زید بن صوحان، جانباز بهشتی (2)

علی اکبر رضایی

نسخه متنی
نمايش فراداده

زيد بن‏صوحان، جانباز بهشتي

علي‏اكبر رضايي

عشق به ولايت

اطاعت از ولايت و امامت علي(ع) و دلباختگي به آن حضرت از صفات برجسته و فراموش ناشدني زيد است و تا ابد در آيينه تاريخ مي‏درخشد. هر چند تشيع در گذر تاريخ همواره با نفاق و دشمني بدانديشان روبه‏رو بوده و در اوج مظلوميت به سر برده است؛ ولي هرگز چهره تابناك عاشقاني چون زيد بن‏صوحان مقهور كينه‏توزي دشمنان نشد و در زنگار فراموشي فرو نرفت.

در باره علاقه زيد به خاندان پيامبر و مركز ولايت، نمونه‏هاي روشني در تاريخ وجود دارد كه ترديدها را از ميان برمي‏دارد.

بي‏شك وقتي تحولات اجتماعي با بروز شبهه‏ها و ترديدهاي اعتقادي و فكري همراه باشد، تشخيص درست و به موقع حقيقت بسي دشوار است. حوادث پس از رحلت پيامبر اسلام(ص)، نمونه بارز چنين تحولاتي است. روزگاري كه غرض‏ورزان كوردل، به ياري منافقان و مسلمان‏نمايان، تصميم گرفتند بر حقيقت دين پرده افكنند و دينداران و تشنگان وحي را در برزخ ترديد نهند. در چنين زماني، تيزبيني و هوشياري گروهي از رادمردان تاريخ سبب شد تا اسلام ناب همچنان بر گستره حيات بشر پرتو افكند.

يكي از اين رادمردان آزاده و هوشمند، كه اين رسالت بزرگ را به انجام رساند زيد بن‏صوحان بود. او به خوبي بر ترديدها فائق آمد، نور را از ظلمت باز شناخت، تا پاي جان بر عقيده راستين خود ثابت‏قدم ماند و در شمار راست‏قامتان تاريخ درآمد. زيد، پيش از جنگ جمل، مردم را به اطاعت از امام(ع) فرا خواند و خود نيز به شايستگي در خط مقدم نبرد شركت جست.

اطاعت از ولايت و امامت علي(ع) و دلباختگي به آن حضرت از صفات برجسته و فراموش ناشدني زيد است

سخنان زيد در هنگام شهادت، گوياترين گواه ارادت او به اهل بيت(ع) است. او، لحظاتي پيش از شهادت، به امام(ع)، كه نزدش شتافته بود، چنين گفت:

«اي اميرمؤمنان، خداوند جزاي خيرت دهد. تو خداشناس، آگاه به قرآن و بلندمرتبه هستي و خدا در دلت بزرگ است. به خدا سوگند، از روي ناداني به ياري‏ات نشتافتم. من از ام‏سلمه ـ همسر گرانقدر پيامبر(ص) ـ شنيدم كه مي‏گفت: رسول خدا(ص) فرمود:

«من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله؛ هر كس من مولاي او باشم، علي نيز مولاي اوست. خدايا كسي كه او را دوست دارد، دوست بدار و آنكه با او دشمني مي‏ورزد، دشمن باش؛ كسي كه او را ياري دهد، ياري كن و آن كه به او ستم كند، خوار ساز.» به خدا سوگند، من از آنكه به سبب دشمني با تو نزد خداوند خوار گردم، بيزارم.»1

بر اساس روايتي ديگر از زيد پرسيدند: «هر گاه قرآن با سلطان به مبارزه برخيزد، به كدام طرف خواهي رفت؟ گفت: به سوي قرآن.»2

