا لاق الى الموت» «و أنتم طرداء الموت إن أقمتم له أخذكم و إن فررتم منه أدرككم و هو ألزم لكم من ظلّكم، الموت معقود بنواصيكم...» مرگ الآن با ماست، خوشا بحال كسانى كه از پستان مرگ تغذيه مىشوند .
از خداى متعال تقاضا مىكنيم كه بما توفيق بدهد كه از مرگ تغذيه شويم و در اين حيات، حيات طيّبه بدست آوريم .
«و صلّى اللّه على محمّد و آله الطّيبين الطّاهرين»