مقامات عرفانی

فاطمه طباطبایی

نسخه متنی
نمايش فراداده

 

مقامات عرفاني: صبر

صبر در لغت‏به معناى خوددارى از شكايت، دم فروبستن، سخن به شكوه نگشودن و اظهار بى‏تابى نكردن است; اما در اصطلاح عرفانى، مقامى است نفسانى كه سالك الى الله با نيروى مجاهده و رياضتهاى خاص بدان دست مى‏يابد.

خداوند در قرآن كريم كه كتاب انسان‏سازى است، پيروان خود را امر به صبر مى‏كند «واصبر و ما صبرك الا بالله‏» (101) و اگر چه در ابتداى آيه از مؤمنان مى‏خواهد كه صبر پيش گيرند; اما در دنباله آن به نكته ديگرى اشاره مى‏فرمايد كه صبر حاصل نمى‏شود مگر با توفيق الهى. پس اگرچه «صبر» در اصطلاح عرفانى «مقام‏» است و اكتسابى و خداوند هم امر به آن مى‏كند اما دنباله آيه تصريح دارد كه صبر مانند ديگر مقامات بدون توفيق الهى حاصل شدنى نيست. پس مى‏توان گفت رياضات و كوششهاى سالك، زمينه بهره‏مندى از فيوضات الهى و توفيقات ربوبى - از جمله مقام صبر - را فراهم مى‏سازد. مولانا در اين رابطه چنين مى‏گويد:

هفت‏سال ايوب با صبر و رضا در بلا خوش بود با ضيف خدا

تا چو وا گردد بلاى سخت رو پيش حق گويد به صد گون شكر او

گفت‏حق ايوب را در مكرمت من به هر موى تو صبرى دادمت

هين به صبر خود مكن چندين نظر صبر ديدى صبردان (ده) را هم نگر

اهميت صبر

بزرگان عرفان گفته‏اند: «الايمان نصفان ، نصف صبر و نصف شكر». (102) چرا كه به جاى آوردن طاعات و ترك كردن مكروهات و منهيات احتياج به صبر دارد. ائمه اطهار(ع) مفسران كتاب هدايت صبر را صفت مؤمن مى‏دانند; زيرا شخص به ايمان رسيده همه رويدادها را نتيجه قضا و قدر الهى مى‏داند و هرگز امرى را خارج از اراده خداوندى نمى‏بيند پس اگر امرى مورد دلخواه او شد شاكر مى‏شود و اگر مكروه او بود بر آن صبر مى‏كند; بدين ترتيب مؤمن صابر و شكور است، لذا در روايات آمده است:

الصبر من الايمان بمنزلة الراس من الجسد فاذا ذهب الراس ذهب الجسد و كذلك اذا ذهب الصبر ذهب الايمان. (103) يا «لا ايمان لمن لا صبر له‏». (104)

صبر از ايمان به سر يابد كله حيث لا صبر فلا ايمان له

مولوى

تعريف صبر

خواجه عبدالله انصارى در تعريف «صبر» مى‏گويد: «الصبر حبس النفس على جزع كامن عن الشكوى‏» (105) از تعريف خواجه دو نكته را مى‏توان دريافت:

الف) اگرچه شخص «صابر» در درون احساس ناراحتى كرده است و سنگينى غم و اندوه را با تمام وجود حس مى‏كند; اما به خاطر حضرت محبوب بر غير حق شكوه و شكايت نمى‏برد.