از زبان يار

درستي كردار و نيك‏انديشي زيد هر انسان منصفي را به ستايش وا مي‏دارد. دوست و دشمن زيد را ستوده‏اند. در ميان انبوه سخناني كه در ستايش زيد بيان شده، گفتار امام علي(ع) گرانقدر و مهمتر مي‏نمايد. بر اساس روايات، آن حضرت در شهادت وي گريست. هنگامي كه زيد از اسب بر زمين افتاد، امام علي(ع) نزدش شتافت، بر بالينش نشست و چنين فرمود: «رحمك اللّه‏ يا زيد كنت خفيف المؤنه، عظيم المعونة؛ اي زيد، خدا تو را رحمت كند

مرا با لباسهايم دفن كنيد، لباسم را بيرون نياوريد و خونهاي بدنم را نشوييد؛ زيرا مي‏خواهم آن‏ها در روز رستاخيز بر پايداري‏ام شهادت دهند.

كه كم مصرف و پرفايده بودي.»3

آري، كسي كه روزها روزه مي‏گيرد، شبها به عبادت مي‏پردازد، در صحنه‏هاي مختلف سياسي و نظامي و اجتماعي حضور جدي دارد و اين چنين جان خود را در راه دوست فدا مي‏كند، سزاوار چنين توصيفي است. ابن‏عباس مي‏گويد: از صعصعه در باره زيد پرسيدم؛ او برادرش را چنين توصيف كرد: «كان و اللّه‏ عظيم المروة، شريف الاخوة، جليل الخطر، بعيد الاثر، كميش العروة اليف البدوة، سليم جوانح الصدر، قليل وساوس الدهر، ذاكراللّه‏ طرفي النهار و زلفا من الليل الجوع و الشبع عنده سيّان، لا ينافس في الدنيا، يطيل السكوت و يحفظ الكلام، و ان نطق نطق بعقام، يهرب منه الدعار الاشرار و يألفه الاحرار الاخيار.»

به خدا سوگند، او در جوانمردي سرآمد، در برادري شريف و بزرگوار، والامقام و از ديرباز گرامي بود. دلي تهي از كينه داشت و كمتر دستخوش وسوسه‏هاي روزگار مي‏شد. روز و شب به عبادت مشغول بود و سيري و گرسنگي در نظرش يكسان مي‏نمود. در امر دنيا پيشي نمي‏گرفت. بيشتر سكوت مي‏كرد؛ مراقب سخن گفتن خويش بود و با ابهام سخن مي‏گفت. افراد شرور از او دوري مي‏جستند و آزادگان و نيك‏مردان با او مأنوس مي‏شدند.4

پيوند اخوت

زيد از محضر سلمان فارسي نيز كسب فيض كرده، از وي حديث شنيده بود؛ ولي ارتباط اين دو بزرگوار تنها در نقل حديث خلاصه نمي‏شد. بر اساس گفته مورخان، زيد ارادت خاصي به سلمان داشت. اين دلبستگي سرانجام با پيوند برادري به اوج رسيد و او، به ميمنت اين پيوند، كنيه ابوسلمان را براي خود برگزيد.5

خدمات اجتماعي

بر اساس آنچه در تاريخ ثبت شده، زيد در همه صحنه‏هاي اجتماعي و سياسي روزگار خود حضور جدي داشت و در راه خوشبختي مردم تلاش مي‏كرد. او روزي در بصره مرداني را ديد كه همواره عبادت مي‏كردند و از دنيا دست شسته بودند. زيد بن‏صوحان، با مشاهده وضعيت آنان، براي آنها خانه ساخت و سپس به آنها توصيه كرد كه براي برآوردن نيازهاي زندگي خود و فرزندانشان تلاش كنند. او همواره به آنها سركشي مي‏كرد و از احوالشان با خبر مي‏شد.6

رؤياي صادق

علاقه به شهادت، از صفات برجسته مؤمنان واقعي است. مؤمناني كه با عشق و آگاهي، خط سرخ شهادت را مي‏پيمايند و در حيات جاويد گام مي‏نهند.

