علياكبر رضايي
اطاعت از ولايت و امامت علي(ع) و دلباختگي به آن حضرت از صفات برجسته و فراموش ناشدني زيد است و تا ابد در آيينه تاريخ ميدرخشد. هر چند تشيع در گذر تاريخ همواره با نفاق و دشمني بدانديشان روبهرو بوده و در اوج مظلوميت به سر برده است؛ ولي هرگز چهره تابناك عاشقاني چون زيد بنصوحان مقهور كينهتوزي دشمنان نشد و در زنگار فراموشي فرو نرفت.
در باره علاقه زيد به خاندان پيامبر و مركز ولايت، نمونههاي روشني در تاريخ وجود دارد كه ترديدها را از ميان برميدارد.
بيشك وقتي تحولات اجتماعي با بروز شبههها و ترديدهاي اعتقادي و فكري همراه باشد، تشخيص درست و به موقع حقيقت بسي دشوار است. حوادث پس از رحلت پيامبر اسلام(ص)، نمونه بارز چنين تحولاتي است. روزگاري كه غرضورزان كوردل، به ياري منافقان و مسلماننمايان، تصميم گرفتند بر حقيقت دين پرده افكنند و دينداران و تشنگان وحي را در برزخ ترديد نهند. در چنين زماني، تيزبيني و هوشياري گروهي از رادمردان تاريخ سبب شد تا اسلام ناب همچنان بر گستره حيات بشر پرتو افكند.
يكي از اين رادمردان آزاده و هوشمند، كه اين رسالت بزرگ را به انجام رساند زيد بنصوحان بود. او به خوبي بر ترديدها فائق آمد، نور را از ظلمت باز شناخت، تا پاي جان بر عقيده راستين خود ثابتقدم ماند و در شمار راستقامتان تاريخ درآمد. زيد، پيش از جنگ جمل، مردم را به اطاعت از امام(ع) فرا خواند و خود نيز به شايستگي در خط مقدم نبرد شركت جست.
اطاعت از ولايت و امامت علي(ع) و دلباختگي به آن حضرت از صفات برجسته و فراموش ناشدني زيد است
سخنان زيد در هنگام شهادت، گوياترين گواه ارادت او به اهل بيت(ع) است. او، لحظاتي پيش از شهادت، به امام(ع)، كه نزدش شتافته بود، چنين گفت:
«اي اميرمؤمنان، خداوند جزاي خيرت دهد. تو خداشناس، آگاه به قرآن و بلندمرتبه هستي و خدا در دلت بزرگ است. به خدا سوگند، از روي ناداني به ياريات نشتافتم. من از امسلمه ـ همسر گرانقدر پيامبر(ص) ـ شنيدم كه ميگفت: رسول خدا(ص) فرمود:
«من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله؛ هر كس من مولاي او باشم، علي نيز مولاي اوست. خدايا كسي كه او را دوست دارد، دوست بدار و آنكه با او دشمني ميورزد، دشمن باش؛ كسي كه او را ياري دهد، ياري كن و آن كه به او ستم كند، خوار ساز.» به خدا سوگند، من از آنكه به سبب دشمني با تو نزد خداوند خوار گردم، بيزارم.»1
بر اساس روايتي ديگر از زيد پرسيدند: «هر گاه قرآن با سلطان به مبارزه برخيزد، به كدام طرف خواهي رفت؟ گفت: به سوي قرآن.»2
درستي كردار و نيكانديشي زيد هر انسان منصفي را به ستايش وا ميدارد. دوست و دشمن زيد را ستودهاند. در ميان انبوه سخناني كه در ستايش زيد بيان شده، گفتار امام علي(ع) گرانقدر و مهمتر مينمايد. بر اساس روايات، آن حضرت در شهادت وي گريست. هنگامي كه زيد از اسب بر زمين افتاد، امام علي(ع) نزدش شتافت، بر بالينش نشست و چنين فرمود: «رحمك اللّه يا زيد كنت خفيف المؤنه، عظيم المعونة؛ اي زيد، خدا تو را رحمت كند
مرا با لباسهايم دفن كنيد، لباسم را بيرون نياوريد و خونهاي بدنم را نشوييد؛ زيرا ميخواهم آنها در روز رستاخيز بر پايداريام شهادت دهند.
كه كم مصرف و پرفايده بودي.»3
آري، كسي كه روزها روزه ميگيرد، شبها به عبادت ميپردازد، در صحنههاي مختلف سياسي و نظامي و اجتماعي حضور جدي دارد و اين چنين جان خود را در راه دوست فدا ميكند، سزاوار چنين توصيفي است. ابنعباس ميگويد: از صعصعه در باره زيد پرسيدم؛ او برادرش را چنين توصيف كرد: «كان و اللّه عظيم المروة، شريف الاخوة، جليل الخطر، بعيد الاثر، كميش العروة اليف البدوة، سليم جوانح الصدر، قليل وساوس الدهر، ذاكراللّه طرفي النهار و زلفا من الليل الجوع و الشبع عنده سيّان، لا ينافس في الدنيا، يطيل السكوت و يحفظ الكلام، و ان نطق نطق بعقام، يهرب منه الدعار الاشرار و يألفه الاحرار الاخيار.»