ب) هر چند صابر به غير حق شكوه نمى‏كند اما به اين معنا نيست كه با خداى خويش به درد دل و راز و نياز نمى‏پردازد. چنان‏كه مى‏بينيم حضرت ايوب(ع) پس از آنكه مشكلات و رنجهاى فراوان بر او مستولى مى‏شود به خداوند شكوه مى‏كند كه «انى مسنى الشيطان بنصب و عذاب‏» (106) و در عين حال خداى مهربان همچنان او را به صفات پسنديده «صابر» و «اواب‏» (رجوع كننده به حق) مى‏ستايد و مى‏فرمايد: «انا وجدناه صابرا نعم العبد انه اواب‏». (107) حضرت يعقوب(ع) نيز كه از صابرين است مى‏گويد: «انما اشكوا بثى و حزنى الى الله‏». (108) حاصل سخن آنكه شكوه و شكايت كردن در پيشگاه خداوند منافاتى با مقام صبر ندارد و گاه عدم اظهار دردمندى نزد خدا نوعى گستاخى به حساب آيد. پس صبار كسى است كه صبرش براى خداست و با قدرت اعطا شده از طرف خداوند به چنين مقامى راه مى‏يابد.

پير هرات «صبر» را براى مبتديان دشوار و براى سالكين وادى محبت امرى وحشتناك و بالاخره براى موحدين امرى ناپسند مى‏شمرد. (109) براى عامه از آن جهت دشوارترين و سخت‏ترين منزل است كه آنان در آغاز راهند و به رياضت عادت نكرده و آزمودگى لازم را نيافته‏اند و در برابر ناملايمات و حوادث بى‏تابى مى‏كنند. اما براى كسانى كه در وادى محبت‏سير مى‏كنند منزلى وحشتناك است; زيرا اقتضاى مقام محبت مانوس شدن با محبوب و راضى بودن از همه اعمال و افعال اوست. سالك در اين منزل پسندد هر چه را جانان پسندد و در هر بلا و مصيبتى دست زيبا و نوازشگر فرستنده بلا را مى‏بيند. او در مقامى سير مى‏كند كه همواره خواسته محبوب را بر خواسته خود ترجيح مى‏دهد. به عبارت ديگر، خواسته‏اى در مقابل محبوب از خود ندارد.

عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد اى عجب من عاشق اين هر دو ضد

حال سالك در اين وادى چنان است كه شاعر عرب زبان گويد:

اريد وصاله و يزيد هجرى

فاترك ما اريد لما يريد

ميل من سوى وصال و قصد او سوى فراق ترك كام خود گرفتم تا برآيد كام او

حافظ

نهايتا خواجه براى سالكانى كه در وادى توحيد گام گذاشته‏اند صبر را ناپسند مى‏داند زيرا صابر در حقيقت نوعى دعوى پايدارى و مقاومت در برابر مصايب و شدايد مى‏كند; گرچه آنها را از جانب محبوب مى‏بيند و به جان مى‏خرد اما خود اين دعوى مى‏تواند نوعى سركشى نفس باشد; حال آنكه مقتضاى حال توحيد فناى نفس است.

امام خمينى(س) نيز در بيان صبر، تعريف خواجه عبدالله و محقق طوسى را پذيرفته و مى‏گويند:

صبر متقوم به دو امر است: يكى آنكه از آن ناملايم كه بر او وارد مى‏شود كراهت داشته باشد در باطن و ديگر آنكه خوددارى كند از اظهار شكايت و جزع. (110)

ايشان در جايى ديگر از حقيقت صبر سخن مى‏گويند و آن را از جنود عقل و از لوازم فطرت مخموره مى‏دانند و در مقابل، جزع و بى‏تابى را از جنود جهل و از لوازم فطرت محجوبه مى‏شمارند. (111) از نظر امام خمينى(س) فطرت اصلى انسان، خدا خواه و خدا بين است. او عاشق كمال و جمال مطلق است. بنابراين، هر چه از جانب خداوند بر او وارد شود، اگرچه به حسب طبيعت او ناگوار است; اما هرگز اظهار جزع نمى‏كند سالك طريق به تعبير امام «جزع از واردات حق را عيب مى‏شمارد». (112)

اما اگر اين فطرت خداجو و خدابين در حجب نفسانى گرفتار آمد ناشكيبا مى‏شود و اگر زنگار خودبينى و خودخواهى مرآت قلب او را فراگرفت‏بر واردات بى‏تابى و جزع كند و از فقدان مطلوبات طبيعيه ناشكيبايى ورزد. (113)

