عليرضا وزيري
انديشهورزى يكى از ويژگيهاى عمومى انسان و مايه امتياز او از ساير موجوداتاست. «سرچشمه كاميابى، فكر و انديشه است.» (1) آدمى پيوسته بايد در تكاپوى فكرى و تحول كمالگرايانه روحى باشد تا هر لحظه،گامى به سوى مقصد والاى انسانى بردارد. «هر لحظه و هر آن مىتوان و بايد كارى را در جهت پيشبرد اهداف انجامداد.» (2) «هر لحظه و هر آن بايد از هر لحاظ بهتر و بهتر شويم.» (3) چه، ماانسانها «موجيم كه آسودگى ما عدم ماست» و «هستيم، اگر مىرويم، گر نرويم،نيستيم»، زندگى فصل درنگ نيست. حركت در گرو تحول است؛ و تحول منشأ تكاپو و تكامل. در بازار دنيا تنها كساني سود ميبرند كه هر روز «انسانتر» ميشوند.
ضربالمثلي است كه ميگويد: «مردي كه كوه را از جا برميدارد، كسي است كه شروع به برداشتن سنگريزهها ميكند.» تحول در بسياري از زمينهها بايد تدريجي باشد.
«پيشرفتهاي بزرگ را ميتوان حاصل تداوم قدمهاي كوچك دانست.»1
پيامبر گرامي اسلام(ص) كه حركت عظيم او منجر به تأسيس تمدن بزرگ اسلامي شد، كار خود را با كلمه كوتاه و جامعِ «قولوا لا اله الاّ اللّه تفلحوا» آغاز كرد.
«تحولات ناگهاني معمولاً سريع و ناپايدارند؛ در حالي كه تحولات كوچك مداوم و به هم پيوسته اگر چه از سرعت كمي برخوردارند، ولي پايدار و مطمئن هستند.»2
بيترديد، كسي كه آهنگ رفتن به قله دارد بايد پشتكار داشته باشد. حضرت علي(ع) در ستايش پشتكاري ميفرمايد:
«اندك كاري كه به آن ادامه دهي، اميدبخشتر است از كار بسياري كه از آن خسته و آزردهخاطر شوي.»3
«جوهر و عصاره كمال را بايد پيشرفت تدريجي، مداوم و لحظه به لحظه دانست كه در دراز مدت به تغييرات عظيم و بنيادي منجر خواهد شد. توجه دائمي به حركت و (تحول) در راه رشد و بهبود، انسان را در مسير كمال قرار ميدهد.»4
حضرت علي(ع) ميفرمايد:
«هر كس دو روزش مانند هم باشد، زيان ديده است.» و اين بيانگر ضرورت تحول است. «ژاپنيها اين نكته را به خوبي درك كردهاند. آنها فرايند بهبود دائم و مستمر را به عنوان يك استراتژي برگزيدند و در تمام زمينهها از آن بهره جستند ... . خود را مقيد كردند كه مرتّب پيشرفت كنند و دائما معيارهاي خود را، براي زندگي بهتر، بالاتر ببرند.»5
در تعليمات پيشوايان اسلامي نيز پيشرفت تدريجي و مداوم از جايگاه ويژهاي برخوردار بوده است.
در بازار دنيا تنها كساني سود ميبرند كه هر روز «انسانتر» ميشوند.
زندگي تكراري و بيتحول، مردابي است عفن كه زلال انديشه در آن جاري نگشته و آب حيات در آن به سكون گراييده است.
تفكر زينتبخش گلستان زندگي است كه عطر معنا را در تار و پود آن ميافشاند و به زندگي محتوا ميبخشد. زندگي بيتفكر پوستهاي است بيمغز و هياهويي پوچ و سكوني ملالآور و سكوتي مرگزا. اگر فكر نباشد بهار زندگي در كشور سبز آرزوها رو به خزان مينهد و سايههاي وهمانگيز شقاوت بر دلها مستولي ميشود و گرماي هدايت به سردي ميگرايد. آن كه نميانديشد سرنوشت خود را به دست امواج ميسپارد و اسير دست حوادث و بازيچه دست شرايط ميشود.
انسان بيتفكر حيرانزدهاي است شناور در اقيانوس رويدادها كه همواره در رويارويي با رخدادهاي زمانه، انگشت حيرت به دندان ميگيرد و در گرداب حوادث، آماج اشتباهات و سرگردانيها ميشود. نه گذشته را چراغ راه آينده ميسازد و نه آينده را پر فروغ از نور انديشه.
او را حوادث پيش ميبرند و شرايط ميسازند، و او همان ساخته دستِ حوادث و شرايط است نه ساخته دست خويش. در حالي كه آدمي ميتواند و بايد ساخته دست تواناي خويش باشد؛ و تنها اوست كه دست آفرينشگر هستي، قلمِ ترسيم چهره روحياش را به دست خود او داده است. او بايد با فروغ انديشهاش
ديوار بلند ظلمت را فرو ريزد و افق آينده را باز كند و با رهنمود خرد خويش به ريسمان الهي چنگ زند و در كشتي نجات (اهل بيت پيغمبر اسلام(ص)) نشيند و خود را به ساحل سعادت برساند.