زيد بن‏صوحان از گروه دلدادگان عاشق بود. او، كه دستش را پيشتر به بهشت فرستاده بود، نداي حق را لبيك گفت و در جمل به ياري علي(ع) شتافت. او، پيش از جنگ، به مولايش علي(ع) چنين گفت:

«يا اميرالمؤمنين، ما راني الاّ مقتولاً قال و ما علمك بذلك يا اباسلمان قال رأيت يدي نزلت من السماء و هي تستشيرني؛ اي مولاي من، در اين جنگ كشته مي‏شوم. حضرت فرمود: از كجا مي‏داني. گفت: در خواب ديدم دستم از آسمان به زمين فرود آمد و در حالي كه به من اشاره مي‏كرد، گفت: به سوي من بيا.»7

پرچم‏دار جمل

جنگ جمل در بعدازظهر يكي از جمعه‏هاي سال 36ق در منطقه فريبه اتفاق افتاد و تا شامگاه پايان پذيرفت.8

در اين نبرد نام‏آوراني چون سلمان فارسي، عمار بن‏ياسر، كميل بن‏زياد در ميان سپاه علي(ع) ديده مي‏شند. به گفته برخي از راويان، ياوران امام(ع) حدود بيست هزار نفر بودند، حدود 80 تن از اين گروه در جنگ بدر شركت داشتند و 1500 تن از صحابه پيامبر گرامي(ص) شمرده مي‏شدند. در اين نبود، هزار پياده و هفتاد سواره از سپاه امام(ع) به شهادت رسيدند كه زيد بن‏صوحان يكي از آنها بود.9 علي(ع)، پس از شهادت سيحان برادر زيد، پرچم قبيله ربيعه را به دست وي داد و او تا هنگام شهادت، پرچم‏دار سپاه امام(ع) بود.10 زيد، پس از نبردي سخت و شجاعانه، به وسيله عمرو بن‏يثربي به شهادت رسيد.11

به گفته برخي از راويان، وقتي ياران علي(ع) براي كشتن عمرو پيش آمدند، او چنين گفت: اگر مي‏خواهيد مرا بكشيد، بدانيد كه من عليا و هند را در جمل كشتم و سپس زيد بن‏صوحان را، در حالي كه او پيرو دين علي(ع) بود،12 از ميان بردم.

وصيت زيد

به نوشته برخي از مورخان، زيد بن‏صوحان، هنگام شهادت، چنين وصيت كرد:

«ادفنوني في ثيابي فاني مخاصم و لا تغسلوا عني دما و لا تنزعوا عني ثوبا؛ مرا با لباسهايم دفن كنيد، لباسم را بيرون نياوريد و خونهاي بدنم را نشوييد؛ زيرا مي‏خواهم آن‏ها در روز رستاخيز بر پايداري‏ام شهادت دهند.»13

بر اساس روايتي ديگر، زيد وصيت كرد: «ادفنوني في ثيابي فاني مخاصم القوم؛ مرا با لباسهايم دفن كنيد تا روز رستاخير عليه دشمنانم شهادت دهند.»14

آستانه غربت

در بصره و در سمت راست مسير سيبه ـ در قريه كوت‏الزين ـ گنبد گِلين، كوچك و قديمي مزار زيد ديده مي‏شود. بيابان خشك و سوزان پيرامون آن گنبد، حكايتي غم‏انگيز را بازگو مي‏كند؛ حكايتي به تلخي غربت.15 (عكس اين آستانه در كتاب مراقد المعارف موجود است)

يادگار جاويد

از آثار به ياد ماندني و ارزشمند زيد، محراب و مسجدي كهن است كه در جنوب غربي مسجد سهله (مسجد بني ظفر) در كوفه قرار دارد و از آن كوچكتر است. اين مسجد، در گذر زمان، گواه حوادث مختلف بوده و بارها مرمت و بازسازي شده است.16 بر اساس برخي از روايات، دعا در اين مسجد مورد اجابت قرار مي‏گيرد. علي بن‏ابراهيم از پدرش چنين نقل كرده است: در مسير مكه، براي انجام مراسم حج، وارد كوفه شديم و به مسجد سهله رفتيم. در آنجا شخصي را در حال نماز و دعا يافتيم. وقتي عبادتش پايان پذيرفت، به گوشه ديگر مسجد رفت و در آنجا دو ركعت نماز گزارد و دعا كرد. چون نماز و دعايش پايان يافت، از او در باره اين مكان پرسيديم؛ فرمود: اينجا منزل ابراهيم خليل است.