امام خمينى(س) بعد از بيان اين تعاريف اشاره مى‏كنند كه صبر مقامى است‏براى متوسطان; يعنى كسانى كه هنوز در راهند و به مقصد نرسيده‏اند. زيرا مادامى كه نفس از واردات از جانب حق‏تعالى كراهت دارد و در كمون و بطونش از آنها جزع داشته باشد، مقام معارف و كمالاتش ناقص است. (114)

درجات صبر

پير هرات صبر را بر سه درجه مى‏داند:

الدرجة الاولى: الصبر عن المعصية بمطالعة الوعيد ايقاء على الايمان و حذرا من الجزاء و احسن منها الصبر عن المعصية حياء. (115)

درجه اول، صبر خوددارى از معصيت و عدم ارتكاب امورى است كه از آنها نهى شده است. خواجه معتقد است‏سالك طريق حقيقت‏بايد ايمان خود را با ملاحظه وعيدهاى خداوند حفظ كند. البته ذكر اين نكته نيز لازم است كه از نظر بزرگان عرفان پرهيز از امور حرام به سبب وعيد خداوند و ترس از عذاب الهى، نقص در سلوك محسوب مى‏شود. از نظر اينان برترين عامل عدم ارتكاب امور «منهى عنه‏» شرم و حيا در برابر خالق هستى است، پس اگر كسى در سير و سلوك به مقام «احسان‏» «كانك تراه‏» راه يابد و خود را همواره در محضر و منظر خدا بيند، حياى او موجب مى‏شود كه هرگز خلاف اوامر محبوب خود عمل نكند. البته ميان اين دو مرتبه، فاصله بسيار است. از اين رو گفته‏اند: شرمسارى در برابر خالق، خصلت آزادگان است و شرم و حيا برتر از پرهيز و ترس است.

الدرجة الثانيه: الصبر على الطاعة بالمحافظة عليها دواما، و برعايتها اخلاصا و بتحسينها علما. (116)

درجه دوم، صبر بر طاعت است و با اين انگيزه محقق مى‏شود كه: 1) سالك طريق حقيقت‏بر اطاعت و بندگى حق‏تعالى پايدار باشد، 2) همواره سعى كند عملش با اخلاص زينت‏شود، 3) طاعت‏خود را با علوم شريعت نيكو سازد; يعنى طاعتى عالمانه و بر مبناى شريعت داشته باشد.

شارح منازل السائرين معتقد است، صبر بر طاعت‏برتر از خوددارى كردن از گناه و نافرمانى است. زيرا چنين صبرى، صبر در معصيت را نيز شامل مى‏شود ولى عكس اين صادق نيست. به طور مثال كسى كه به انجام فريضه‏اى مشغول مى‏شود همين طاعت و فرمانبردارى، او را از فحشاء و منكر بازمى‏دارد و او علاوه بر صبر در طاعت، صبر بر معصيت نيز دارد; يعنى به هنگام انجام تكليف - كه از آن به نوعى صبر تعبير شده - صبر بر معاصى و اعمال خلافى پيدا مى‏كند كه احيانا مى‏توانسته است آنها را انجام دهد و از آنها دورى جسته است. پس قول خداوند كه مى‏فرمايد «ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر». (نماز انسان را از زشتى و گناه بازمى‏دارد) مى‏تواند ناظر به اين حقيقت‏باشد. پس انسانى كه بر عبادت و بندگى خداوند مداومت دارد اگر بتواند شرايط لازم را در عمل به واجب حاصل كند و آن عمل را از ريا، پاك نمايد و به زيور اخلاص بيارايد طبيعى است كه انجام چنين طاعتى او را از ارتكاب معصيت‏بازمى‏دارد.