رودها در راه است
موجها در پيش است
بايد از پهنه اين رود گذشت
اينك از «حال» به «آينده» پلي بايد زد
زلفِ فرداي شكوهنده ما
همچنان منتظر دست نوازشگر ماست
نبض تاريخ و زمان،
خفته در پنجه دست من و توست
بر سر و سينه تاريخ، گلي بايد زد.
استاد بزرگوار شهيد مطهري چه زيبا گفته است:
«براي اين كه انسان بر سرنوشت خود و نيز بر جامعه خود مسلط باشد، لااقل در اين حد كه صد در صد تسليم اوضاع و احوالي كه بر او احاطه كرده است نباشد، شرط اساسي، تفكر است ... . يعني انسان بايد در شبانهروز فرصتي براي خود قرار دهد كه فارغ از همه چيز، به اصطلاح نوعي درونگرايي نمايد؛ به ژرفاي وجود خود فرو رود و در باره خود و اوضاع خود و تصميماتي كه بايد بگيرد و كارهايي كه بايد انجام دهد و آنچه كه واقع شده، ارزيابي كارهاي خود در گذشته، ارزيابي رفقايي كه با آنها معاشرت ميكند، ارزيابي كتابهايي كه مطالعه كرده است، در باره همه اينها فكر كند بعد تصميم بگيرد. در صورتي كه غالبا تصميماتي كه ما ميگيريم، از حدّ لازم تفكر قبلي كم بهره است.»7
همت من دست اگر از آستين بيرون كند آسمان باشد كمانِ حلقه بر بازو مرا
اصل تسليمناپذيري در برابر حوادث و رخدادهاي ناخوشايند يكي از اصولِ مهم و زيربناي سعادت آدمي است. «در فرهنگنامه افراد موفق، واژه شكست وجود ندارد.» اين كه انسان پنچه در پنچه مشكلات اندازد و از هيبتِ هراسانگيز مصايب نهراسد و خود را نبازد و شرايط را با اهداف خود همسو سازد، هنري است بس ارزنده اما همتي بلند و
زندگي تكراري و بيتحول، مردابي است عفن كه زلال انديشه در آن جاري نگشته و آب حيات در آن به سكون گراييده است.
معني توفيق غير از همت مردانه نيست.
روحيهاي سرشار و دلي بيپروا و نشاط و عشق و صفا ميخواهد.
* * *
همت شرط اساسي در استفاده مطلوب از موقعيتهاي مناسبي است كه براي آدمي فراهم ميشود. تا آنجا كه گفتهاند: «معني توفيق غير از همت مردانه نيست.» جاي بسي تأسف است كه گروهي كمهمتي و كمكاري و كوتاهي و كمكوشيِ خود را كمتوفيقي تفسير ميكنند! با پنجه پر صلابت همت، نهيب مهيب مصائب خاموش ميشود و آدمي با تبسم دلپذير و آغوش باز به استقبال ناملايمات ميرود. آغوش مشكلات پرورشگاه انسانهاي صبور و مقاوم است.
كساني هستند كه در ميدان نبرد با نفس و شيطان و رويارويي با حوادث بيروني، در محاصره وحشت قرار گرفته تسليم ميشوند. امام حسين(ع)، قهرمانِ حماسه كربلا ميفرمايد:
«مردم بندگان دنيايند، و دين لقلقه زبانِ آنان است، تا وقتي كه چرخ زندگيشان بدان ميچرخد گرد آن جمع ميشوند. و آنگاه كه براي آزمايش به بلايي گرفتار آيند، دينداران اندكند.»8
اينان در چنگ دنيا اسيرند، دنياست كه به آنان خط ميدهد و حكمراني ميكند و هواي نفسشان اينان را در بند كشيده «در محبسي بيدر و پيكر كه در آن هر چه آزاد، اسير است.» تا هنگامي كه اوضاع بر وفق مرادشان باشد خود را به زيور دين و لباس آيين ميآرايند، و شادند.
«آري، آري، من از اين شاديِ پوچ
من از شوقِ دروغينِ اسيرانِ رها
خندهام ميگيرد
خندهاي تلختر از گريه درد
در شگفتم كه چرا
زهر، در ذائقهشان شيرين است؟...
بردگيهاي «درون»
زير لفّافهاي از زرورق رنگارنگ
سخت بر گردنشان افتادهست
باز ميپندارند
كه زِ هر بند و كمند آزادند»9
1 ـ يكي از نويسندگان بزرگ ايراني.
2 ـ كليدهاي طلايي موفقيت، حسين پورآقاسي، ص 255.
3 و 4 و 5 ـ همان.
6 ـ نهجالبلاغه، فيضالاسلام، حكمت 27. (قليلٌ تدوم عليه أرحي مِن كثير مملولٍ منه)
7 ـ كليدهاي طلايي موفقيت، ص 256.
8 ـ همان، ص 255 و 256.
9 ـ شعر زمان(ع)، ص 339 و 340.
10 ـ تعليم و تربيت در اسلام، مرتضي مطهري. (با اندكي تصرف)