به خدا سوگند، او در جوانمردي سرآمد، در برادري شريف و بزرگوار، والامقام و از ديرباز گرامي بود. دلي تهي از كينه داشت و كمتر دستخوش وسوسههاي روزگار ميشد. روز و شب به عبادت مشغول بود و سيري و گرسنگي در نظرش يكسان مينمود. در امر دنيا پيشي نميگرفت. بيشتر سكوت ميكرد؛ مراقب سخن گفتن خويش بود و با ابهام سخن ميگفت. افراد شرور از او دوري ميجستند و آزادگان و نيكمردان با او مأنوس ميشدند.4
زيد از محضر سلمان فارسي نيز كسب فيض كرده، از وي حديث شنيده بود؛ ولي ارتباط اين دو بزرگوار تنها در نقل حديث خلاصه نميشد. بر اساس گفته مورخان، زيد ارادت خاصي به سلمان داشت. اين دلبستگي سرانجام با پيوند برادري به اوج رسيد و او، به ميمنت اين پيوند، كنيه ابوسلمان را براي خود برگزيد.5
خدمات اجتماعي
بر اساس آنچه در تاريخ ثبت شده، زيد در همه صحنههاي اجتماعي و سياسي روزگار خود حضور جدي داشت و در راه خوشبختي مردم تلاش ميكرد. او روزي در بصره مرداني را ديد كه همواره عبادت ميكردند و از دنيا دست شسته بودند. زيد بنصوحان، با مشاهده وضعيت آنان، براي آنها خانه ساخت و سپس به آنها توصيه كرد كه براي برآوردن نيازهاي زندگي خود و فرزندانشان تلاش كنند. او همواره به آنها سركشي ميكرد و از احوالشان با خبر ميشد.6
علاقه به شهادت، از صفات برجسته مؤمنان واقعي است. مؤمناني كه با عشق و آگاهي، خط سرخ شهادت را ميپيمايند و در حيات جاويد گام مينهند.
زيد بنصوحان از گروه دلدادگان عاشق بود. او، كه دستش را پيشتر به بهشت فرستاده بود، نداي حق را لبيك گفت و در جمل به ياري علي(ع) شتافت. او، پيش از جنگ، به مولايش علي(ع) چنين گفت:
«يا اميرالمؤمنين، ما راني الاّ مقتولاً قال و ما علمك بذلك يا اباسلمان قال رأيت يدي نزلت من السماء و هي تستشيرني؛ اي مولاي من، در اين جنگ كشته ميشوم. حضرت فرمود: از كجا ميداني. گفت: در خواب ديدم دستم از آسمان به زمين فرود آمد و در حالي كه به من اشاره ميكرد، گفت: به سوي من بيا.»7
جنگ جمل در بعدازظهر يكي از جمعههاي سال 36ق در منطقه فريبه اتفاق افتاد و تا شامگاه پايان پذيرفت.8
در اين نبرد نامآوراني چون سلمان فارسي، عمار بنياسر، كميل بنزياد در ميان سپاه علي(ع) ديده ميشند. به گفته برخي از راويان، ياوران امام(ع) حدود بيست هزار نفر بودند، حدود 80 تن از اين گروه در جنگ بدر شركت داشتند و 1500 تن از صحابه پيامبر گرامي(ص) شمرده ميشدند. در اين نبود، هزار پياده و هفتاد سواره از سپاه امام(ع) به شهادت رسيدند كه زيد بنصوحان يكي از آنها بود.9 علي(ع)، پس از شهادت سيحان برادر زيد، پرچم قبيله ربيعه را به دست وي داد و او تا هنگام شهادت، پرچمدار سپاه امام(ع) بود.10 زيد، پس از نبردي سخت و شجاعانه، به وسيله عمرو بنيثربي به شهادت رسيد.11
به گفته برخي از راويان، وقتي ياران علي(ع) براي كشتن عمرو پيش آمدند، او چنين گفت: اگر ميخواهيد مرا بكشيد، بدانيد كه من عليا و هند را در جمل كشتم و سپس زيد بنصوحان را، در حالي كه او پيرو دين علي(ع) بود،12 از ميان بردم.