و الدرجة الثالثة: الصبر فى البلاء بملاحظة حسن الجزاء و انتظار روح الفرج و تهوين البليه بعد ايادى المنن و تذكر سوالف النعم. (117)

سالك در اين مرحله به وعده‏اى كه خداوند در قرآن كريم به صابران داده است توجه مى‏كند و به انتظار گشايش از جانب حضرت دوست مى‏نشيند. او گفته خالق خويش را سخت‏باور دارد كه فرمود: «فان مع العسر يسرا - ان مع العسر يسرا» (118) و مى‏داند كه «الجنة حفه بالمكاره‏». «صابر» در اين منزل به نعمتهايى كه خداوند او را از آن بهره‏مند كرد، توجه مى‏كند و با به يادآوردن نعمتها و عطاياى حضرت حق، دردمندى خويش را تسكين مى‏دهد. (119)

امام نيز در بيان مراتب صبر به حديث نبوى استناد كرده كه مى‏فرمايند: «الصبر ثلاثة: صبر عند المصيبة; و صبر على الطاعة، و صبر على المعصية‏». (120)

قسم اول، صبر بر بليات و مصيبات است. همان‏گونه كه خواجه عبدالله انصارى ذكر كرد، امام نيز توجه مى‏دهند كه شكوه و شكايت كردن نزد خداوند عيب نيست و آنچه نامطلوب است پيش مخلوقات شكوه كردن است‏حال آنكه اظهار عجز و نيازمندى به حضرت حق مطلوب است.

و يحسن اظهار التجلد للعدى و يقبح الا العجز عند الاحبه (121)

در تعريف قسم دوم كه صبر بر طاعت است، امام مى‏فرمايند:

انسان در فرمانبرى حق‏تعالى خوددار باشد و نفس اماره عنان از دست انسان نگيرد و افسار گسيختگى نكند. (122)

به نظر امام صبر در ترك طاعات آسانتر است از صبر بر افسار گسيختگى پس از اتيان عمل و در توضيح اين مطلب مى‏گويند:

صبر در مقام اول (صبر در ترك طاعات) مقاومت‏با نفس است در انجام دستورات شرعى طبق دستورات شرع و متناسب با حدود و احكام ظاهرى و باطنى شريعت اما صبر مقام دوم، عبارت است از نگهدارى نفس از اينكه مبادا به بليه كبر و عجب و ديگر توابع آنها مبتلا شود.

چه بسا كه شيطان و نفس اماره انسان را سالهايى بس طولانى دعوت به اعمال صالحه و اخلاق حميده و پيروى از شريعت مطهره كنند به اميد آنكه او را مبتلا به اعجاب و خودپسندى كنند و انسان را با همه مشقتها و رياضات ساقط كنند. پس غرور علمى و عملى و خودخواهى و خودپسندى يكى از مهلكات است كه انسان را به شقاوت مى‏كشاند. (123)

امام در تعريف قسم سوم كه صبر از معصيت است مى‏گويند: «صبرى است كه انسان در جهاد با نفس و جنود ابليس مى‏كند». (124) اين درجه از صبر، حقايق و دقايق بسيار دارد. حضرت امام(س) مى‏گويند: «صبر در اين مقام مشكلتر و دقيقتر از صبر در طاعات است‏». (125) تصريح مى‏كنند كه «مهمتر از هر چيز از براى سالك الى الله صبر در معصيت است‏». (126) امام معتقدند كه در اين مرحله سالك بايد «قدم بر فرق خود گذارد و بت‏بزرگ خودى و انانيت را از كعبه دل به دست ولايت مآبى فرو ريزد و بشكند تا به حقايق اخلاق قدم نهد و به سراير خلوص باريابد و اين جز با دستگيرى خدايى و توفيق يزدانى صورت نبندد». (127)

حضرت امام در فصل سوم همين بحث‏به گونه ديگرى به بعضى مراتب صبر اشاره مى‏كنند و حكايتى را از شبلى عارف معروف قرن چهارم هجرى مى‏آورند. در حكايت مذكور به شش نوع از صبر اشاره شده است كه عبارتند از: 1) صبرلله; 2) صبربالله; 3) صبر على الله; 4) صبر فى الله; 5) صبر مع الله; 6) صبر عن الله. امام در زير يكايك به شرح آنها پرداخته است.