آنگاه به زاويه غربي و شرقي رفت و در آن دو مكان نيز نماز گزارد و دعا كرد. وقتي اين اعمال را انجام داد از مسجد بيرون رفت و به مسجد كوچكي در نزديكي مسجد سهله شتافت. ما نيز در پي او به آنجا رفتيم. وي در اين مسجد دو ركعت نماز با خشوع به جاي آورد. سپس دستانش را به آسمان بلند كرد و دعاي ويژه‏اي قرائت كرد. سپس گريست، گونه خود را بر زمين نهاد و گفت: ارحم من اساء و اقترف و استكان و اعترف.

سپس گونه ديگرش را بر زمين نهاد و دعا كرد. پس از آن، از مسجد خارج شد. ما به دنبال وي بيرون رفتيم. از وي پرسيدم: اي مولاي من، نام اين مسجد چيست؟ فرمود: اين مسجد زيد بن‏صوحان، صحابي امام علي بن‏ابي‏طالب(ع) است. در اين لحظه آن بزرگمرد ناپديد شد و ما ديگر وي را نديديم. در خبري آمده است كه گويا آن شخص حضرت خضر بود.17

علامه مجلسي مي‏فرمايد: از آداب مسجد زيد بن‏صوحان آن است كه ابتدا دو ركعت نماز مي‏خواني، دستان خود را به آسمان بلند مي‏كني و مي‏گويي: الهي قدّمه الخاطئ المذنب يديه و ...*

سپس پيشاني را بر خاك بگذار و بگو: ارحم من اساء و اقترف و استكان و اعترف.

آنگاه گونه راست را بر زمين بگذار و بگو: ان كنت بئس العبد فانت نعم الرب. پس از آن، گونه چپ را بر زمين بگذار و بگو: عظم الذنب من عبدك فليحسن العفو من عندك يا كريم. سپس سجده كن و صد بار بگو: العفو، العفو.18

* اين دعا به طور كامل در مفاتيح‏الجنان، اعمال مسجد سهله و زيد آمده است.

1 ـ الاختصاص، ص 79؛ رجال كشي، ص 66.

2 ـ اعيان الشيعة، ج 7، ص 101.

3 ـ مروج الذهب، ج 1، ص 658.

4 ـ رجال كشي، ص 66.

5 ـ مروج الذهب، ج 3، ص 54؛ قاموس الرجال، ج 4، ص 557.

6 ـ تهذيب تاريخ دمشق، ج 6، ص 13.

7 ـ اعيان الشيعه، ج 7، ص 101.

8 ـ تهذيب تاريخ دمشق، ج 6، ص 12؛ المعارف، ص 402.

9 ـ تاريخ الاسلام، ج 2، ص 458؛ بحارالانوار، ج 32، ص 183.

10 ـ بحارالانوار، ج 32، ص 183.

11 ـ قاموس الرجال، ج 4، ص 557؛ اسدالغابة، ج 2، ص 233.

12 ـ وقعة صفين، ص 557؛ المعارف، ص 402؛ العبر، ج 1، ص 27.

13 ـ قاموس الرجال، ج 4، ص 557.

14 ـ مختصر تاريخ دمشق، ج 9، ص 144.

15 ـ همان.

16 ـ مراقد المعارف، ج 1، ص 318.

17 ـ همان.

18 ـ بحارالانوار، ج 100، ص 443؛ تاريخ الكوفه، ص 76.

19 ـ همان، ج 97، ص 445.