به نوشته برخي از مورخان، زيد بنصوحان، هنگام شهادت، چنين وصيت كرد:
«ادفنوني في ثيابي فاني مخاصم و لا تغسلوا عني دما و لا تنزعوا عني ثوبا؛ مرا با لباسهايم دفن كنيد، لباسم را بيرون نياوريد و خونهاي بدنم را نشوييد؛ زيرا ميخواهم آنها در روز رستاخيز بر پايداريام شهادت دهند.»13
بر اساس روايتي ديگر، زيد وصيت كرد: «ادفنوني في ثيابي فاني مخاصم القوم؛ مرا با لباسهايم دفن كنيد تا روز رستاخير عليه دشمنانم شهادت دهند.»14
در بصره و در سمت راست مسير سيبه ـ در قريه كوتالزين ـ گنبد گِلين، كوچك و قديمي مزار زيد ديده ميشود. بيابان خشك و سوزان پيرامون آن گنبد، حكايتي غمانگيز را بازگو ميكند؛ حكايتي به تلخي غربت.15 (عكس اين آستانه در كتاب مراقد المعارف موجود است)
از آثار به ياد ماندني و ارزشمند زيد، محراب و مسجدي كهن است كه در جنوب غربي مسجد سهله (مسجد بني ظفر) در كوفه قرار دارد و از آن كوچكتر است. اين مسجد، در گذر زمان، گواه حوادث مختلف بوده و بارها مرمت و بازسازي شده است.16 بر اساس برخي از روايات، دعا در اين مسجد مورد اجابت قرار ميگيرد. علي بنابراهيم از پدرش چنين نقل كرده است: در مسير مكه، براي انجام مراسم حج، وارد كوفه شديم و به مسجد سهله رفتيم. در آنجا شخصي را در حال نماز و دعا يافتيم. وقتي عبادتش پايان پذيرفت، به گوشه ديگر مسجد رفت و در آنجا دو ركعت نماز گزارد و دعا كرد. چون نماز و دعايش پايان يافت، از او در باره اين مكان پرسيديم؛ فرمود: اينجا منزل ابراهيم خليل است.
آنگاه به زاويه غربي و شرقي رفت و در آن دو مكان نيز نماز گزارد و دعا كرد. وقتي اين اعمال را انجام داد از مسجد بيرون رفت و به مسجد كوچكي در نزديكي مسجد سهله شتافت. ما نيز در پي او به آنجا رفتيم. وي در اين مسجد دو ركعت نماز با خشوع به جاي آورد. سپس دستانش را به آسمان بلند كرد و دعاي ويژهاي قرائت كرد. سپس گريست، گونه خود را بر زمين نهاد و گفت: ارحم من اساء و اقترف و استكان و اعترف.
سپس گونه ديگرش را بر زمين نهاد و دعا كرد. پس از آن، از مسجد خارج شد. ما به دنبال وي بيرون رفتيم. از وي پرسيدم: اي مولاي من، نام اين مسجد چيست؟ فرمود: اين مسجد زيد بنصوحان، صحابي امام علي بنابيطالب(ع) است. در اين لحظه آن بزرگمرد ناپديد شد و ما ديگر وي را نديديم. در خبري آمده است كه گويا آن شخص حضرت خضر بود.17
علامه مجلسي ميفرمايد: از آداب مسجد زيد بنصوحان آن است كه ابتدا دو ركعت نماز ميخواني، دستان خود را به آسمان بلند ميكني و ميگويي: الهي قدّمه الخاطئ المذنب يديه و ...*
سپس پيشاني را بر خاك بگذار و بگو: ارحم من اساء و اقترف و استكان و اعترف.
آنگاه گونه راست را بر زمين بگذار و بگو: ان كنت بئس العبد فانت نعم الرب. پس از آن، گونه چپ را بر زمين بگذار و بگو: عظم الذنب من عبدك فليحسن العفو من عندك يا كريم. سپس سجده كن و صد بار بگو: العفو، العفو.18
* اين دعا به طور كامل در مفاتيحالجنان، اعمال مسجد سهله و زيد آمده است.
1 ـ الاختصاص، ص 79؛ رجال كشي، ص 66.
2 ـ اعيان الشيعة، ج 7، ص 101.
3 ـ مروج الذهب، ج 1، ص 658.
4 ـ رجال كشي، ص 66.
5 ـ مروج الذهب، ج 3، ص 54؛ قاموس الرجال، ج 4، ص 557.
6 ـ تهذيب تاريخ دمشق، ج 6، ص 13.
7 ـ اعيان الشيعه، ج 7، ص 101.
8 ـ تهذيب تاريخ دمشق، ج 6، ص 12؛ المعارف، ص 402.
9 ـ تاريخ الاسلام، ج 2، ص 458؛ بحارالانوار، ج 32، ص 183.
10 ـ بحارالانوار، ج 32، ص 183.
11 ـ قاموس الرجال، ج 4، ص 557؛ اسدالغابة، ج 2، ص 233.
12 ـ وقعة صفين، ص 557؛ المعارف، ص 402؛ العبر، ج 1، ص 27.
13 ـ قاموس الرجال، ج 4، ص 557.
14 ـ مختصر تاريخ دمشق، ج 9، ص 144.
15 ـ همان.
16 ـ مراقد المعارف، ج 1، ص 318.
17 ـ همان.
18 ـ بحارالانوار، ج 100، ص 443؛ تاريخ الكوفه، ص 76.
19 ـ همان، ج 97، ص 445.