1- صبر لله: از نظر امام اين مقام نازلترين مقام سالك است. انسان در اين مرحله از آمال و آرزوهاى نفسانى خود منسلخ گشته و مهاجر الى الله مى‏شود. چه در غير اين صورت در بيت نفس مقيم بوده و در جلباب نفسانيات خويش گام برمى‏دارد و مصداق مهاجر الى الله واقع نمى‏شود. پس سفر الى الله با خروج از نفسانيات و بيرون رفتن از انانيت‏حاصل مى‏شود و به تعبير امام:

تا خروج از بيت نفس و بيرون رفتن از انانيت نباشد سفر الى الله و هجرت به سوى او محقق نشود و پيش اهل معرفت تمام رياضاتش رياضت‏باطل است و چون خروج از بيت محقق شد سالك شود و صبر در اين مقام صبر لله است.

پير هرات نيز اين نوع از صبر را ضعيف‏ترين انواع صبر و خاص مبتديان مى‏داند و مى‏گويد: «واضعف الصبر الصبر لله و هو صبر العامه‏». (128)

2- صبر بالله: از منظر امام اين نوع از صبر داراى دو مقام است: نخست صبرى كه براى سالك ثابت است و مسافر كوى حقيقت پس از بيرون‏آمدن از منزل نفس و طبيعت نفسانى خويش تمام حركات و افعال و قواى خود را در اختيار خداوند مى‏بيند و خود را مسلوب الاختيار مشاهده مى‏كند و صبر خود را كه يكى از حالات و قواى اوست‏بالله مى‏بيند و به عين‏اليقين در مى‏يابد كه معطى اين صبر خداوند است. به تعبير امام فهم اين حقيقت‏با برهان عقلى حاصل نمى‏شود كه «برهان راجع به اهل حجاب است‏».

دوم خاصه كسانى است كه به صحو بعدالمحو (129) رسيده‏اند; يعنى كسانى كه به فناء كلى راه يافته و باقى به بقاء حق گرديده‏اند. اين چنين سالكى وجودى حقانى دارد و تمام حركات و رفتارش «بالله‏» است. در اين صورت است كه مصداق «قرب فرايض‏» مى‏گردد و چشم و گوش خداوند مى‏شود كه خداى رحمان از طريق او مى‏بيند و به بندگان و موجودات فيض مى‏رساند. امام بر اين مدعا، گفتار و كلام نورانى اميرالمؤمنين على بن ابيطالب(ع) را گواه مى‏آورند كه فرمود «انا عين الله و انا يدالله و انا جنب الله و انا باب الله‏». (130) چنين كسى براى دستگيرى افتادگان به‏پامى‏خيزد و در كنار ديگر انسانها زندگى مى‏كند و در راه هدايت آنان از سختيها و طعنه‏ها خم به ابرو نمى‏آورد و خلعت رهبرى و هدايت مردمان بر قامتش راست مى‏گردد.

خواجه عبدالله انصارى از اين نوع صبر به صبر «مريد» تعبير مى‏كند; يعنى كسى كه از فعل و قوه خود به كلى منسلخ شده و به عين‏اليقين دريافته است كه «لا حول و لاقوة الا بالله‏». (131)

3) صبر على الله: ويژه كسانى است كه مستقر در مقام دوم گرديده‏اند; يعنى پس از آنكه سالك طريق حق، متصرفى را در عالم وجود جز خداوند نديد، طبيعتا تمام رخدادها و بليات را جلوه اسماء و صفات حق مى‏بيند و بر آنها شكيبا مى‏شود، اوامر و نواهى خداوند را به جان و دل مى‏پذيرد و بر همه احكام الهى صابر است. صبر چنين سالكى را صبر على الله خوانند و به تعبير امام «اينان بر خدا و شئون اسمائيه يا ذاتيه او صبر كنند». (132)

پير هرات اين نوع صبر را صبر سالكين مى‏خواند و مى‏گويد: «و هو صبر السالك‏». (133)

4) صبر فى الله: صبر در مسير سير و سلوك است كه سالك طريق دوست‏بايد متحمل شود و امام آن را ويژه اهل حضور مى‏دانند; يعنى كسانى كه مشاهده جمال اسمائى كرده‏اند، در آن مشاهدات و جلوات هر چه صبر كنند و دل را از استهلاك و اضمحلال نگه دارند صبر فى الله است.

5) صبر مع الله: به تعبير بزرگان ره يافته، صبر در اين مرتبه به مراتب سخت‏تر از صبر در ساحت غيبت است. زيرا لازمه مقام حضور، بسط و انبساط است و خوددارى از اين حالت دشوار است. لب نگشودن و سخن به شطح نگفتن و حفظ مقام حضور داشتن از دشوارترين امور است. به تعبير امام صبر مع الله «براى مشاهدين جمال ذات است كه از مقام مشاهده جمال اسمائى بيرون رفته و به مشاهده ذاتى رسيده‏اند. آنها هرچه در اين جلوات صبر كنند و خود نگهدار شوند صبر مع الله است‏». (134) سپس امام در مورد اين‏گونه صابرين مى‏گويند اينان به مقام استهلاك و فناء مى‏رسند كه نه اسمى از آنان به جاى مى‏ماند نه رسمى.

6) صبر عن الله: صبر عن الله صبر مشتاق و محبى است كه به دليل رعايت محبوب بر خواسته او صبر مى‏كند. بنابراين، صبر اينان صبر بر فراق نيست‏بلكه صبر محبى است كه در كنار محبوب است. صبر كسانى است كه از رؤيت جمال جميل محبوب به خاطر امتثال اوامر محبوب محجوب مى‏شوند و به تعبير امام «اشق مراتب صبر است‏». (135) از منظر امام «هرچه محبت و عشق زيادتر باشد صبر بر مفارقت‏بيشتر است‏». (136) از اين رو مى‏گويند شايد معناى كلام حضرت ختمى مرتبت كه فرمود: «ما اوذى نبى مثل ما اوذيت‏» (137) ناظر به اين حقيقت‏باشد. امام ناله دردمندانه مولاى متقيان على(ع) را كه فرمود و «فهبنى يا الهى و سيدى و مولاى و ربى صبرت على عذابك فكيف اصبر على فراقك‏» (138) را صبر عن الله مى‏دانند; يعنى صبرى كه محب در عين وصل از محبوب حقيقى مى‏كشد و آن را از اصعب امور مى‏دانند. (139)

مرا در منزل جانان چه امن عيش چون هر دم جرس فرياد مى‏دارد كه بربنديد محملها

نتايج صبر و جزع

از نظر امام «صبر كليد ابواب سعادات و منشا نجات از مهالك است‏» امام معتقدند صبر بر بليات، انسان را آزموده و ورزيده مى‏كند، اراده و عزم او را تقويت مى‏نمايد و انسان را از عبوديت نفس خارج مى‏سازد. به سخن خواجه نصيرالدين طوسى توجه مى‏دهند كه فرمود:

الصبر يمنع الباطن عن الاضطراب، و اللسان عن الشكاية، و الاعضاء عن الحركات الغير المعتاده. (140)

در جاى ديگر حضرت امام به نتيجه انواع صبر كه قبلا مطرح كرده‏اند مى‏پردازند و مى‏گويند: «صبر در معاصى، منشا تقواى نفس مى‏شود». (141) صبر در طاعت منشا انس به حق و مانوس‏شدن با خداوند مى‏گردد و صبر در بليات و مصيبتها انسان را به وادى «رضا» و پذيرفتارى قضاى الهى مى‏كشاند كه از مقامات والاى به حقيقت رسيدگان است. با رهنمودى از امام اين مقام را به پايان مى‏برم.

پس اى عزيز، مطلب بس مهم و راه خيلى خطرناك است. از جان و دل بكوش و در پيش‏آمدهاى دنيا صبر و بردبارى را پيشه خود كن، و در مقابل بليات و مصيبات مردانه قيام[كن]، و به نفس بفهمان كه جزع و بى‏تابى علاوه بر آنكه خود ننگى بزرگ است، براى رفع بليات و مصيبات فايده‏اى ندارد; و شكايت از قضاى الهى و اراده نافذه حق پيش مخلوق ضعيف بى‏قدرت و قوه مفيد فايده نخواهد بود. (142)

پي نوشتها :

101) نحل (16): 127.

102) عزالدين محمودبن على كاشانى، همان، ص 379.

103) محمدبن يعقوب الكلينى، همان، كتاب ايمان و كفر باب صبر، جلد 2.

104) همان.

105) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 195، خوددارى از شكوه و شكايت در عين دردمندى درونى است.

106) ص (38): 41.

107) ص (38): 44.

108) يوسف (12): 86.

109) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 196. و هو ايضا من اصعب المنازل على العامه و اوحشها فى طريق المحبة و انكرها فى طريق التوحيد.

110) روح‏الله موسوى خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 410.

111) همان، ص 420.

112) همان، ص 420.

113) همان، ص 420.

114) همان، ص 410.

115) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 198.

116) همان، ص 199.

117) همان، ص 200.

118) انشراح (94): 6 و 5.

119) ابوالحسن نورى در شرح حال يكى از مردان خدا مى‏گويد: «روزى پيرمرد ضعيف و بى‏قدرتى را ديدم كه او را به سوى زندان مى‏بردند و بر بدن نحيف او تازيانه مى‏زدند. ولى آن مرد خدا همچنان صبر مى‏كرد و دم نمى‏زد. پس از مدتى به زندان رفتم و از او پرسيدم: «اى پيرمرد تو با چنين ضعف چگونه توان صبر كردن دارى؟» در پاسخم گفت: «اى فرزند به همت‏بلا مى‏توان كشيد نه با جسم‏» پرسيدم: «صبر در نزد تو چيست؟» گفت: «به بلا مبتلا شدن همچنان بود كه از بلا بيرون آمدن‏». به راستى مى‏توان گفت ره يافته‏گان به حقيقت داراى همتى والا و قدرتى لايوصف‏اند.

120) روح‏الله موسوى خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 412.

121) همان، ص 412. اظهار توانمندى، نزد دشمنان نيكوست ولى نزد دوستان هر چيزى غير از عجز، ناپسند به شمار مى‏آيد.

122) همان، ص 413.

123) همان، ص 413 - 414.

124) همان، ص 415.

125) همان.

126) همان، ص 415.

127) همان، ص 416.

128) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 202.

129) رجوع كنيد به: عزالدين محمودبن على كاشانى، همان، ص 136.

130) محمدبن يعقوب الكلينى، جلد 1، باب 23 از كتاب التوحيد، حديث 8، ص 113.

131) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 202.

132) روح‏الله موسوى خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 219.

133) خواجه عبدالله انصارى، همان، ص 202.

134) روح‏الله موسوى خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 419.

135) همان، ص 420.

136) همان.

137) هيچ پيامبرى مانند من اذيت نشد. فخرالامة المولى، بحارالانوار، بيروت: دارالرضا، جلد 39، ص 56; جلد 15، باب 73.

138) دعاى كميل.

139) روح‏الله موسوى خمينى، چهل حديث، ص 262.

140) همان، ص 262.

141) همان.

142) همان، ص 263.